سفارش تبلیغ
صبا ویژن
صفحه اصلی پیام‌رسان پارسی بلاگ پست الکترونیک درباره اوقات شرعی

88/6/19
12:7 ع

آن سیه چرده که شیرینی عالم با اوسـت
چشم میگون لب خندان دل خرم با اوست
گر چـه شیرین دهنان پادشهانـند ولی
او سلیمان زمان است که خاتم با اوسـت
روی خوب است و کمال هنر و دامـن پاک
لاجرم هـمـت پاکان دو عالم با اوسـت
خال مشکین که بدان عارض گندمگون است
سر آن دانه که شد رهزن آدم با اوسـت
دلـبرم عزم سـفر کرد خدا را یاران
چـه کنم با دل مجروح که مرهم با اوست
با که این نکته توان گفت که آن شیرین لب
کشـت ما را و دم عیسی مریم با اوست

شور شرار عشق تو آن نفسم رود ز سر

کین سر بولهوس شود خاک در سرای تو

 عشق تو سرنوشت من ،خاک درت بهشت من

مهر رخت سرشت من ، راحت من رضای تو

ای گل خوش نسیم من، بلبل خویش را مسوز

کز سر سر میکند ، شب همه شب دعای تو

چون علی در عالم خلقت کسی مظلوم نیست

هیچکس مانند او از حق خود محروم نیست

غصه های او عیان از گفته های او

که گفت: زندگی جز استخوانی مانده در حلقوم نیست

امشب کتاب عمر علی بسته میشود

مرد خدا ز دام بلا رسته میشود

دستی که بر نوازش ایتام باز بود

افسوس در میان کفن بسته میشود

احساس راحتی کند از تیغ جانگداز

از خاق روزگار ز بس خسته میشود

انکار عدل او نکنم تا که هیچکس

مهر عدالتش سر بشکسته میشود

او را نکشت تیر جفا ، درد و داغ کشت

عمرش بسر ز غصه ی دلبسته میشود

آن آرزوی مرگ که بعد از بتول داشت

امشب اجابت از سر بشکسته میشود

بگیرم زانوی غم را در آغوش

که از فرق علی خون می زند جوش

در و سجاده و محراب خونی

جهان چون کوفه گردیده سیه پوش

چه سان باور کنم مرگ علی را

گمانم بار دیگر رفته از هوش

شب قدر است و زینب جای قرآن

گرفته فرق بابا را در آغوش

در و دیوار مسجد را مشویید

مبادا تا شود این خون فراموش

نمی گویم دوتا فرقش به محراب عبادت شد

علی از استخوان مانده در حلقوم راحت شد

صدای واعلیا تا به گردون می رود امروز

زچشم زینب و فرق علی خون می رود امروز

نیامدی که مأذنه بوسه زند به پای تو

مسجد کوفه نشنود زمزمه دعای تو

طفل یتیم خون جگر، ورد لبش پدر پدر

چشم گرسنگان به در، منتظر غذای تو

خوار به چشم و استخوان داشتی اندرون حلق

چاه فقط شنیده است در دل شب صدای تو

غصه تو برابر است، ناله زار زار من

شعله به جان من زند، گریه ی های های تو

دیدن روی همسرت علاج بر زخم سرت

که مثل فاطمه کسی، نباشد آشنای تو

غسل تو کفن و دفن تو ، مخفی و نیمه شب چرا

فدای غربتت شوم، بمیرم از برای تو

جسمی به خاک رفت که جانها فدای او

داغی به جای ماند ، که دلها کباب شد


مشخصات مدیر وبلاگ
 
رهگذر[99]
 

آنچه اندیشی پذیرای فناست/آنچه در اندیشه ناید آن خداست


لوگوی وبلاگ
 

عناوین یادداشتهای وبلاگ
خبر مایه
بایگانی
 
صفحه‌های دیگر
لوگوی دوستان
 
دوستان
 

ترجمه از وردپرس به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ