سفارش تبلیغ
صبا ویژن
صفحه اصلی پیام‌رسان پارسی بلاگ پست الکترونیک درباره اوقات شرعی

88/6/31
1:48 ع

از نبی اکرم (ص) روایت شده که:

که برای برادرم علی (ع) فضیلت های بیشماریست، هر کس یکی از آنها را نقل کند و اقرار هم به آن فضیلت داشته باشد خداوند گناهان گذشته و آینده او را بیامرزد و هر کس فضیلتی را از او بنویسد تا آنگاه که نوشته باقی باشد فرشتگان برایش طلب آمرزش می کنند و هر کس فضیلتی از آنها را گوش دهدخداوند گناهانی را که بوسیله گوش انجام داده بیامرزد و هر کس به فضیلتی از فضایل او نگاه کندگناهانی که بوسیله چشم انجام داده است آمرزیده شود.و نیز رسولخدا فرمود که دوستی علی عبادت است . خدا ایمان بنده ای را نمی پذیرد مگر بوسیله دوستی علی و دوری از دشمنان او و رسولخدا فرمود: اگر درختان قلم و دریاها مرکب و جنیان حسابگر و آدمیان کاغذ ،نمی توانند فضایل علی ابن ابیطالب (ع) را بشمارند.

فضایل امیر المومنین علی ابن ابیطالب (ع)

ایشان پرورش یافته و تربیت شده در ایمان است و آلوده به آلودگی زمان نشده است. دوستیش بر همه کس واجب است زیرا که او ذوالقربی و از نزدیکان پیامبر و هاشمی است و جای شک و تردید نیست که نسب و نزدیکی به پیامبر (ص) خود فضیلتی بزرگ است . دوست ترین مردم به سوی خداتعالی است و بعضی از فضایل آن حضرت فضیلت مباهله است.

همانا فرزندانش امامان و پیشوایان معصومی هستند که خدا طاعتشان را بر تمام بندگان واجب گردانیده است و خدا آلودگی را از آنان زدوده است و ایشان را پاک و پاکیزه قرار داده است . اولی آنان امام معصوم ابو محمد حسن ابن علی پاکدامن و آخر ایشان امام قائم (عج) است.ایشان همانا نیرومند و شجاع و شمشیر خدا و برطرف کننده غمها از چهره رسولخدا بودندو.....

                                                                                                               (ترجمه ارشاد القلوب دیلمی)


  

88/6/22
10:3 ص

دیده بگشا ای به شهدِ مرگِ نوشینت رضا
دیده بگشا بر عدم ای مستیِ هستی فزا
دیده بگشا ای پس ازسوء القضا حسن القضا
دیده بگشا ازکرم ، رنجورِ دردستان ، علی
بحر ِمرواریدِ غم ، گنجورِ مردستان ، علی
دیده بگشا رنجِ انسان بین و سیلِ اشک وآه
کبرِ پُستان بین و جامِ جهل و فرجامِ گناه
تیر و ترکش ، خون وآتش ، خشمِ سرکش ، بیمِ چاه
دیده بگشا بر سِتم ، دراین فریبستان ، علی
شمعِ شبهای دژم ، ماهِ غریبستان ، علی
دیده بگشا نقشِ انسان ماند باجامی تهی
سوخت لاله ، مرد لِِِِِِیلی ، خشک شد سروِ سهی
زآگهی مان جهل ماند و جهل ماند از آگهی
دیده بگشا ای صنم ای ساقیِ مستان ، علی
تیره شد از بیش و کم ، آیینة هستان ، علی


  

88/6/19
12:7 ع

آن سیه چرده که شیرینی عالم با اوسـت
چشم میگون لب خندان دل خرم با اوست
گر چـه شیرین دهنان پادشهانـند ولی
او سلیمان زمان است که خاتم با اوسـت
روی خوب است و کمال هنر و دامـن پاک
لاجرم هـمـت پاکان دو عالم با اوسـت
خال مشکین که بدان عارض گندمگون است
سر آن دانه که شد رهزن آدم با اوسـت
دلـبرم عزم سـفر کرد خدا را یاران
چـه کنم با دل مجروح که مرهم با اوست
با که این نکته توان گفت که آن شیرین لب
کشـت ما را و دم عیسی مریم با اوست

شور شرار عشق تو آن نفسم رود ز سر

کین سر بولهوس شود خاک در سرای تو

 عشق تو سرنوشت من ،خاک درت بهشت من

مهر رخت سرشت من ، راحت من رضای تو

ای گل خوش نسیم من، بلبل خویش را مسوز

کز سر سر میکند ، شب همه شب دعای تو

چون علی در عالم خلقت کسی مظلوم نیست

هیچکس مانند او از حق خود محروم نیست

غصه های او عیان از گفته های او

که گفت: زندگی جز استخوانی مانده در حلقوم نیست

امشب کتاب عمر علی بسته میشود

مرد خدا ز دام بلا رسته میشود

دستی که بر نوازش ایتام باز بود

افسوس در میان کفن بسته میشود

احساس راحتی کند از تیغ جانگداز

از خاق روزگار ز بس خسته میشود

انکار عدل او نکنم تا که هیچکس

مهر عدالتش سر بشکسته میشود

او را نکشت تیر جفا ، درد و داغ کشت

عمرش بسر ز غصه ی دلبسته میشود

آن آرزوی مرگ که بعد از بتول داشت

امشب اجابت از سر بشکسته میشود

بگیرم زانوی غم را در آغوش

که از فرق علی خون می زند جوش

در و سجاده و محراب خونی

جهان چون کوفه گردیده سیه پوش

چه سان باور کنم مرگ علی را

گمانم بار دیگر رفته از هوش

شب قدر است و زینب جای قرآن

گرفته فرق بابا را در آغوش

در و دیوار مسجد را مشویید

مبادا تا شود این خون فراموش

نمی گویم دوتا فرقش به محراب عبادت شد

علی از استخوان مانده در حلقوم راحت شد

صدای واعلیا تا به گردون می رود امروز

زچشم زینب و فرق علی خون می رود امروز

نیامدی که مأذنه بوسه زند به پای تو

مسجد کوفه نشنود زمزمه دعای تو

طفل یتیم خون جگر، ورد لبش پدر پدر

چشم گرسنگان به در، منتظر غذای تو

خوار به چشم و استخوان داشتی اندرون حلق

چاه فقط شنیده است در دل شب صدای تو

غصه تو برابر است، ناله زار زار من

شعله به جان من زند، گریه ی های های تو

دیدن روی همسرت علاج بر زخم سرت

که مثل فاطمه کسی، نباشد آشنای تو

غسل تو کفن و دفن تو ، مخفی و نیمه شب چرا

فدای غربتت شوم، بمیرم از برای تو

جسمی به خاک رفت که جانها فدای او

داغی به جای ماند ، که دلها کباب شد


  

88/6/17
3:33 ع

 

1- البخلُ عارٌ، و الجبنُ منقصةٌ: بخیل بودن ننگ است و ترسو بودن کاستى مى‏باشد.

2- و المُقِلّ غریبٌ فى بَلْدته: تهیدست در شهرش نیز بیگانه است.

وان را که بر مراد جهان نیست دسترس در زاد بوم خویش غریب است و ناشناخت‏

3- العجز آفة، و الصبر شجاعة: ناتوانى آفت است و شکیبایى دلاورى مى‏باشد.

4- العلم میراثٌ کریمةٌ: دانش میراث گرانقیمتى است .

5- صدُر العاقل صندوقُ سّرِه: سینه خردمند، صندوق راز اوست .

6- و البَشاشةُ حِبالُة المَودّة: گشاده رویى دام دوستى است .

7- و من رضى عن نفسه کثُر الساخط علیه: و کسى که از خود راضى باشد، خشم گیرندگان بر او بسیار مى‏شوند.


  

88/6/17
1:48 ع

دوست داری به معشوقت بگویی که : دوستش داری.

و می گویی : دوستت دارم.

خب ؟ همین یک کلام ؟

نه ، دلت راضی نمی شود. دنبال گونه های دیگری از گفتن می گردی . و واژه های دیگری برای بیان کردن و عبارات دیگری برای انتقال این مفهوم ناب دوست داشتن.

و باز می بینی که نشد. آشکارا کم می آوری.

می روی سراغ دواوین شعرا. آنها که طبعی لطیف تر داشته اند و زبانی نغزتر و بیانی کاملتر.

ابتدا ذوق می کنی و به وجد می آیی. اینکه کسی بتواند عشق و دوست داشتن را با لطافت ترسیم کند و فراق و هجران را با این ظرافت به تصویر بکشد و شهد وصال را اینقدر ملموس و محسوس به ذائقه ها بچشاند ، به واقع ذوق آفرین و وجد برانگیز است.

اما.....اما احساس میکنی که هنوز به آنچه می خواهی ، دست نیافته ای .احساس می کنی که هنوز جای یک واقعه ، خلائی یا خللی هست.کجاست این خلل؟

شاید مساله این است که تو خودت را ، حس خودت را ، خواسته های خودت را و نیازهای خودت را تمام و کمال در انها پیدا نمی کنی. بخشی از آنها حرف های دل توست و بخشی حس و حال آن کسیکه گفته است.

حرف هایی در دل تو هست که او نگفته است و او حرف هایی را گفته است که از آن تو نیست.

کسی می تواند حرف های دل تو رابه خدای محبوبت بگوید که پایی در زمین داشته باشد و دستی در آسمان.

کسی که هم تو را خوب بشناسد و هم خدای تورا.

کسی که هم دهلیزهای قلب بشر را کاملا بشناسد و هم به راه های پر پیچ و خم آسمان آشنا باشد.

کسی که هم بیم ها و امیدهای آدمی را بداند و هم از مناسبات خدایی سر در آورد.

کسی که با الفبای زمینی ، زبانی بیافریند که در فضای آسمانی قابل تکلم باشد.

کسی که حرف زدن با محبوب را به گونه ای بلد باشد که همه انسان ها بتوانند خودشان را جای گوینده آن حرف ها بگذارند و آن حرف ها را حرف های خودشان بیانگارند.

و او کسی جز معصوم نیست.

و آن حرف ها ، همان ادعیه ای است که بر زبان معصوم جاری شده است.

و یکی از متعالی ترین نمونه های آن حرف ها ، دعای ابوحمزه است که بر زبان مبارک حضرت زین العابدین و سید الساجدین جاری شده است.

 

...چرا گریه نکنم،برای جان سپردنم گریه می کنم، برای تاریکی قبرم گریه می کنم، برای تنگی گورم گریه می کنم،برای سوال نکیر و منکر گریه می کنم،برای برانگیخته شدنم گریه می کنم،...


  

88/6/14
3:38 ع

 

آیینه ی حق نمای ایزد آمد
روشنگر بزم حی سرمد آمد
در عرش برین فرشتگان می گویند:
میلاد حسن، سبط محمد آمد 

 

همانا محبّت و دوستى با ما (اهل بیت) سبب ریزش گناهان ـ از نامه اعمال ـ مى شود،
همان طورى که وزش باد، برگ درختان را میریزد.

    

ای شیعه، زمان فخر و عزت آمد 
چون یوسف اهل بیت عصمت آمد
او سبط محمد است و فرزند علی
یعنی که کریم آل عترت آمد
/*سالروز شکفتن اولین گل خوشبوی بوستان فاطمی مبارک باد*/

 

 امام حسن علیه السلام:
"بهترین نیکویی، اخلاق نیکو است." میلادش مبارک

 

 نوری ز حریم مرتضی آمده است
با حلم و وقار مصطفی آمده است
فرمان اجابت دعا در این ماه
از یمن قدوم مجتبی آمده است.

ماه رحمت، سفره اش گسترده شد
زنده از فیضش جهان مرده شد
آسمان پر گشته از شادی و شور
آمده از لطف حق میلاد نور


  

88/6/2
3:1 ع

گر به تو افتدم نظر چهره به چهره رو برو

شرح دهم غم تو را نکته به نکته مو به مو

از پی دیدن رخت همچو صبا فتاده ام

خانه به خانه در به در کوُچه به کوچه کو به کو

میرود از فراق تو خون دل از دو دیده ام

دجله به دجله یم به یم چشمه به چشمه جو به جو

دور دهان تنگ تو عارض عنبرین خطت

غنچه به غنچه گل به گل لاله به لاله بو به بو

ابرو و چشم و خال تو صید نموده مرغ دل

طبع به طبع دل به دل مهر به مهر و خو به خو

مهر تو را دل حزین بافته بر قماش جان

رشته به رشته نخ به نخ تار به تار پو به پو

در دل خویش "طاهره" گشت و ندید جز تو را

صفحه به صفحه لا به لا پرده به پرده تو به تو


  
مشخصات مدیر وبلاگ
 
رهگذر[99]
 

آنچه اندیشی پذیرای فناست/آنچه در اندیشه ناید آن خداست


لوگوی وبلاگ
 

عناوین یادداشتهای وبلاگ
خبر مایه
بایگانی
 
صفحه‌های دیگر
لوگوی دوستان
 
دوستان
 

ترجمه از وردپرس به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ