سفارش تبلیغ
صبا ویژن
صفحه اصلی پیام‌رسان پارسی بلاگ پست الکترونیک درباره اوقات شرعی

91/1/17
12:54 ع

برداشت چادری و گره زد به معجرش

 

شد مستتر به خیمه سیاهی لشگرش

 

همراه چند زن سوی مسجد روانه شد

 

احمد به غزوه آمده وین است لشگرش

 

خونش به هر قدم زدن و هر نفس چکید

 

از گوش و دست و سینه و ابرو به معبرش

 

آهی کشید و کرک و پر آفتاب ریخت

 

از بس که شعله داشت گلوی مطهرش

 

یک بال نا تمام زد و گرد و خاک شد

 

بگرفت بر مدار زمین گوش?  پرش

 

دستی به خون دیده کشیده و نگاه کرد

 

دست طناب بود گریبان همسرش

 

درهم کشید چهره و پر کرد کام را

 

نفرین شدش خطابه و اکراه منبرش

 

دستی به اشک دیده و موی ندیده برد

 

پس شرح زد به حاشی? قدر و کوثرش

 

فریاد زد که شوی ز مویم گران‌تر است

 

کم مانده بود مقنعه بر دارد از سرش

 

افتاد عقب قیامت کبری در آن زمان

 

پیکی رسید و گفت ز دربار حیدرش

 

یا ایها الرسول مؤنث مجال ده

 

بر امت خود از زن و طفل و مذکرش

محمد سهرابی


مشخصات مدیر وبلاگ
 
رهگذر[99]
 

آنچه اندیشی پذیرای فناست/آنچه در اندیشه ناید آن خداست


لوگوی وبلاگ
 

عناوین یادداشتهای وبلاگ
خبر مایه
بایگانی
 
صفحه‌های دیگر
لوگوی دوستان
 
دوستان
 

ترجمه از وردپرس به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ