سفارش تبلیغ
صبا ویژن
صفحه اصلی پیام‌رسان پارسی بلاگ پست الکترونیک درباره اوقات شرعی

89/9/30
1:11 ع

یک ثانیه از عمر همین یک شب یلدا

باعث شده تا صبح به یمنش بنشینیم

ده قرن ز عمر پسر فاطمه طی شد

نشد یک شب ز هجر ظهورش بنشینیم


  

89/9/28
9:10 ص

ای تکسوار لحظه های عاشقانه

ای زینت آئینه های بی بهانه

 

در جان پاکت کربلایی زهر خورده

تشنه ترین جانباز طوف هفتگانه

 

بیت الحرام حرمتت در عرش برپاست

ای آبروی مسجد و محراب و خانه

 

تنها تورا بیمارها بیمار خواندند

فریاد از ظلم نهانی زمانه

 

حک کرده بر کتفت جوال نان و خرما

بیمار را ره نیست بر رزم شبانه

 

ما را به اسرار صحیفه ره ندادی

ورنه زشعرم چوب در می زد جوانه

 

خاک مزارتان همیشه آفتاب است

چار آفتاب بیکران و بی کرانه

 

مدح شما ها در سکوت شاعران است

وقتی به پایان می رسد شعر و ترانه


  

89/9/23
3:31 ع

ناگهان قلب حرم وا شد و یک مرد جوان

مثل تیری که رها می شود از دست کمان

خسته از ماندن و آماده رفتن شده بود

بعد یک عمر رها از قفس تن شده بود

مست از کام پدر بود و لبش سوخته بود

مست می آمد و رخساره برافروخته بود

روح او از همه دل کنده ، به او دل بسته

بر تنش دست یدالله حمایل بسته

بی خود از خود ، به خدا با دل و جان می آمد

زیر شمشیر غمش رقص کنان می آمد

یاعلی گفت که بر پا بکند محشر را

آمده باز هم از جا بکند خیبر را


  

89/9/23
3:31 ع

این علی بن حسین بن علیست حیدر نیست

جز امامت ز علی شیر خدا کمتر نیست

دشمن از برق نگاهش بستوه آمد وگفت

گفته بودند که در کرببلا حیدر نیست

هر چه نزدیکتر آمد همه فریاد زدند

این جوان کیست اگر حضرت پیغمبر نیست

رجزی خواند که فرزند حسین آمده است

روبهان را حذر از پنجه شیر نر نیست؟

من نه از بهر دفاع پدرم آمده ام

غیر از این حجت دادار مرا رهبر نیست

چون تو ای لاله در این دشت گلی پرپر نیست

و از این پیرجوان مرده کمانی تر نیست

در کنار توأم و باز به خود می گویم

نه حسین،این تن صد چاک علی اکبر نیست

دست و پایی،نفسی،نیم نگاهی،پلکی

غیر خونابه مگر ناله در این حنجر نیست

هر کجا دست کشیدم ز تنت گشت جدا

بند بندت همه پاشیده دگر پیکر نیست

دیدنی گشته اگر دست و سر و سینه تو

دیدنی تر زمن و خنده این لشگر نیست

استخوانهای تو و پشت پدر هر دو شکست

بازهم شکر کنار من و تو مادر نیست


  

89/9/21
1:16 ع

روی دستم آروم آروم تکونش می دم می خوابه

بچه م از عطش هلاکه آب بهش بدن ثوابه

از طفل من کسی به حرم تشنه تر نبود

مادر نظیر من به جهان خون جگر نبود

خورشید از غمش میسوزه گل شبنمش می سوزه

صورتش اونقده داغه اشک نم نمش میسوزه

 

گر روز و شب بگریم و گر ناله می زنم چون عمر غنچه عمر علی بیشتر نبود

 

نه گمونم که بتونه شیر خوارم زنده بمونه

بس که چنگ زده به سینه م نوک دستاش پر خونه

رفته از کف دیگه چاره ای خدا بارون بباره

از ترک های لب اون جگرم شد پاره پاره

یک شب سرش به دامن من خود گذاشتم

آن شب برای من به خدا خوب تر نبود

آرزوم بود که ببینم می ری رو پای خودت راه

غنچه نازو قشنگم تازه رفتی توی شیش ماه

کودکی که شیش ماه داره تازه دندون در میاره

اما حیف حرمله داغ تو رو بر دلم میزاره

تا شام روی نیزه سرش بود در برم

مانند او میان سران جلوه گر نبود لالایی از لبم نشده ترک


  

89/9/18
12:53 ع

ای هلال شب زینب چی شده که در خسوفی

زیر ابر خون نشستی روی نیزه های کوفی

قار ی نیزه نشینی روی نی زخمی ترینی

توی این شهر نا محرم ما رو بی پناه می بینی

 

تا قلم لب بر مرکب می زند

بوسه بر جا پای زینب می زند

گر قلم از او نشانی می دهد

صبر او بر شیعه جانی می دهد

شمس در آسمان گر هست فرد

کی توان مانند او تصویر کرد

در تصور مثل او همدم کجاست

او وزیر نهضت کرب و بلاست

من چه گویم یک رگم هوشیار نیست

شد اسیرو بهر او غمخوار نیست

بی کس و بی هم سخن در کاروان

راس مهرویان ستون آسمان

روی ناقه نور حق موج هرج

معنی اصبر مفتاح الفرج

 

کاشکی می شد که ببندم روی نی زخم سرت رو

چرا چشماتو می بندی نشناسی خواهرت رو

نبودی چیا کشیدم نیمه شب چقدر دویدم

حق داری که نشناسیم آخه خیلی قد خمیدم

داغی روی دل زینب کوفیا گذاشتن اونجا

برا خواهرت اوردن سبدهای نون و خرما

 

گاه گاهی با نگاهی آه کرد

غصه هایش چون علی در چاه کرد

عاشقی پیداست از آهنگ دل

نیست دلداری دگر همرنگ دل

علت عاشق ز علت ها جداست

ای برادر من چه گویم با زبان

چون تویی بر نی خجل باشم از آن

چوبه محمل برایت اشک ریخت

پیر گشتم تا آب از مشک ریخت


  

89/9/8
2:12 ع

قسم به زلف پریشان تو پریشانم

قسم به گردش چشمان تو پریشانم

چنانچه از غم گل ناله سر دهد ، بلبل

من از مصیبت هجران تو پریشانم

برای غربت و مظلومی تو قسم به سینه سینای تو پریشانم

ز دیده ای که مبادا بمیرم و نرسم به فیض دیدن تو پریشانم

هر چند شرط محبت بجا نیاوردم ولی به زعم رقیبان تو پریشانم

تو هر چه خواستی از من دریغ ورزیدم، از انچه کردم عصیان تو پریشانم


  

89/9/8
1:56 ع

صبح و شب منتظرم تا که ز دلبر خبر آید

دلبرم از پس این پرده غیبت به درآید

همچو یعقوب نشسته ام سر راهش من معذور

تا که از یوسف گمگشته زهرا خبر آید

خلق گویند که آید تو مخور غصه ولیکن

ترسم آخر به وصالش نرسم عمر سرآید


  

89/9/8
1:51 ع

من از نگاه تو دورم ولی تو چشم خدایی

چه می شود که دمی دیده ای به من بگشایی

تمام عمر کنار تو بودم ای دل غافل نیافتم که که بودی ، ندیدمت که کجایی

دل مریض مرا ای مسیحان پیمبر تو مرهمی ، تو دوایی، تو نسخه ای ، تو شفایی

بیا که خاک قدمهات را به دیده گذارم

بیا که زنگ ز آیینه ی دلم بزدایی

چنان که جد تو می رفت در سرای فقیران ، چه می شود به سرای من فقیر بیایی

دم و نفسم خسته شد نیامدی

آخر بگو چه دعایی بکنم که رخ بنمایی

به دور کعبه که گشتم به یاد روی تو گشتم

تو کعبه ای تو صفایی تو زمزمی تو منایی

به طواف کعبه رفتم به خدا تو کعبه بودی


  
مشخصات مدیر وبلاگ
 
رهگذر[99]
 

آنچه اندیشی پذیرای فناست/آنچه در اندیشه ناید آن خداست


لوگوی وبلاگ
 

عناوین یادداشتهای وبلاگ
خبر مایه
بایگانی
 
صفحه‌های دیگر
لوگوی دوستان
 
دوستان
 

ترجمه از وردپرس به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ