سفارش تبلیغ
صبا ویژن
صفحه اصلی پیام‌رسان پارسی بلاگ پست الکترونیک درباره اوقات شرعی
1 2 >

88/9/30
10:25 ص

کلیم اگر دعا کند بی تو دعا نمی شود

مسیح اگر دوا دهد بی تو دوا نمی شود

اگر جدایی اوفتد میان جسم و جان من

قسم به جان تو دلم زتو جدا نمی شود

گریه کنم اگر همی بهر تو گریه می کنم

ورنه زدیده ام عبث اشک جدا نمی شود

گرد حرم دویده ام صفا و مروه دیده ام

هیچ کجا برای من کرب و بلا نمی شود

گشت به هر زمان زمین سرخ زخون اهل بیت

خون کسی چو خون تو خون خدا نمی شود

کسی گه گشت گرد تو گرد کنه نمی رود

پیرو خط کربلا اهل خطا نمی شود

جز سر غرق خون تو که شد چراغ اهل بیت

ر‌اس بریده بر کسی راهنما نمی شود

ای بدن تو غرق خون وی سر روت لاله گون

با چه خضاب کرده ای ؟ خون که حنا نمی شود

کرب وبلا و کوفه شد سخت به عترت ولی

هیچ کجا به سختی شام بلا نمی شود

چوب به دست قاتلت سوخت و گفت این سخن

جای سر بریده در طشت طلا نمی شود

سوز درون میثمت بوده فراری از غمت

ورنه ز شعرش اینهمه شور به پا نمی شود

 

حاج غلامرضا سازگار(میثم)


  

88/9/28
2:3 ع

باز این چه شورش است که در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین
بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است
این صبح تیره باز دمید از کجا کزو
کار جهان و خلق جهان جمله درهم است
گویا طلوع می کند از مغرب آفتاب
کاشوب در تمامی ذرات عالم است
گر خوانمش قیامت دنیا بعید نیست
این رستخیز عام که نامش محرم است
در بارگاه قدس که جای ملال نیست
سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است
جن و ملک بر آدمیان نوحه می کنند
گویا عزای اشرف اولاد آدم است

خورشید آسمان و زمین، نور مشرقین
پرورده ی کنار رسول خدا، حسین

کشتی شکست خورده ی طوفان کربلا
در خاک و خون طپیده میدان کربلا
گر چشم روزگار به رو زار می گریست
خون می گذشت از سر ایوان کربلا
نگرفت دست دهر گلابیبه غیر اشک
زآن گل که شد شکفته به بستان کربلا
از آب هم مضایقه کردندکوفیان
خوش داشتند حرمت مهمان کربلا
بودند دیو و دد همه سیراب ومی مکند
خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا
زان تشنگان هنوز به عیوق می رسد
فریاد العطش ز بیابان کربلا
آه از دمی که لشگر اعدا نکرد شرم
کردند رو به خیمه ی سلطان کربلا

آن دم فلک بر آتش غیرت سپند شد
کز خوف خصم در حرم افغان بلندشد

کاش آن زمان سرادق گردون نگون شدی
وین خرگه بلند ستون  بیستون شدی
کاش آن زمان درآمدی از کوه تا به کوه
سیل سیه که روی زمین قیرگون شدی
کاش آن زمان ز آه جهان سوز اهل بیت
یک شعله ی برق خرمن گردون دون شدی
کاش آن زمان که این حرکت کرد آسمان
سیماب وار گوی زمین بی سکون شدی
کاش آن زمان که پیکر او شد درون خاک
جان جهانیان همه از تن برون شدی
کاش آن زمانکه کشتی آل نبی شکست
عالم تمام غرقه دریای خون شدی
آن انتقام گر نفتادی به روزحشر
با این عمل معامله ی دهر چون شدی

آل نبی چو دست تظلم  برآورند
ارکان عرش را به تلاطم درآورند

بر خوان غم چو عالمیان را صلا زدند
اول صلا به سلسله ی انبیا زدند
نوبت به اولیا چو رسید آسمان طپید
زان ضربتی که بر سر شیرخدا زدند
آن در که جبرئیل امین بود خادمش
اهل ستم به پهلوی خیرالنسا زدند
بس آتشی ز اخگر الماس ریزه ها
افروختند و در حسن مجتبی زدند
وآنگه سرادقی که ملک مجرمش نبود
کندند از مدینه و در کربلا زدند
وز تیشه ی ستیزه درآن دشت کوفیان
بس نخل ها ز گلشن آل عبا زدند
پس ضربتی کزان جگر مصطفی درید
بر حلق تشنه ی خلف مرتضی زدند
اهل حرم دریده گریبان، گشوده مو
فریاد بر در ِ  حرم کبریا زدند

روح الامین نهاده به زانو سر حجاب
تاریک شد ز دیدن آن چشم آفتاب

چون خون ز حلق تشنه ی او بر زمین رسید
جوش از زمین به ذروه عرش برین رسید
نزدیک شد که خانه ی ایمان شود خراب
از بس شکست ها که به ارکان دین رسید
نخل بلند او چو خسان بر زمین زدند
طوفان به آسمان ز غبار زمین رسید
باد آن غبار چون به مزار نبی رساند
گرد از مدینه بر فلک هفتمین رسید
یکباره جامه در خم گردون به نیل زد
چون این خبر به عیسی گردون نشین رسید
پر شد فلک ز غلغله چون نوبت خروش
از انبیا به حضرت روح الامین رسید
کرد این خیال وهم غلط کار کان غبار
تا دامن جلال جهان آفرین رسید

هست از ملال گرچه بری ذات ذوالجلال
او در دلست و هیچ دلی نیست بی ملال

ترسم جزای قاتل او چون رقم زنند
یک باره بر جریده ی رحمت قلم زنند
ترسم کزین گناه شفیعان روز حشر
ارند شرم  کز گنه خلق دم زنند
دست عتاب حق به در آید ز آستین
چون اهل بیت دست در اهل ستم زنند
آه از دمی که باکفن خون چکان ز خاک
آل علی چو شعله ی آتش علم زنند
فریاد از آن زمان که جوانان اهل بیت
گلگون کفن به عرصه ی محشر قدم زنند
جمعی که زد به هم صفشان شور کربلا
در حشر صف زنان صف محشر به هم زنند
از صاحب حرم چه توقع کنند باز
آن ناکسان که تیغ به صید حرم زنند

پس بر سنان کنند سری را که جبرئیل
شوید غبار گیسویش از آب سلسبیل

روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار
خورشید سربرهنه برآمد ز کوهسار
موجی به جنبش آمد و برخاست کوه
ابری به بارش آمد وبگریست زار زار
گفتی تمام زلزله شد خاک مطمئن
گفتی فتاد از حرکت چرخ بی‌قرار
عرش آن زمان به لرزه درآمد که چرخ پیر
افتاد در گمان که قیامت شدآشکار
آن خیمه‌ای که گیسوی حورش طناب بود
شد سرنگون ز باد مخالف حباب وار
جمعی که پاس محملشان داشت جبرئیل
گشتند بی‌عماری محمل شتر سوار
با آنکه سر زد آن عمل از امت نبی
روح‌الامین ز روح نبی گشت شرمسار

وانگه ز کوفه خیل الم رو به شام کرد
نوعی که عقل گفت قیامت قیام کرد

بر حربگاه چون ره آن کاروان فتاد
شور و نشور واهمه را در گمان فتاد
هم بانگ نوحه غلغله در شش جهت فکند
هم گریه بر ملائک هفت آسمان فتاد
هرجا که بود آهویی از دشت پا کشید
هرجا که بود طایری از آشیان فتاد
شد وحشتی که شور قیامت به باد رفت
چون چشم اهل بیت بر آن کشتگان فتاد
هرچند بر تن شهدا چشم کار کرد
بر زخم های کاری تیغ و سنان فتاد
ناگاه چشم دختر زهرا در آن میان
بر پیکر شریف امام زمان فتاد
بی اختیار نعره ی هذا حسین زود
سر زد چنانکه آتش ازو در جهان فتاد

پس با زبان پر گله آن بضعةالرسول
رو در مدینه کرد که یا ایهاالرسول

این کشته ی فتاده به هامون حسین توست
وین صید دست و پا زده در خون حسین توست
این نخل تر کز آتش جانسوز تشنگی
دود از زمین رسانده به گردون حسین توست
این ماهی فتاده به دریای خون که هست
زخم از ستاره بر تنش افزون حسین توست
این غرقه محیط شهادت که روی دشت
از موج خون او شده گلگون حسین توست
این خشک لب فتاده دور از لب فرات
کز خون او زمین شده جیحون حسین توست
این شاه کم سپاه که باخیل اشگ و آه
خرگاه زین جهان زده بیرون حسین توست
این قالب طپان که چنین مانده بر زمین
شاه شهید ناشده مدفون حسین توست

چون روی در بقیع به زهرا خطاب کرد
وحش زمین و مرغ هوا را کباب کرد

کای مونس شکسته دلان حال ماببین
ما را غریب و بی کس و بی آشنا ببین
اولاد خویش را که شفیعان محشرند
در ورطه ی عقوبت اهل جفا ببین
در خلد بر حجاب دو کون آستین فشان
واندر جهان مصیبت ما بر ملا ببین
نی ورا چو ابر خروشان به کربلا
طغیان سیل فتنه و موج بلاببین
تن های کشتگان همه در خاک و خون نگر
سرهای سروران همه بر نیزه هاببین
آن سر که بود بر سر دوش نبی مدام
یک نیزه اش ز دوش مخالف جدا ببین
آن تن که بود پرورشش در کنار تو
غلطان به خاک معرکه ی کربلا ببین

یا بضعةالرسول ز ابن زیاد داد
کو خاک اهل بیت رسالت به باد داد

خاموش محتشم که دلسنگ آب شد
بنیاد صبر و خانه ی طاقت خراب شد
خاموش محتشم که ازین حرف سوزناک
مرغ هوا و ماهی دریا کباب شد
خاموش محتشم که ازین شعر خون چکان
در دیده ی اشگ مستمعان خوناب شد
خاموش محتشم که ازین نظم گریه خیز
روی زمین به اشک جگرگون کباب شد
خاموش محتشم که فلک بس که خون گریست
دریا هزار مرتبه گلگون حباب شد
خاموش محتشم که بسوز تو آفتاب
از آه سرد ماتمیان ماهتاب شد
خاموش محتشم که ز ذکر غم حسین
جبریل را ز روی پیامبر حجاب شد

تا چرخ سفله بود خطایی چنین نکرد
بر هیچ آفریده جفایی چنین نکرد

ای چرخ غافلی که چه بیداد کرده ای
وز کین چه ها درین ستم آباد کرده ای
بر طعنت این بس است که با عترت رسول
بیداد کرده خصم و تو امداد کرده ای
ای زاده زیاد نکرده است هیچگه
نمرود این عمل که تو شداد کرده ای
کام یزید داده ای از کشتن حسین
بنگر که را به قتل که دلشاد کرده ای
بهر خسی که بار درخت شقاوتست
درباغ دین چه با گل و شمشاد کرده ای
با دشمنان دین نتوان کرد آن چه تو
با مصطفی و حیدر و اولاد کرده ای
حلقی که سوده لعل لب خود نبی بر آن
آزرده اش به خنجر بیداد کرده ای

ترسم تو را دمی که به محشر برآورند
از آتش تو دود به محشردرآورند

 
محتشم کاشانی


  

88/9/26
11:42 ص

دانی که چرا چوب شود قسمت آتش

بی حرمتی اش بر لب و دندان حسین است

دانی که چرا آب فرات هست گل آلود

شرمنده زلعل لب عطشان حسین است

دانی که چرا کعبه حق گشته سیه پوش

زیرا که خداوند عزادار حسین است

 

سر حلقه عشق ممکنات است حسین

شافع به جزا و عرصات است حسین

کوتاه مکن تو دست از دامن او

بی شبهه بدان باب نجات است حسین


  

88/9/26
11:23 ص

مهر تو نور دل و اول و پایان منست


ای حسینی که عوالم همه گریان تواند


گوهر اشک برای تو به دامان منست


جان،نثار ره تو می کنم ای محور عشق


عشق تو دین منو مذهب و ایمان منست


دیده ام تا صف محشر ز چه آرام شود


که شفیعم بر تو ، دیده گریان منست


دل ز هر عشق، تهی سازم و جان، پاک کنم


چون حسین است که جان من و جانان منست


به شب اول قبرم نکنم وحشت و ترس


چون در ان لحظه ، حسین است که مهمان منست


به سؤالم اگر آرند به میزان حساب


پاسخ آرم به خداوند، حسین جان منست


  

88/9/25
2:48 ع

با آب طلا نام حسین قاب کنید
با نام حسین یادی از آب کنید
خواهید که سربلند و جاوید شوید
تا آخر عمر تکیه بر ارباب کنید


تا ابالفضل با خدا دست داد هر دو دستش را از دست داد ...

دانی از چه رو گاه گاه آید زلزله
چون زمین هم میکند با نام زینب هلهله
دانی از چه رو گاه گاه توفان میشود
صحنه جنگیدن عباس اکران میشود

یا حسین غریب مادر تویی ارباب دل من
یه گوشه چشم تو بسه واسه حل مشکل من

و این است حسین, سر سلسله ی تشنگان, که حتی دشمن را سیراب می کند
 
خنده کنان می رود روز جزا در بهشت
هر که به دنیا کند گریه برای حسین

دلم مست و لبم مست و سرم مست
بخون ای دل که صبرم رفته از دست
بخون ای دل محرم اومد از راه
بخون اجر تو با عباس بی دست

 

عشق یعنی آتش افروخته
عشق یعنی خیمه های سوخته
عشق یعنی حاجی بیت الحرام
دل بریدن ها وحج ناتمام
عشق یعنی غربت نور دوعین
عشق یعنی گریه برقبر حسین
عشق را گویم فقط در یک کلام
یا اباالفضل وحسین و والسلام

 

بی حسین بن علی احساس پیری می کنم
نی که پیری بلکه احساس حقیری می کنم
گفت سائل از چه رو محکم به سینه می زنی؟
گفتم از آینه ی دل گردگیری می کنم


  

88/9/23
3:41 ع

عشق فقط یک کلام

حسین علیه السلام

 

بخشودگی اهل گنه در صف محشر    بسته به یک گردش چشمان حسین است

 

صد مرده زنده میشود از ذکر یا حسین 

ارباب ما معلم عیسی بن مریم است

 

عیسی اگر در آخر عمرش به عرش رفت

قنداقه حسین شرف عرش اعظم است

 

با یوسفش مقایسه کردن نگار گفت

او شاه مصر باشدو این شاه عالم است


  

88/9/14
4:39 ع

منمشتعلعشقعلیمچهکنم

 

ناد علیا مظهر العجایب   تجده عون لک فنوائب   کل هم و غم سنجلی    بعظمتک یا الله    بنبوتک یا محمد بولایتک یا

علیعلیعلیعلیعلیعلیعلیعلیعلیعلیعلیعلی......


  

88/9/14
4:34 ع

بر هشت در جنان علی بنوشتند

بر بال فرشتگان علی بنوشتند

خوشبخت ترین مردم عالم مائیم

بر طالع شیعیان علی بنوشتند


  

88/9/14
4:31 ع

تاریخ مثل ساقی کوثر نداشته است

اعجاز خلقت است و برابر نداشته است

وقت طواف دور حرم فکر می کنم

این خانه بی دلیل ترک بر نداشته است

دیدیم در غدیر که دنیا به جز علی

آیینه ای برای پیامبر نداشته است

سوگند می خورم که نبی شهر علم بود

شهری که جز علی در دیگری نداشته است

طوری ز چهارچوب در قلعه کنده شد

انگار قلعه هیچ زمان در نداشته است

یا غیر لافتی صفتی درخورش نبود

یا جبرییل واژه ای بهتر نداشته است

چون روز روشن است که در جهل گم شده است

هر کس که ختم نادعلی بر نداشته است

 


  

88/9/12
12:46 ع

 

ای آفتاب عالمیان هادیا (ع) سلام
ای نور چشم هاشمیان هادیا (ع)سلام

ای چارمین علی (ع) خدا یا علی (ع) مدد
ای مقتدای فاطمیان هادیا (ع) سلام

از بس که دُر به وقت سخن ریزد از لبت
هستی خدای نطق و بیان هادیا (ع) سلام

هر سائلی ز کوی خشنود می شود
ای سفره داری تو عیان هادیا (ع) سلام

رخساری از خداست جمال خدایی ات
سلطانی است ای گل زهرا (س) گدایی ات

***

وقتی که دل به فیض حضور تو بار یافت
خود را میان صحن ? چشم تو یار یافت

این بنده ای که قابل ذکر و دعا نبود
لایق شد و به بارگهت افتخار یافت

موسای (س) دل به سینه ی سینای معرفت
قدوس را ز برق نگاه نگار یافت

غرق نیاز غوطه ور ناز و نعمتم
این کمترین هم از کرمت اعتبار یافت

? قطره از ثنای تو در کام خامه ریخت
بیخود ز خویش وصف تو را بی شمار یافت

وقتی قلم ثنای تو ای یار می کند
این دل به شان و قدر خود اقرار می کند

***

بی مدح یار هیچ خوشی زندگی نداشت
بی وصف دوست هیچکسی بندگی نداشت

دستی به روی دست کریمت نیامده
حاتم بدون جود تو بخشندگی نداشت

مه ره به روی مهر تو تصویر کرده اند
خورشید بی رخ تو فروزندگی نداشت

ای محضر همیشه بهارت حیاتبخش
قرآن به جز بیان تو پویندگی نداشت

ای عالمی مطیع تولای حضرتت
اسلام بی ولای تو بالندگی نداشت

ای از خدا به خلق خدا آفتاب و پیک
جانا ز من سلام و ز تو نغمه ی علیک


  
مشخصات مدیر وبلاگ
 
رهگذر[99]
 

آنچه اندیشی پذیرای فناست/آنچه در اندیشه ناید آن خداست


لوگوی وبلاگ
 

عناوین یادداشتهای وبلاگ
خبر مایه
بایگانی
 
صفحه‌های دیگر
لوگوی دوستان
 
دوستان
 

ترجمه از وردپرس به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ