91/2/23
8:18 ص
وقتی گدای فاطمه بودن برای ماست
احساس می کنیم دو عالم گدای ماست
با گریه بهر فاطمه آدم عزیز شد
این گریه خانه نیست که دولت سرای ماست
اینجا به ما حسین حسین وحی می شود
پیغمبریم و مجلس زهرا حرای ماست
سلمان شدن نتیج? همسایگی اوست
زهرا برای سیر کمال ولای ماست
تنها وسیله ای که نخش هم شفاعت است
چادر نماز مادر ارباب های ماست
باران به خاطر نو? فضه می رسد
ما خادمیم و ابر کرم در دعای ماست
فرموده اند داخل آتش نمی شویم
فردا اگر شفاعت زهرا برای ماست
علی اکبر لطیفیان
91/2/23
8:16 ص
آینه ملکوت
تو آمدی و به زن آبرو بخشیدی و گستره ی بی پایان از مقام یک بانو را در برابرش گشودی .
کدام زن چون تو به جهان، نور پاشید و کدام بانو هماند تو بوی خدا می¬داد؛ آن سان که خورشید به همه سوی، نور می پاشید و جایی از زمین را از روشنایی و گرمای خود، تهی نمی خواهد. تو نیز چنین بودی که سردی و سیاهی و تاریکی دل ها و جان ها و افق ها را بر نمی تابیدی و از جایگاه بلند خویش، به همه سوی، روشنایی و نور گسترانیدی، تا چون خورشید، گل ها و بستان ها، از نور و گرمای تو پرورش یابند و عقل ها و ذهن ها شکوفا شوند .
کیست که به دامانت بیاویزد و دستانش از مائده های آسمانی، لبریز نشود؟ !
کیست که نامت را ببرد و بر نهال دلش شکوفه آرامش ننشیند، و کسیت که دریچه دلش را به سوی تو بگشاید و آکنده از عطر دلاویز وجودت نگردد؟ !
بانوی هجده ساله! افسوس که واژگان، از نمایش بلندای قامتت ناتوانند، همان گونه که آینه هستی را توان تماشای چهره کاملت نبوده است .
آری! ژرفای سیمای معنوی ات را تنها در آینه ملکوت باید دید، و مقام ناپیدایت را تنها در جهانی دیگر می توان به نظاره نشست .
سلام بر تو ای «محدّثه»، ای «زهرا»، ای «زهره»، و ای آنکه تو را نتوان با کسی سنجید؛ جز آنکه بگوییم :
«فاطمه، فاطمه است .»
چیزی انگار از آیههای متراکم انسان ـ انسانی بزرگ، انسانی کامل ـ آنگونه در تو رسوخ کرده بود تا زمینیان «زن» را با نامی دیگر و به اسطورهای دیگرگون بخوانند .
شب هنگام، که ریگهای بیابان، هنوز بیگناهی دخترکان زنده به گور شده را شیون میزدند و تاریکنای سیاهْ چادرها از بردگی مدام زن حکایتها داشتند، تو چونان آیتی تابناک، از روشنای سینه انسانی کامل برآمدی تا آنچه را که زمین گم کرده بود، از نعمت راستین انسانیت در کوثر چشمان تو بیابد .
او آمده بود، تا زنگار حقارت را از روح زنان تحقیر شده بزداید. و باور انسان بودن را به آنها بچشاند. او آمده بود، تا شعر راستین حقیقت را ـ که موسیقی حیاتش در دستان زن بود، ـ بسراید. و عشق را در جامدان تقوی و پاکدامنی و ایثار به انسان بیاموزد
آری زن بودن و زیستن، زن بودن در شمار آمدن، زن بودن و حرف زدن و محبت دیدن.
زن بودن و انسان بودن، حقیقت داشت. زیرا از پشت پردههای رحمتِ آسمان، کوثر رحمت آمده بود، کوثر زاینده انسانیت و بزرگی.
او آمده بود، تا زنگار حقارت را از روح زنان تحقیر شده بزداید. و باور انسان بودن را به آنها بچشاند.
او آمده بود، تا شعر راستین حقیقت را ـ که موسیقی حیاتش در دستان زن بود، ـ بسراید. و عشق را در جامدان تقوی و پاکدامنی و ایثار به انسان بیاموزد.
او آمده بود، تا زن باشد و زن را آنگونه که هست و آنگونه که باید باشد، بشناساند؛ زنی که دامانش زمین رویش درخت پاک و روشن امامت باشد و از آنجا زینب برخیزد و حسین.
زنی که خود نور بود و کوثر زاینده نور!
داود خان احمدی
91/2/23
8:14 ص
بانو سلام! حال شما؟ روز مادر است
روز زنی که از همه مردان، سَری سَر است
روز شما که مادر زینب، حسن، حسین
نه! روز دختری ست که اُمّ پیمبر است
از آسمان صدای قدم هات می رسد
گوش فلک ز همهمه ی عرشیان کر است
حیف از تو و زنان قریش!! میزبان تو …
جمعی ز مریم، آسیه و ساره، هاجر است
یاس نبی! کبوتر دردانه ی علی !
هفت آسمانِ دل ز قدومت معطر است
تو ماه آسمان شدی، از تکه های تو
این یازده ستاره به گردت مدوّر است
شیرین و خسرو، لیلی و مجنون و عشقشان
با عشق بی بدیل شما کی برابر است؟؟ !!
ای یکه تاز عشق! تماشاچی ات شدیم
حیران عشق بازی تو حقّ داور است
«یک قصه بیش نیست غم عشق و این عجب
کز هر زبان که می شنوم نامکرر است »
رخصت بده برای شما شاعری کنم
«از هرچه بگذریم سخن دوست خوشتر است »
مادر بگو که دست مرا رد نمی کنی
این شعر هم هدیه ی من روز مادر است
گفتم مکان وعده؟؟!!… کجا پیشکش کنم؟ !!
گفتی حریم دختر موسی بن جعفر است !
بانو ببخش آخر شعر بغض کرده ام
آخر هنوز ردّ نگاهم به یک "در" است
از فاطمیه تان به حَسَن فکر می کنم
و چشم های مات که از واقعه تر است …
رهگذر
91/2/20
1:12 ع
شنیـد گوش دلــم مــژده از ولادت زهــرا
گـــشود بـلبـل طـبعم زبــان به مـــدحت زهرا
فــضاى کعبه مـنور شـد از فــروغ جــــمالش
صــفا گرفـت صـفا از صفاى صـورت زهرا
خــــداى اکبر و اعــظم نـکرده خــلق بـه عالم
ز نـسل حضرت آدم زنـــى به شــوکت زهرا
به جـز خدیجه کبرا که هست مـظهر عصمت
نـــزاد مــادر دیــگر زنـى به عــصمت زهرا
بــــخوان حدیــث کــسا و بـین کـه خالق یـکتا
نـــموده خـــلقت دنــــیا بـــراى خـــلقت زهرا
نـــــهاده ســــاره سربــندگى به پاى سر یرش
ســتاده هاجـــر چو خــادمان به خـدمت زهرا
چـو اوست نور حق و حق در او نموده تجلى
بـــه غــیر حــق نــشناسد کـسى حقیقت زهرا
ولـى چه سود که با این همه جلالت و شوکت
زمــــــانه بـود مــــدام از پـــــى اذیـت زهرا
چــنان به درد و مـصیبت نمود صبر و تحمل
کـه صبر شــد مـتحیر ز صبر و طاقت زهرا
سلام بر مادر رسالت، رحمت حق، گل گلزار نبی، عزیز سرمدی، نور چشمان نبی. سلام بر زهره ی زهرا و همسر و همپای علی، سلام بر فاطمه که آیه ی رحمت است و مایه ی نعمت، سلام بر فخر زمین و جوهر دین، سلام بر فاطمه که پرتوی از مهر درخشان و جلوهای از بذر گلافشان است، سلام بر فاطمه که موجد مجد و شفابخش دل است هم او که مظهر عشق و صفابخش دلها و قلبهاست.
مادر تمام خوبیها... فاطمه جان! تو نشان لطف خدایی برایمان، تویی که پنجرهها همه بیقرار توأند و کوچهها در انتظار قدوم مبارکت. تویی که چشمانت همه حدیث و اعجاز است. تویی که وقتی دیگر بهانهای برای بودن نیست، میآیی و هستی و بودن، و حتی بالاتر، زیستن و عشق را رنگی دیگر میبخشی. تو که عالم همه از ناز قدوم تو آفریده شد. تو که کوتهنظران دیوسیرت، عشق خداوند را در چشمان رمزآلود پیامبر ندیدند، آن هنگام که تو را می نگریست و باران عاشقی در آسمان چشمانش هویدا میشد. تو که مناجات با قامت آسمانیات تفسیر میشد، آن هنگام که در محراب عشق، ترنم دلدادگی سر میدادی. تو که جبرئیل حامل سلام خداوند برایت بود. تو که با عشق ولایت زیستن و با درد ولایت رفتن را به همگان آموختی. تو که پیوند نبوت و امامت و ولایت بودی. تو که دنیا از برای جلوه تمام وجودت کوچک بود. تو بهار جاودانی برای سالهای زندگیمان.
عطر دلانگیز نیمه اردیبهشتماه، شمیم دلنواز روز و هفتهای مبارک را به همراه میآورد که یادآور سالروز میلاد باسعادت یگانه دخت نبی اکرم(ص) حضرت زهرای مرضیه(س)، مادر عشق و آفتاب هستیبخش عالم است. نوباوه رسالت، پیکره عصمت، بانوی بانوان جهان، فاطمه زهرا(س) در روز بیستم جمادیالثانی، پنج سال پس از بعثت پیامبر(ص)، در بن آسمان حجاز، در دامنه کوههای سنگی مکه، در چشمانداز کعبه، در منزل وحی، در خانهای که فرشتگان آن را خوب میشناختند و در آن رفت وآمد داشتند، آن جا که زمزمه نماز پیامبر(ص) در صبح و شام و آوای ملکوتی تلاوت ایشان در دل شب زمینش را به آسمان پیوند میزند، در خانه پیامبر(ص) و خدیجه(س)، آفتاب وجودش از شرق دامان خدیجه طلوع کرد و ولادتش برای پیامبر(ص)، مانند وزیدن نسیم بهشت در گرمای صحرای سوزان حجاز، روحبخش و دلنواز بود.
91/2/19
4:32 ع
در همه حال دوستدار آل محمّد باش
دلبستگی و محبّت به امام از نظر روانی در اختیار ما نیست؛ ولی شرایط و مقدّماتی که سبب تحقّق آن امر غیر اختیاری است، تحت اراده ماست اگر ما واقعاً در حقّ امام معرفت پیدا کنیم و ارزش راستین وی را درک کنیم، قطعاً دوستدار وی خواهیم شد و نمیتوانیم نسبت به او که در سعادت ابدی ما سهیم بوده است، بیتفاوت باشیم .
محمّد بن فضیل میگوید: از امام رضا علیه السلام معنای آیه زیر را پرسیدم :
«قُلْ بِفَضْلِ اللّهِ وَبِرَحْمَتِهِ فَبِذَلِکَ فَلْیَفْرَحُواْ هُوَ خَیْرٌ مِّمَّا یَجْمَعُونَ؛(1 ) بگو به فضل و رحمت خداست که [مؤمنان] باید شاد شوند و این از هر چه گرد مىآورند، بهتر است .»
حضرت فرمود: «به دوستی پیامبر و خاندان او باید شادمان باشند که آن بهتر است از دنیایی که آنها جمع کنند».(2) همچنین فرمود: «که جدّم رسول خدا فرموده است :
«هر کس دوست میدارد به دین من دست یازیده، پس از من بر کشتی نجات سوار بشود، باید که به حضرت علی علیه السلام اقتدا کند و با دشمنش، دشمنی نماید و با دوست او، پیوند دوستانه برقرار کند، زیرا که او وصیّ من و جانشینم بر امّتم در زندگانیام و پس از وفاتم است و اوست امیر (امام) هر مسلمان و امیر هر مؤمن بعد از من، گفتهاش گفته من و امرش، امر من و نهی او، نهی من است و پیرو او، پیرو من و یاری کنندهاش، یاور من و خوار کنندهاش، خوار کننده من است .»
سپس رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: «هر کس بعد از من از حضرت علی علیه السلام جدا شود، روز قیامت مرا نخواهد دید، من نیز او را نخواهم دید و هرکه با حضرت علی علیه السلام مخالفت کند، خداوند بهشت را بر وی حرام نماید و عاقبتش را جهنّم قرار دهد [و بد جایگاهی است] و هر آنکه حضرت علی علیه السلام را خوار نماید، خداوند او را نصرت نماید، روزی که او بر خداوند عرضه شود و هرکس حضرت علی علیه السلام را نصرت دهد، خداوند او را نصرت نماید، روزی که او را ملاقات کند و به هنگام سؤال و جواب، دلیلش را به وی تلقین کند .»
آنگاه آن حضرت فرمود: «امام حسن و امام حسین دو امام امّت من، بعد از پدرشانند . دو سیّد جوانان اهل بهشت و مادرشان، بهترین زنان عالمیان، نهمینشان، قائم (عج) از فرزندان من است. اطاعتشان، اطاعت از من است و معصیتشان، معصیّت من است، به خداوند شکوه میکنم از منکران فضیلت ایشان و تضییع کنندگان حقّ ]حرمت] آنان پس از من و خداوند بس است که ولی و یاور عترت من و امامان امّتم باشد و از منکران حقّ ایشان انتقام کشد».(3 )
دوستدار آل محمّد باش اگر چه فاسق باشی! و دوستدار دوستان ایشان باش، اگر چه آنها فاسق باشند
امام رضا علیه السلام از جدّ بزرگوارش، علی علیه السلام نقل کرده که فرمود:
«هر که دوست دارد، خدای را ملاقات کند در حالی که ایمانش کامل و اسلامش نیکو باشد، محبّت حجّت صاحب الزّمان را پیشه خود قرار دهد که او و دیگر پیشوایان، چراغهای روشن در تاریکیهای زندگی و امامان هدایت و نشانههای تقوایند. هر کس آنان را دوست بدارد، ولایتشان را دارا شود، برای او از خدای تعالی ضمانت بهشت میکنم» .(4)
بیزاری جستن از دشمنان امام
امام رضا علیه السلام فرموده است: «پیروان ما به امر ما گردن مینهند و به گفتار ما عمل میکنند و با دشمنان ما مخالفت میورزند و هر که چنین نباشد، از ما نیست»(5)
یکی از اهالی «کرمند»، شتربان حضرت امام رضا علیه السلام بود، زمانی که آن حضرت عازم خراسان بودند و این مرد ساربان که از عامّه [اهل سنّت] بوده، چون میخواست از خراسان برگردد، به حضرت عرض میکند: ای پسر رسول خدا! مرا به مقداری مختصر از خطّ مبارکت مشرّف گردان تا به آن تبرّک جویم! و حضرت این عبارت را برای او مرقوم فرمودند:
«دوستدار آل محمّد باش اگر چه فاسق باشی! و دوستدار دوستان ایشان باش، اگر چه آنها فاسق باشند».(6)
همچنین امام رضا علیه السلام در روایتی فرموده است: «وارد شدن به دستگاه دشمنان و کمک به آنها و کوشش در تأمین نیازهایشان معادل کفر است و توجّه (روی آوردن) عمدی به ایشان، در زمره گناهان بزرگی است که آتش دوزخ سزای آن است».(7)
91/2/19
4:29 ع
دهنده صبر و تحمل
کسى که صبر کند بر مصیبت تا آنکه برگرداند مصیبت و شدت آن را به نیکویى عزاى آن (یعنى با صبر جمیل شدت مصیبت را ردّ کند ) ، بنویسد خدا براى او سیصد درجه، ما بین هر درجه تا درجه دیگر مثل ما بین آسمان و زمین است .
صبر از مقامات سالکین و منازل دین و از مهمترین زمینههاى درک فیض و عنایت الهى است. تا جایى که ائمه اطهار(علیه السلام) به واسطه صبر عظیمشان و عزم استوارشان به مقام شامخ ولایت و امامت نایل شدند « وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا ...» «و از آنان امامان(و پیشوایانى) قرار دادیم که به فرمان ما(مردم را) هدایت مىکردند؛ چون شکیبایى نمودند ... » (سجده، آیهى 24 ) ، یعنى ریشه امامت و رهبرى صبر است
- صبر هرگز به معنى تحمل بدبختی ها و تن دادن ذلت و تسلیم در برابر عوامل شکست نیست بلکه صبر و شکیبایى به معنى پایدارى و استقامت در برابر هر مشکل و هرحادثه است لذا رسول خدا صل الله علیه و آله برای صبر سه شاخه ترسیم نموده و برای هر یک از آنها پاداش مخصوصی ذکر نموده است .
رسول خدا، صلّى اللّه علیه و آله فرموده اند :
«صبر سه گونه است: صبر نزد مصیبت است (پایدارى در برابر حوادث ناگوار و عدم خود باختگى و شکست روحى و ترک جزع وفزع)، صبر بر طاعت است (مقاومت در برابر مشکلاتى که در راه طاعت وجود دارد)، صبر از معصیت (ایستادگى در برابر انگیزه هاى گناه و شهوات سرکش و طغیانگر ) .
پس کسى که صبر کند بر مصیبت تا آنکه برگرداند مصیبت و شدت آن را به نیکویى عزاى آن (یعنى با صبر جمیل شدت مصیبت را ردّ کند)، بنویسد خدا براى او سیصد درجه، ما بین هر درجه تا درجه دیگر مثل ما بین آسمان و زمین است. و کسى که صبر نماید بر اطاعت، بنویسد خدا از براى او ششصد درجه، فاصله درجه ای تا درجه دیگر مثل فاصله قعر زمین تا عرش می باشد . و کسى که صبر کند بر معصیت، بنویسد خداوند براى او نهصد درجه، فاصله درجه ای تا درجه دیگر مثل فاصله منتهاى زمین تا منتهاى عرش می باشد.(اصول کافی، ج2، ص 91)
صبر هرگز به معنى تحمل بدبختی ها و تن دادن ذلت و تسلیم در برابر عوامل شکست نیست بلکه صبر و شکیبایى به معنى پایدارى و استقامت در برابر هر مشکل و هرحادثه است لذا رسول خدا صل الله علیه و آله برای صبر سه شاخه ترسیم نموده و برای هر یک از آنها پاداش مخصوصی ذکر نموده است
عوامل افزایش دهنده صبر و تحمل:
1- ایمان به هدف: ایمان به هدف محرک باطنی و درونی است که انسان را به سوی هدف میکشاند و سختیها و مشکلات را آسان و هموار مینماید و باعث می شود تا انسان در گرفتاریها با دلی مطمئن و آرام به راه خود ادامه دهد. هر چه ایمان به راهی که می رویم بیشتر باشد موفقیت و تحمل سختیها و مشکلات نیز در طول مسیر آسانتر است. و خداوند نیز روشن بینی بیشتری به انسان میدهد که در انتخاب راه مضطرب و سرگردان نشود چنان که در قرآن میفرماید: (وَالَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِینَّهُمْ سُبُلَنا - کسانی که در راه ما به جهاد برخیزند ما آنها را به راههای خود دعوت میکنیم. عنکبوت 69)
2- تقوا و پرهیزکاری: از موءثرترین رمزهای موفقیت انسان که راه برون رفت وی را در گرفتاریها و مشکلات هموار میسازد و صبر و استقامت او را در برابر مشکلات دوچندان، تقوا و پرهیزکاری است که آیات بیشماری بر آن تأکید میورزد. (وَمَنْ یتَّقِ الله یجْعَل لَهُ مِنْ أمْرِهِ یسراً - هر کس از خدای تقوا پیشه کند و پرهیزکار باشد خدا مشکلات کار او را آسان گرداند. طلاق 4). (یا أیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اِن تَتَّقُوا الله یجْعَل لَکُمْ فُرْقاناً - ای اهل ایمان اگر خدا ترس و پرهیزکار شوید خدا به شما فرقان بخشد. انفال 29). همانطور که گفتیم تقوا و دل بریدن از غیر خدا باعث می شود تعلقات انسان به این دنیا اندک شود و در نتیجه تحمل سختیها و ناملایمات آسانتر.
3- دنیاشناسی: یکی دیگر از عوامل موفقیت و تمرین صبر شناخت صحیح دنیا است که این جهان گذرگاهی بیش نیست و محل پاداش و مجازات نمیباشد، و دانستن اینکه این دنیا فانی است و انسان آفریده شده تا با آزمایش های مختلف الهی وجودش را صیقل داده و مستعدّ زندگی جاودانه نماید. و خداوند انسان را در رنج و سختی آفریده و شادی و سلامت بدون غم و بیماری نیست. همانگونه که خودش فرموده :لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی کَبَدٍ (بلد/ 4) که ما انسان را در رنج آفریدیم(و زندگى او پر از رنجهاست)!
4- امید قطعی به وعده الهی مبنی بر گشایش سختی ها : اینکه انسان به این وعده الهی که فرموده: إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً «(آرى) مسلّماً با (هر) سختى آسانى است» (الشرح: 6)
و همچنین توجه به این حقیقت که همه این حوادث در پیشگاه خداوند رخ میدهد و او از همه چیز آگاه است، کسانی که در یک مسابقه دشوار و طاقت فرسا شرکت دارند همین که احساس میکنند جمعی از دوستانشان در اطراف میدان مسابقه آنها را میبینند تحمل مشکلات برای آنها آسان میشود و با شوق و عشق بیشتری به نبرد با حوادث برمیخیزند. جایی که حضور چند نفر تماشاچی چنین اثری در روح انسان بگذارد توجه به این حقیقت که خداوند مجاهدتهای ما را در صحنههای آزمایش میبیند عشق و شوری وصف ناپذیری برای ادامه این جهاد در ما ایجاد خواهد کرد.( مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج1، ص 532)
اگر کسى بداند ثواب صبر به مراتب بیشتر از چیزى است که از دست داده، زیرا چیزى از دست داده که جز در زندگى دنیا با او نمىماند و چیزى بدست آورده که بعد از مرگ ابد الدهر با او خواهد بود، در اینصورت مىتواند به راحتی صبر کند
5 - تجربه تاریخی: توجه به تاریخ پیشینیان و بررسی عملکرد آنان در برابر آزمایشهای الهی برای پندپذیری و آماده ساختن روح انسان نسبت به امتحانات پروردگار بسیار موءثر است اصولاً اگر انسانی در مسایلی که برای او پیش میآید احساس تنهایی کند از نیروی صبر و مقاومتش کاسته خواهد شد امّا توجه به این حقیقت که این مشکلات و آزمایشهای سخت الهی برای همه اقوام و ملتها در طول تاریخ وجود داشته است سبب افزایش نیروی پایداری انسان میگردد و به همین دلیل قرآن مجید به طور مکرر برای دلداری پیامبر و تقویت روحیه او و موءمنان اشاره به تاریخ گذشتگان و حوادث دردناک زندگی آنها میکند. (وَلَقَدْ کذّبت رُسل مِنْ قَبْلِکَ فَصَبَرُوا عَلی ما کُذِّبُوا وَاُوذُوا حتّی اتاهُمْ نَصْرُنا وَلا مُبَدِّلَ لِکَلماتِ الله وَلَقَدْ جاءَکَ مِنْ نَبإی المُرْسَلین - پیش از تو نیز پیامبرانی تکذیب شدند و در برابر تکذیبها، صبر و استقامت کردند و (در این راه) آزار دیدند، تا هنگامی که یاری ما به آنها رسید(تو نیز چنین باش و این یکی از سنتهای الهی است) و هیچ چیز نمیتواند سنن خدا را تغییر دهد و اخبار پیامبران به تو رسیده است. انعام 34).
در این بین بهترین روش برای افزایش صبر و استقامت پیروی از مسیر اهل بیت (علیهم السلام) است. با مطالعه در سیره و روش زندگی آن بزرگواران، به روش برخورد با مشکلات و مصیبتهایی که از جانب حکومتهای جبّار بر آنان تحمیل شد آشنا خواهید شد. و همچنین در مواجه با مشکلات با توسل و استمداد، از آنان بخواهید در پیشگاه الهی شفیع شما باشند تا خدای نکرده با کم صبری و کم طاقتی موجبات نارضایتی خداوند فراهم نشود.
6- بیشتر با افراد خوش خلق و صبور معاشرت کنید. و به رفتارهایی که باعث بی صبری شما می شود توجه نکنید
7- ذکر «لا حول ولا قوة الا بالله» را زیاد بر زبان جارى سازید و سوره والعصر را زیاد بخوانید. و دعاى 24 صحیفه سجادیه «یا من تحل به عقد المکاره» و دعاى 58 آن را بخوانید
8- روایاتى که در فضیلت صبر رسیده حتما مطالعه کنید.
چراکه اگر کسى بداند ثواب صبر به مراتب بیشتر از چیزى است که از دست داده، زیرا چیزى از دست داده که جز در زندگى دنیا با او نمىماند و چیزى بدست آورده که بعد از مرگ ابد الدهر با او خواهد بود، در اینصورت مىتواند به راحتی صبر کند. (ترجمهاخلاق ص : 365 )
به طور کلی تفکر و تامل در عواقب امور ، دیدن کمبود ها و نارسایی های دیگران و مقایسه با دارایی ها و شادی های خویش،تقویت روحیه ایثار و از خود گذشتگی و تواضع و دوری از تکبر و روزه گرفتن و ...از عوامل افزایش صبر است.
91/2/19
4:26 ع
هیچ مؤمنى در عالم از ما پنهان نیست !
از آنجایی که امامان معصوم علیهم السلام، جانشینان خداوند عالم بر روی زمین می باشند و وظیفه هدایت بندگان او را برعهده دارند، باید از احوال آنان در هر شرایطی آگاه باشند و این آگاهی هیچ گونه محدودیت زمانی و مکانی نداشته باشد .
در این زمینه ابى محمد حسن دیلمی در کتاب شریف «ارشادالقلوب» که مورد استناد بسیاری از عالمان و محدثان بزرگ شیعه همچون علامه مجلسی و علامه شیخ حرّ عاملی و دیگران قرار گرفته است(1) ضمن بیان حکایتی به این موضوع اشاره می کند. این عالم ربانی در کتاب خود می گوید :
«رمیله» یکى از اصحاب خاص امیرالمؤمنین علیه السّلام بود، از او روایت شده که گفت: در زمان امیرالمؤمنین علیه السّلام سخت بیمار شدم، کمکم حالم بهبود یافت و روز جمعهاى احساس کردم،کمى سبک شدهام. با خود گفتم: بهترین کار این است که امروز غسل کنم و به مسجد بروم و پشت سر امام علیه السّلام نماز بخوانم، و این کار را کردم .
وقتى که امام علیه السّلام در مسجد جامع کوفه، بر فراز منبر نشست، همان بیمارى به من عود کرد، پس از اینکه امام علیه السّلام از مسجد بیرون رفت، پشت سرش راه افتادم، نگاهى به من کرد، و فرمود :
«تو را افسرده مىبینم؟ گویا که بیمارى؟ و با خود گفتى: کارى بهتر از این نیست که غسلى کنى و براى نماز جمعه در مسجد حاضر شوى و با ما نماز بخوانى؟ و کمى احساس سبکى کردى و وقتى که نماز خواندى و من به منبر رفتم، بیماریت عود کرد !»
«رمیله» گوید: به امام علیه السّلام عرض کردم، به خدا سوگند، از داستان من یک حرف کم و زیاد نکردى؟! فرمود :
«اى رمیله هیچ مؤمنى بیمار نمىشود، مگر این که ما هم به خاطر او بیمار مىشویم و اندوهى به او نمىرسد، جز این که ما هم اندوهگین مىشویم و هیچ دعایى نمىکند، مگر این که برایش آمین مىگوییم و هر گاه ساکت باشد، برایش دعا مىکنیم »
رمیله گوید: عرض کردم، این مسأله نسبت به کسانى است که در این شهر با شما ساکن هستند، ولى کسانى که در اطراف جاهاى دور، سکونت دارند، چطور؟
فرمود: «اى رمیله هیچ مؤمنى در شرق و غرب عالم از نظر ما پنهان نیست، مگر این که او با ماست و ما با اوییم».(2 )
در این باره روایات و حکایات بسیاری از ائمه طاهرین علیهم السلام نقل گردیده است، همچون روایتی شریف و نورانی از حضرت ولی عصر (عج) که فرمودند :
«إنّا نُحیطُ عِلْما بِأنْبائِکُمْ، وَ لایَعْزُبُ عَنّا شَیْىءٌ مِنْ أْبارِکُمْ » ؛ ما بر تمامى احوال و اخبار شما آگاه و آشنائیم و چیزى از شما نزد ما پنهان نیست.(3 )
حضرت صاحب الزمان علیه السلام به من فرمود: «آیا فکر میکنی، احوال تو بر من مخفی است؟ به خدا قسم، هیچ گاه حج نیامدی، مگر آن که من همراه تو بودم.» سپس یکایک اوقاتی که حج به جا آورده بودم یا به کار دیگر مشغول بودم، برایم برشمرد
در اینجا مناسب است به حکایتی خواندنی که مرحوم شیخ صدوق از شخصی به نام ابومحمّد حسن بن علی بن وجناء نصیبی نقل میکند، اشاره نماییم. وی می گوید :
در مسجد الحرام، در زیر ناودان طلا، در حال سجده بودم. پس از نماز عشا، در چهارمین روز پنجاه و چهارمین حجّ خود، در حال آه و زاری بودم که شخصی مرا حرکت داد و گفت :
ای حسن بن وجنا نصیبی!
من، برخاستم. دیدم، کنیزک زردرنگ و لاغر اندامی، در حدود چهل سال یا بیشتر، پیشاپیش من راه افتاد. من چیزی از او نپرسیدم تا آن که مرا به خانهی حضرت خدیجه صلوات الله علیها آورد که در آن اتاقی بود که در آن، وسط دیوار بود و پلهای از چوب ساج داشت. کنیزک، بالا رفت. آن گاه صدایی برخاست و فرمود: «بیا بالا».
من، بالا رفتم و مقابل در ایستادم. پس حضرت صاحب الزمان علیه السلام به من فرمود:
«آیا فکر میکنی، احوال تو بر من مخفی است؟ به خدا قسم، هیچ گاه حج نیامدی، مگر آن که من همراه تو بودم.»
سپس یکایک اوقاتی که حج به جا آورده بودم یا به کار دیگر مشغول بودم، برایم برشمرد.
من از وحشت و تعجّب، بی هوش شدم و افتادم. آن گاه دستی را بر روی شانهی خود احساس کردم. برخاستم. به من فرمود:
«ای حسن! در خانهی جعفر بن محمد [ظاهراً، خانه امام صادق علیه السلام در مدینه[ بمان و در فکر غذا و آب و لباس مباش...».
سپس به من دفتری داد که در آن، دعای فرج و صلواتی بر آن جناب نوشته بود. فرمود:
«این دعا را بخوان و این گونه نماز بخوان و این مطالب را جز به حق جویان از دوستان ما نده. خداوند عزّوجلّ، تو را موفق بدارد.»
اى رمیله هیچ مؤمنى بیمار نمىشود، مگر این که ما هم به خاطر او بیمار مىشویم و اندوهى به او نمىرسد، جز این که ما هم اندوهگین مىشویم و هیچ دعایى نمىکند، مگر این که برایش آمین مىگوییم و هر گاه ساکت باشد، برایش دعا مىکنیم
پرسیدم: ای مولای من! آیا دیگر پس از این تو را نمیبینم؟
فرمود: «هرگاه خداوند بخواهد.»
حسن بن وجناء میگوید: از حج برگشتم و در خانهی جعفر بن محمد علیه السلام ماندگار شدم و جز برای سه کار، بیرون نمیآمدم، برای تجدید وضو و خوابیدن و غذا خوردن.
پس هنگام غذا، وارد خانه ام میشدم، ظرف چهارگوشهای پر از آب مییافتم که گردهی نانی بر بالای آن بود و هر غذایی که در طول روز، دوست داشتم، در آن جا وجود داشت. از آن میخوردم و همان، مرا کفایت میکرد. لباس تابستانی، در فصل تابستان، و لباس زمستانی، در فصل زمستان، برایم می آمد. و هرگاه (خانوادهام) برایم آب میآوردند، با آن، خانه را آب پاشی کرده و کوزه را خالی میکردم (زیرا آب داشتم). یا هنگامی که غذا می آوردند، چون نیازی به آن نداشتم، آن را شبانه، صدقه میدادم تا راز کار مرا، همراهانم ندانند.(4)
از این وقایع استفاده میشود که امام معصوم از حال شیعیان خود، کاملاً آگاه و باخبر است.
91/2/19
10:58 ص
علاقه ها را باید ابراز کرد 25 عن ابى عبداللّه علیهالسلام: اِذا اَحْبَبْتَ رَجُلاً فَاَخْبِرْهُ بِذلِکَ فَاِنَّـهُ اَثْبَتُ لِلْمَـوَدَّةِ بَیْنَکُما امام صادق علیهالسلام فرمود: هرگاه کسى را دوست داشتى به او خبر بده، چرا که این کار، دوستى میان شما را استوارتر مـىسازد . اصول کافى، ج 2، ص 644 . |
خواب های فقر آور عَنْ أمیرِالْمُؤْمِنینَ علیهالسلام: اَلنـَّومُ بَیْنَ الْعِشـائیْنِ یُورِثُ الْفـَقْرَ، وَ النَّوْمُ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ یُورِثُ الْفَقْرَ امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود: خواب بین مغرب و عشاء باعث فقر مىشود، و خواب قبل از طلوع آفتاب نیز تنگدستى را به دنبال مىآورد . بحارالانوار 76: 184 ح 2 |
با این همه طلبکار چه باید کرد؟ قیلَ لِعَلىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام: کَیْفَ اَصْبَحتَ یا ابْنَ رَسُولِ اللّهِ؟ قالَ: اَصْبَحْتُ مَطْلُوبا بِثَمانِ خِصالٍ : اَللّهُ تَعالى یَطْلُبُنى بِالْفَرائِضِ، وَ النَّبِىُ صلىاللهعلیهوآلهبِالسُنَّةِ وَالْعَیالُ بِالْقُوتِ، والنَّفْسُ بِالشَهْوَةِ، وَالشَّیْطانُ باِلْمَعْصیَةِ، وَ الْحافِظانِ بِصِدْقِ الْعَمَلِ، وَ مَلَکُ الْمَوْتِ بِالرُّوحِ، وَ الْقَبْرُ بِالْجَسَدِ، فَأَنَا بَیْنَ هذِهِ الْخِصالِ مَطْلُوبٌ . امام سجاد علیهالسلام گفته شد: اى فرزند رسول خدا حال شما چطور است؟ فرمود: حال و روز کسى را دارم که هشت طلبکار دور او را گرفتهاند، خداى بزرگوار از من انجام واجبات را مىخواهد، و پیامبر روش و سنّت خود را، و خانواده غذا و خرجى را، و نفس شهوت را، و شیطان نافرمانى را، و نگهبانان (دو فرشته) درست کردارى را، و عزرائیل روح را، و قبر جسم را. بنابراین من در میان این همه طلبکار گرفتارم . بحارالأنوار، ج 76، ص 15 |
ندای خدا در شب های جمعه امام باقر علیه السلام : اِنَّ اللّهَ تَعالى لَیُنادى کُلَّ لَیْلَةِ جُمُعَةٍ مِنْ فَوْقِ عَرْشِهِ مِنْ اَوَّلِ اللَّیلِ اِلى آخِرِهِ : اَلا عَبْدٌ مُؤمِنٌ یَدْعونى لاِخِرَتِهِ وَ دُنْیاهُ قَبْلَ طُلوعِ الْفَجْرِ لاُِجیبَهُ؟ اَلا عَبْدٌ مُؤمِنٌ یَتوبُ اِلَىَّ مِنْ ذُنوبِهِ قَبْلَ طُلوعِ الفَجرِ فَاَتوبَ عَلَیْهِ؟ اَلا عَبدٌ مُؤمِنٌ قَد قَـتَّرتُ عَلَیهِ رِزقَهُ فَیَساَ لَنِى الزِّیادَةَ فى رِزقِهِ قَبلَ طُلوعِ الفَجرِ فَاَزیدَهُ وَ اُوَسِّعَ عَلَیهِ؟ اَلا عَبدٌ مُؤمِنٌ سَقیمٌ یَساَلُنى اَن اَشفیَهُ قَبلَ طُلوعِ الفَجرِ فاُعافیَهُ؟ اَلا عَبدٌ مُؤمِنٌ مَحبوسٌ مَغمومٌ یَساَلُنى اَن اُطلِقَهُ مِن حَبسِهِ وَ اُخَلِّىَ سَربَهُ؟ اَلا عَبْدٌ مُؤمِنٌ مَظلومٌ یَساَلُنى اَن آخُذَ لَهُ بِظُلامَتِهِ قَبلَ طُلوعِ الفَجرِ فَاَنْتَصِرَ لَهُ وَ آخُذَ لَهُ بِظُلامَتِهِ؟ قالَ علیه السلام: فَلا یَزالُ یُنادى بِهذا حَتّى یَطلُعَ الفَجرُ؛ خداوند متعال، هر شبِ جمعه، از آغاز شب تا پایان آن، از فراز عرش خویش ندا مى دهد: • «آیا بنده مؤمنى نیست که تا پیش از سپیدهدَم، مرا براى آخرت و دنیایش بخواند و من، پاسخش دهم؟ • آیا بنده مؤمنى نیست که تا پیش از سپیدهدَم از گناهانش به درگاه من، توبه کند و من هم به سوى او بازگردم [و توبه اش را بپذیرم] ؟ • آیا بنده مؤمنى نیست که من روزىاش را بر او تنگ کرده باشم و او تا پیش از سپیدهدَم، افزایش در روزىاش را از من بخواهد و من بر روزى او بیفزایم و به آن گشایش دهم؟ • آیا بنده مؤمنِ زندانى و غمزدهاى نیست که از من بخواهد از زندان آزاد و رهایش کنم؟ • آیا بنده مؤمنِ ستمدیدهاى نیست که تا پیش از سپیدهدَم از من بخواهد که دادش را بستانم و من انتقام او را بگیرم و داد وى بستانم؟» و تا سپیدهدَم ، به این ندا ادامه مىدهد . تهذیب الأحکام: ج 3، ص 5، ح 11 |
حقوقی که معلمان بر ما دارند امام سجّاد علیهالسلام : حَقُّ سائِسِکَ بِالعِلمِ ، التَّعظیمُ لَهُ و التَّوقیرُ لِمَجلِسِهِ و حُسنُ الاِستِماعِ إلَیهِ امام سجّاد علیهالسلام :حق استاد تو این است که بزرگش دارى و محضرش را محترم شمارى و با دقّت به سخنانش گوش بسپارى . کتاب من لایحضره الفقیه ، ج 2 ، ص 620 |
قرآن نمی خوانیم حداقل کمی گوش بدهیم عَنْ اَبى عَبدِاللّهِ علیه السلام قالَ: «مَنْ اِسْتَمَعَ حَرْفاً مِنْ کِتابِ اللّهِ مِنْ غَیْرِ قَراءَةٍ کَتَبَ لَهُ حَسَنَةً، وَ مَحى عَنْهُ سَیِّئةً وَ رَفَعَ لَهُ دَرَجَةً امام صادق علیهالسلام فرمود: کسى کهحرفى از کتابخدا را بشنود بدون آن که بخواند خداوند حسنهاى براى او مىنویسد، و گناهى را از او مىبخشد، و یک درجه او را بالا مىبرد . قرآن نور است و قلب و جان را نورانی و آرام می کند اما صد افسوس که بسیاری از ما با آن غریبه ایم ، فرصت برای هر کاری داریم الا قرآن خواندن، حالا هزار بهانه برای قرآن نخواندنمان داریم چرا کلا خود را از فیض قرآن محروم کنیم. می توانیم به جای موزیک هایی که از صبح تا شب روانه جان و دلمان می کنیم و تیشه به ریشه آرامشمان می زنیم ،کمی هم به نوای قرآن گوش بسپاریم و جایزه هم بگیریم ،به جایی بر می خورد ؟ ! بحارالأنوار، ج 92، ص 201 |
همراهی پیامبر(صلی الله علیه و آله)در بهشت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله : مَن أَحَبَّ فاطِمَةَ ابنَتی فَهُوَ فِی الجَنَّةِ مَعی؛ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید : هر کس دخترم فاطمه را دوست داشته باشد، در بهشت با من همراه خواهد بود . بهشت و دوزخ از نگاه قرآن و حدیث: ج2 ح 365 |
با پاره تن پیامبر(صلی الله علیه و آله) چه کردند؟ پیامبر صلىاللهعلیهوآله : إنَّ فاطِمةَ بَضعَةٌ مِنّی و هِىَ نورُ عَینی و ثَمَرَةُ فُؤادی ؛ یَسوؤُنی ما ساءَها و یَسُرُّنی ما سَرَّها و إنَّها أوَّلُ مَن یَلحَقُنی مِن أهلِ بَیتی پیامبر صلىاللهعلیهوآله فرمودند:فاطمه پاره تن من و روشنى دیده و میوه دل من است . آنچه او را ناراحت کند مرا ناراحت مىکند و آنچه شادش کند ، مرا شاد مىکند ؛ او نخستین کس از اهلبیت من است که به من مىپیوندد . الأمالى ، صدوق ، ص 575 . |
سه چیز مورد علاقه حضرت زهرا سلام الله علیها حضرت فاطمه علیهاالسلام : حُبِّبَ إلَىَّ من دُنیاکُم ثَلاثٌ : تِلاوَةُ کِتابِ اللّهِ و النَّظَرُ فی وَجهِ رَسولِ اللّهِ و الإنفاقُ فی سَبیلِ اللّهِ حضرت فاطمه علیهاالسلام :از دنیاى شما محبّت سه چیز در دل من نهاده شد : تلاوت قرآن ، نگاه به چهره پیامبر خدا و انفاق در راه خدا . نهج الحیاة ، ح 164 |
الگوی امام زمان (عج)کیست؟ حضرت مهدی (عج) :اِنَّ لِی فِی اِبنَةِ رَسولِ اللهِ اُسوَةٌ حَسَنَةٌ امام مهدی (عج): دختر رسول خدا (فاطمه) برای من سرمشقی نیکوست . |
91/2/17
10:46 ص
اى پناه خستگان! ما به خون نشستگان تیر مژگان توایم که ناوک مژگان تو، دل ما شکافته و خرمن هستى ما از آن خال جانسوز تو مىسوزد. قامت رعناى دل از بار سنگین فراق شکسته و مرغ نغمهخوان عشق، تنها به یاد روى تو سرود عشق مىخواند .
اى هستى من! عمریست در انتظارم و بىقرار. گاهى چون منصور در اندیشه دارم و گاه چون پروانه در سر سوداى آتشم. از عشق تو چون لاله داغدارم و دل خون. تنها بهانه رویش من، تابش آفتاب جمال توست. اما از آن ترسم که بهار عمر رو به خزان نهد و وصال دست ندهد .
مونس من! عمرى در سرا پرده عزلت در حسرت دیدارم و از هجر تو بیمار. در بستر بیمارى جز یاد تو درمانم نیست و در گوشه تنهایى جز نام تو یارى. مهر عشق تو بر دلم نشانه اعتبار است و تاج عزّ بندگى بر سرم، نشانه افتخار. کوچههاى شهر دل را به انتظار مقدمت آذین بسته و بر آستان در نشستهایم .
اى هستى من ! عمریست در انتظارم و بىقرار. گاهى چون منصور در اندیشه دارم و گاه چون پروانه در سر سوداى آتشم. از عشق تو چون لاله داغدارم و دل خون. تنها بهانه رویش من، تابش آفتاب جمال توست. اما از آن ترسم که بهار عمر رو به خزان نهد و وصال دست ندهد
ما در غم هجر تو، با دیده خونباریم در عشق و وفادارى، ما شهره بازاریم
تو یوسفى و ما هم، مشتاق خریداریم در دایره قسمت، ما نقطه پرگاریم
جانان من! گاهى به سیه روزى خود مىاندیشم که چقدر از آفتاب فیض تو محرومم و گاه بر تیرهروزى خود افسوس مىخورم که چرا در محاق ظلمت فرو رفته و در کنج عزلت نشستهام در حالى که انوار تجلّى خورشید حقیقت، آفاق را منوّر ساخته است.
اى طاووس گلشن عقبى! بر ما خرابهنشینان گلخن دنیا نظرى انداز که کشتى امید ما در ساحل انتظار به گل نشسته است. ما به انتظار روزى نشستهایم که تو بازآیى و واژه «انتظار» را از قاموس حیات پاک کنى. به امید آن روز...
91/2/11
9:6 ص
یک email از طرف خدا ...
امروز صبح که از خواب بیدار شدی،نگاهت می کردم؛و امیدوار بودم که با من حرف بزنی،حتی برای چند کلمه،نظرم را بپرسی یا برای اتفاق
خوابی که دیروز در زندگی ات افتاد،از من تشکر کنی.اما متوجه شدم که خیلی مشغولی،مشغول انتخاب لباسی که می خواستی بپوشی.
وقتی داشتی این طرف و آن طرف می دویدی تا حاضر شوی فکر می کردم چند دقیقه ای وقت داری که بایستی و به من بگویی:سلام؛اما
تو خیلی مشغول بودی.یک بار مجبور شدی منتظر بشوی و برای مدت یک ربع کاری نداشتی جز آنکه روی یک صندلی بنشینی. بعد دیدمت
که از جا پریدی.خیال کردم می خواهی با من صحبت کنی؛اما به طرف تلفن دویدی و در عوض به دوستت تلفن کردی تا از آخرین شایعات
با خبر شوی. تمام روز با صبوری منتظر بودم.با اونهمه کارهای مختلف گمان می کنم که اصلاً وقت نداشتی با من حرف بزنی.متوجه شدم
قبل از نهار هی دور و برت را نگاه می کنی،شاید چون خجالت می کشیدی که با من حرف بزنی،سرت را به سوی من خم نکردی. تو به
خانه رفتی و به نظر می رسید که هنوز خیلی کارها برای انجام دادن داری.بعد از انجام دادن چند کار،تلویزیون را روشن کردی.نمی دانم
تلویزیون را دوست داری یا نه؟ در آن چیزهای زیادی نشان می دهند و تو هر روز مدت زیادی از روزت را جلوی آن می گذرانی؛ در حالی که
درباره هیچ چیز فکر نمی کنی و فقط از برنامه هایش لذت می بری...باز هم صبورانه انتظارت را کشیدم و تو در حالی که تلویزیون را نگاه
می کردی،شام خوردی؛ و باز هم با من صحبت نکردی. موقع خواب...،فکر می کنم خیلی خسته بودی. بعد از آن که به اعضای خوانواده ات
شب به خیر گفتی ، به رختخواب رفتی و فوراً به خواب رفتی.اشکالی ندارد.احتمالاً متوجه نشدی که من همیشه در کنارت و برای کمک به
تو آماده ام. من صبورم،بیش از آنچه تو فکرش را می کنی.حتی دلم می خواهد یادت بدهم که تو چطور با دیگران صبور باشی.من آنقدر دوستت
دارم که هر روز منتظرت هستم.منتظر یک سر تکان دادن،دعا،فکر،یا گوشه ای از قلبت که متشکر باشد. خیلی سخت است که یک مکالمه
یک طرفه داشته باشی.خوب،من باز هم منتظرت هستم؛سراسر پر از عشق تو...به امید آنکه شاید امروز کمی هم به من وقت بدهی.
آیا وقت داری که این را برای کَس دیگری هم بفرستی؟ اگر نه،عیبی ندارد،می فهمم و هنوز هم دوستت دارم. روز خوبی داشته باشی...
دوست و دوستدارت:خدا