سفارش تبلیغ
صبا ویژن
صفحه اصلی پیام‌رسان پارسی بلاگ پست الکترونیک درباره اوقات شرعی

92/5/6
1:40 ع

مرهـم زخـم دلـش تنهـا دم شمشیـر بود

مردم از او سیـر بودنـد او ز مـردم سیر بود

خار در چشم، استخوان در حلق، آتش بر جگر

در کف گردون کمـان، در سین? او تیر بود

گنج عالـم زیـر پـا و ثروتش هنگام مـرگ

چند قرص نان جو، یک اسب، یک شمشیر بود

زود زهـر تیـغ قاتـل کـرد بـر جـانش اثـر

مجتبـی بـر او طـبیب آورد امـا دیــر بـود

در حرم آمد به دنیا، گشت در مسجـد شهید

قطره‌قطره خون پاکش را همین تفسیر بود

بی‌گناهی کم گناهی نیست، بـر اهـل گناه

شـدت عـدل علـی بالاتــرین تقصیـر بود

بر زمین افتاده، خون فواره می‌زد از سـرش

در دو چشمش اشک شوق و بر لبش تکبیر بود

گرچه طی گردیده بود از عمر او شصت و سه‌سال

او در ایــام شبـاب از داغ زهــرا پیــر بـود

شیـر، بهـر قاتـل خـود می‌فرستـاد از کـرم

با وجـود آن که خـود تنها غـذایش شیر بود

کار مولا بود «میثم!» لطف و صدق و دوستی

کار دنیـا ظلـم و جـور و حیلـه و تزویـر بود

 


  

92/5/6
1:39 ع

در دم آخر، علیّ مرتضی

گفت با زینب به صد شور و نوا

زینبا، عمرم به پایان آمده

 وعد? دیدار جانان آمده

زینبا دارم وصیّت با تو من

گوش دل بگشا و بشنو این سخن

چون حسینم از جفا، بی سر شود

پیکرش صد پاره از خنجر شود

چون در آن صحرا ندارد مادری

 طفل هایش را بکن جمع آوری

با اسیران بلا ای بی پناه

 چون رسیدی در میان قتلگاه

جای من روی نکویش را ببوس

 گر ندارد سر، گلویش را ببوس

از پس مرگ من ای زار حزین

 هستی اندر پرد? عصمت مکین

لیک اندر کربلا مضطر شوی

 از جفا بی چادر و معجر شوی

گوئیا می بینم از آرام جان

 در همین کوفه ز جور کوفیان

با دف و چنگ و نی و مضمارها

می برندت بر سر بازارها

دیگر از "ذاکر" مگو از شهر شام

 قصّه کوته ختم کن اینجا کلام


  

92/5/6
1:39 ع

در دل محراب خون جای من است

نغم? تکبیر آوای من است

روزه ام را در سحر قاتل گشود

زان بخون آغشته لب های من است

بر خدای کعبه گشتم رستگار

با شهادت چون تمنّای من است

خون دل هایی که خوردم سال ها

از سرم جاری به سیمای من است

ای عدالت می شوی دیگر یتیم

کز جفا بگسسته اعضای من است

هر چه می خواهی ببین زینب مرا

کآخرین ساعات دنیای من است

گر چه ضرب تیغ زهر آلود خصم

آتش افکن بر سراپای من است

سرد می آید که بر جانم هنوز

شعله ها از داغ زهرای من است

گر چه زخم سر شهیدم می کند

قاتل من داغ دل های من است


  

92/5/6
1:39 ع

کنار من، صدف دیده پر گهر نکنید

به پیش چشم یتیمان، پدر پدر نکنید

توان دیدن اشک یتیم در من نیست

نثار خرمن جان علی، شرر نکنید

اگر چه قاتل من کرده سخت بی مهری

به چشم خشم، به مهمان من نظر نکنید

اگر چه بال و پرکودکان کوفه شکست

شما چو مرغ، سر خود به زیر پر نکنید

از آن خرابه که شب ها گذر گه من بود

بدون سفر? خرما و نان گذر نکنید

به پیرمرد جذامی سلام من ببرید

ولی ز مرگ من او را شما خبر نکنید


  

92/5/6
1:38 ع

عطر سحر نسیم مناجات بوی یار

حال دعا حریم ملاقات روی یار

مَحرم شدن به خلوتِ خوبان فراهم است

بزم ضیافت است و رسیدن به کوی یار

دلها پُر است از غمِ دوریِ ذُوالجلال

تنها وسیله است دعا از گلوی یار

خلوت نشینِ اُنسِ ابوحمزه نیمه شب

با افتتاح جمع شدن روبروی یار

گه یستشیر، گاه مجیر و گهی کمیل

جوشن کبیر و باده زدن از سبوی یار

این عشق نامه ها که پر از اسم اعظم است

هریک نشانه ای است پِی جستجوی یار

از صبح تا غروب زبان بسته مثلِ طفل

از نیمه شب زبانِ دعا گفتگوی یار

باید مواظبت کنم افطار تا سحر

با یک خطای خود نَبَرم آبروی یار

اعدا عدوّک است همین نفسِ اژدها

شیطان که دست بسته شد از چارسوی یار

کاری کنیم گاه نَلَرزد دل حبیب

کاری کنیم شاد نگردد عدوی یار


  

92/5/6
1:38 ع

اگر نگاه کنی پیش پای چشمانت

یتیم پُر شده در کوفه های چشمانت

مگر چه دیده ای از شهر کوفه ی من که

گرفته باز دوباره هوای چشمانت

به غیر اشک خجالت نداشتم آقا

نداشتم که بیارم برای چشمانت

و در قبال تمام جفای چشمانم

ندیده ام به خدا جز وفای چشمانت

نشسته ام که کمیل نگاه تو باشم

که مستجاب شوم با دعای چشمانت

تو مُهر سجد? من؛ تو ابوتراب منی

رواست اینکه بیفتم به پای چشمانت

و یطعمون علی حُبّه شما هستید

منم اسیر و یتیم و گدای چشمانت

بخوان دو آیه برایم؛ دو آیه از چشمت

سپس مرا بنشان در حرای چشمانت

چه دیده ای که دو چشمت دو کاس? خون شد

چه دیده ای به مدینه، فدای چشمانت

به پیش چشم تو یاس تو را چقدر زدند

چقدر صبر نموده خدای چشمانت

و میخ قص? تلخیست در نگاه شما

که سال هاست گرفته عزای چشمانت...


  

92/5/6
1:38 ع

اگر به سوی جحیمم بری و گر به بهشت

به پیشگاه توام اعتراض باشد زشت

جهان برای همه کشتزار آخرت است

به حشر می‌درَوم هر چه را که کردم کشت

هر آنچه بر سرم آری، من و سر تسلیم

که دست مصلحتت هر چه را نوشت، نوشت

نکوتر از مَلَکم ساختی، چه بهتر از این

مگر نه اینکه ز آغاز خاک بودم و خشت؟

مرا که رو به سوی کعبه بود وقت نماز

دگر چه کار به بتخانه و به دیر و کنشت

برون ز دایر? رحمتت نخواهد شد

هزار بار اگر آدم برون رود ز بهشت

به چند دان? گندم بهشت نفروشند

برای وصل تو بود آدم ار بهشت، بهشت

تو گفتی اینکه مَلک سجده آورد بر من

تو روح خویش دمیدی از اولم به سرشت

چگونه شکر گذارم که با ولای علی

گِل وجود مرا دست قدرت تو سرشت

مـگر عنـایت تـو شاملم شـود، ورنـه

حریر چون شود این پنبه‌ای که«میثم»رشت؟


  

92/5/6
1:37 ع

من کیم؟ عبد گنه کار الهی العفو

من کیم؟ بنده ی سربار الهی العفو

منم آن کس که نمک خورد و نمکدان بشکست

نه که یک مرتبه، بسیار الهی العفو

نفس من ول کُنِ من نیست! خدایا چه کنم؟

خسته ام زین همه آزار الهی العفو

با گناهی که ز من سر زده، بین من و تو ...

... چیده شد این همه دیوار الهی العفو

من زمین خورده ام و آمده ام توبه کنم ...

... با چنین وضع اسفبار الهی العفو

بزنی یا نزنی مال تواَم جان علی

پس بیا رحم کن این بار الهی العفو

چیزی از سوختن من که نصیبت نشود

پس نجاتم بده از نار الهی العفو

مهربانی کن و این بار مرا نیز ببخش

ذوالکرم! حضرت غفّار! الهی العفو

زیر چتر کرمت آمده ام ربّ کریم

با علی ـ حیدر کرّار ـ الهی العفو

ای خدای علی و فاطمه! ای رحمت محض!

می زنم در همه جا جار الهی العفو

ذکر من بعد سلامی به حسین بن علی

می شود لحظه ی افطار: الهی العفو


  
مشخصات مدیر وبلاگ
 
رهگذر[99]
 

آنچه اندیشی پذیرای فناست/آنچه در اندیشه ناید آن خداست


لوگوی وبلاگ
 

عناوین یادداشتهای وبلاگ
خبر مایه
بایگانی
 
صفحه‌های دیگر
لوگوی دوستان
 
دوستان
 

ترجمه از وردپرس به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ