سفارش تبلیغ
صبا ویژن
صفحه اصلی پیام‌رسان پارسی بلاگ پست الکترونیک درباره اوقات شرعی

88/12/11
9:32 ص

ماه فروماند از جمال محمد

     

سرو نباشد به اعتدال محمد

قدر فلک را کمال و منزلتی نیست

     

در نظر قدر با کمال محمد

وعده‌ی دیدار هر کسی به قیامت

     

لیله‌ی اسری شب وصال محمد

آدم و نوح و خلیل و موسی و عیسی

     

آمده مجموع در ظلال محمد

عرصه‌ی گیتی مجال همت او نیست

     

روز قیامت نگر مجال محمد

وآنهمه پیرایه بسته جنت فردوس

     

بو که قبولش کند بلال محمد

همچو زمین خواهد آسمان که بیفتد

     

تا بدهد بوسه بر نعال محمد

شمس و قمر در زمین حشر نتباد

     

نور نتابد مگر جمال محمد

شاید اگر آفتاب و ماه نتابند

     

پیش دو ابروی چون هلال محمد

چشم مرا تا به خواب دید جمالش

     

خواب نمی‌گیرد از خیال محمد

سعدی اگر عاشقی کنی و جوانی

     

عشق محمد بس است و آل محمد


  

88/12/10
10:56 ص

همه عمر برندارم سر از این خمار مستی

که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی

 

تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد

دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی

 

چه حکایت از فراقت که نداشتم ولیکن

تو چو روی باز کردی در ماجرا ببستی

 

نظری به دوستان کن که هزار بار از آن به

که تحیتی نویسی و هدیتی فرستی

 

دل دردمند ما را که اسیر توست یارا

به وصال مرهمی نه چو به انتظار خستی

 

نه عجب که قلب دشمن شکنی به روز هیجا

تو که قلب دوستان را به مفارقت شکستی

 

برو ای فقیه دانا به خدای بخش ما را

تو و زهد و پارسایی من و عاشقی و مستی

 

دل هوشمند باید که به دلبری سپاری

که چو قبله ایت باشد به از آن که خود پرستی

 

چو زمام بخت و دولت نه به دست جهد باشد

چه کنند اگر زبونی نکنند و زیردستی

 

گله از فراق یاران و جفای روزگاران

نه طریق توست سعدی ره خویش گیر و مستی


  

88/12/8
11:13 ص

خواجه دنیا و دین گنج وفا   صدرو بدر هر دو عالم مصطفی

آفتاب شرع و دنیای یقین   نور عالم رحمه للعالمین

جان پاکان خاک جان پاک او  جان رها کن آفرینش خاک او

صاحب معراج و صدر کائنات  سایه حق خواجه خورشید ذات

پیشوای این جهان و آن جهان  مقتدای آشکارا و نهان

حق چو دید آن نور مطلق در حضور  آفرید از نور اوصد بحر نور

آفرینش را جز او مقصود نیست  پاکدامنتر ز او موجود نیست

 

پنجره بگشا ز دل سوی حجاز

تا مدینه یک نفس کن پرواز

گوش ده آواز جبرئیل امین

رحمت از عرش آ مده روی زمین

ای پناه بی پناهان رخ متاب

من چو ذره رحمت تو آفتاب

روشنی بخش همه ویرانه ها

رحم کن بر غربت پروانه ها 

چون بیان تو، پیام قرآن است

ارمغان تو، به نام فرقان است

چن مرا مهر ده، دل آکنده ام

چو کنم خدمت خلق تا زنده ام

 

شعری از حسین مظاهری کلهرودی 

 


  

88/12/3
4:51 ع

ابوالادیان خدمتگذار و نامه رسان امام حسن عسکری(ع) نقل میکند:

 

وقتی حضرت بیمار شدند،در بستر بیماری افتادند.مرا صدا زده فرمودند:ابوالادیان!این نامه را بگیر،به مدائن ببر به دست صاحبانش بسپار.بعد از پانزده روز که از مدائن بر میگردی دیگر مرا نخواهی دید.از خانه من صدای عزاداری و گریه بلند است.جنازه مرا روی تخته غسل می بینی.گریه امانم نداد.به دست و پای اقا افتادم.فدایتان شوم!اقای من!خدا نیاورد چنین روزی را.تکلیف ما چه میشود؟ما به چه کسی پناه ببریم؟ما به چه کسی رجوع کنیم؟فرمود: به کسی رجوع کن که دارای سه علامت باشد:اولا جواب نامه ها را از تو بخواهد.دوم بر جنازه من نماز بخواند.سوم که از محتوای داخل همیان خبر بدهد.به مدائن رفتم.

 

نامه ها را به صاحبانش تحویل دادم.جواب نامه ها را گرفتم پس از پانزده روز به سامرا برگشتم.همانطور که حضرت پیشاپیش فرموده بودند دیدم صدای گریه و عزا از خانه حضرت بلند است.جعفر کنار درب ایستاده.مردم دسته دسته می ایند و به او تسلیت می گویند.جنازه را برای نماز اماده کردند.مردم برای نماز صف بستند.جعفر جلو امد تا نماز بخواند.همین که خواست تکبیرةالاحرام بگوید،دیدم صف های جماعت شکافته شد.یک اقا زاده پنج،شش ساله ای جلو امد صورتش مثل ماه شب چهارده می درخشید.صورتش گندم گون بود.روی گونه راستش خالی سیاهی بود.جلو امد عبای جعفر را کشید فرمود)):عمو!کنار بایست که من به اقامه نماز بر پدرم سزاوارترم.))اقا زاده نماز را به جا اوردند.نماز که تمام شد شروع به گریه کردن کنار بدن بابا نمود.

 

 


  
مشخصات مدیر وبلاگ
 
رهگذر[99]
 

آنچه اندیشی پذیرای فناست/آنچه در اندیشه ناید آن خداست


لوگوی وبلاگ
 

عناوین یادداشتهای وبلاگ
خبر مایه
بایگانی
 
صفحه‌های دیگر
لوگوی دوستان
 
دوستان
 

ترجمه از وردپرس به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ