سفارش تبلیغ
صبا ویژن
صفحه اصلی پیام‌رسان پارسی بلاگ پست الکترونیک درباره اوقات شرعی
1 2 >

91/9/11
11:44 ص

روزی که شرح خلقت آدم نوشته شد

 داغ تو بر جریده ی عالم نوشته شد

بوی غریبی تو که پیچید در فضا!

 تقدیر، شرحه شرحه و نم نم نوشته شد

سالار من! به حرمت بار مصیبتت

 پشت ستون عرش، خماخم نوشته شد

بین چهارده گل سرخ محمدی

 نام تو «یا حسین» دمادم نوشته شد

نام تو«یا حسین» به عنوان افتخار

 با سوز دل به سینه ی پرچم نوشته شد

نام تو«یا حسین» هزاران هزار بار

 در بارگاه حضرت اعظم نوشته شد

مجموع رادمردی و آزادگی و عشق

 در زمره ی صفات تو، باهم نوشته شد

ای بی کفن! قسم به تن پاره پاره ات

 با یاد زخم های تو، مرهم نوشته شد

آن دم که خیزران به لبان تو می زدند

 قرآن همان دقیقه، همان دم نوشته شد

وقتی سر عزیز تو بر نی سوار گشت

 خونگریه های ماه محرم نوشته شد

آقا مرا ببخش به حقّ بزرگی ات!

 این شعر اگر زیاد، اگر کم نوشته شد

من قصد مدح و مرثیه خوانی نداشتم

 عرض ارادتی ست که با غم نوشته شد...

سارا جلوداریان


  

91/9/11
11:43 ص

 

نام جان بخش تو چون بر دهنم می‌آید

عطر فردوسِ برین از سخنم می‌آید

زمزم اشک ز چشم تر من می‌جوشد

نام شیرین تو چون بر دهنم می‌آید

ای مسیحا دم عالم ز نسیم مهرت

روح ایمان و یقین بر بدنم می‌آید

هم چو جان سخت گران قدر و عزیز است مرا

ز تو هر غم که به جان و به تنم می‌آید

دل نشسته است به سوگ و به عزایت شب و روز

ناله و گریه ز بیت‌الحزنم می‌آید

از شرار غم تو سوختم اما شادم

که به سویت خبر سوختنم می‌آید

گر پس ازمرگ ببویند مرا در دل خاک

نُکهت مهر حسین از کفنم می‌آید

گر چه خارم چو «وفایی» ولی از لطف حسین

روز محشر خبر گل شدنم می‌آید  

سید هاشم وفایی 

 


  

91/9/11
11:41 ص

هر روز پای هر محنت گریه می کنم

بر هر هزار زخم تنت گریه می کنم

با نوحه های هر شب تو گریه می کنم

با روضه های دل شکنت گریه می کنم

یعقوب های چشم من از دست رفته اند

از بس برای پیرهنت گریه می کنم

در بین قبر هم کفن کربلا به تن

از داغ جسم بی کفنت گریه می کنم

گاهی شبیه روز دهم سرخ می شوم

بر لحظه ی به نی شدنت گریه می کنم

ای سوخته ترین بدنِ زیر آفتاب

بر زخم تاول بدنت گریه می کنم

محسن عرب خالقی


  

91/9/11
11:38 ص

 

شکر خدا که بال و پری داده ای مرا

نام و نشان معتبری داده ای مرا

من یک گدای بی سر و پا بودم و شما

یک آبروی مختصری داده ای مرا

اصلاً گدا خجالتی اش هیچ خوب نیست

شکر خدا شما جگری داده ای مرا

نان و نوای من همه از روض? شماست

از عشق، قلب شعله وری داده ای مرا

امسال هم که هیئت تان پا گرفته است

شکر خدا که چشم تری داده ای مرا

من آمدم که گریه کن غربتت شوم

در گوش جان من خبری داده ای مرا

ای روی نیزه رفته به جان خودت قسم

در روضه مژد? سفری داده ای مرا

ذاکر گریز زد به لب چوب خورده ات

شکر خدا که گوشِ کری داده ای مرا

من طاقتم کجاست که گودال می بری؟

اصلاً خدا، عجب جگری داده ای مرا

مهدی صفی یاری


  

91/9/8
8:46 ص

پر از شراب شهودم قصیده می خواهم

غزل غزل دلِ در خون تپیده می خواهم

من از قبیله ی کوران زده سوا شده ام

برای دیدن خورشید، دیده می خواهم

به نهصد و نود و نه جهاد محتاجم

هزار سر به ره یار چیده می خواهم

هزار و یک شب اگر عمر باشدم تا وصل

هزار پیرهن از غم دریده می خواهم

به حرف ماست اگر، عکس هر چه عاشق را

کنار عکس شهیدان کشیده می خواهم

چو سر ز پیکر ارباب آسمان بردند

سر تمام خلائق بریده می خواهم

چو گشت طعمه ی گرگان بی حیا بدنش

مدار نُه فلک از هم دریده می خواهم

بخوان به رسم وفا اسم نوکرانت را

دلی به اوج نگاهت پریده می خواهم

حامد اهور


  

91/9/8
8:45 ص

 شکر خدا برای شما گریه می کنیم

 

هر شب برای کرب و بلا گریه می کنیم

 

شکران? محبت تو اشک دائم است

 

با هر بهانه ای، همه جا گریه می کنیم

 

از آخرالزمان به سلامت گذر کنیم

 

تا دل به روضه داده و تا گریه می کنیم

 

ما در بهشت دور شما حلقه می زنیم

 

عباس روضه خوانَد و ما گریه می کنیم

 

وقتی که از عطش لب ما خشک می شود

 

بر تشنگیّ طفل شما گریه می کنیم

 

یأبن الشبیب فَأبکِ علی الخدِّه التَریب

 

ما پای روضه های رضا گریه می کنیم

 

در کل کربلا به تجلی در آمدی  ...

 

بر قطعه های گشته جدا گریه می کنیم

 

گفتند رمز عاشقانِ شهادت توسل است

 

تا وصل جاده ی شهدا گریه می کنیم

رضا ایزدی


  

91/9/8
8:43 ص

 برای روضه خوانی ات آقا نه روضه خوان کافی ست

 

نه چشم های بهاریِ این و آن کافی ست

 

نه اشک ما وَ نه اشک تمامی دنیا

 

نه گریه های بلند پیمبران کافی ست

 

برای شرح کمی از عنایت تو به ما

 

نه این حسینیه کافی ست نه زمان کافی ست

 

برای این که شوم عاقبت به خیر شما

 

همین دو قطره ی اشکِ شده روان کافی ست

 

برای گریه ی ما ذکر خیر یا زینب

 

برای گریه ی زینب حسین جان کافی ست

 

برای حل تمام حوائج عالم

 

اگر کُنَد نگهی شیرخوارتان کافی ست

 

دعای مادر پهلو شکسته ی زینب

 

برای آمدن صاحب الزمان کافی ست

 

دم از عذاب مزن صبح محشر کبری

 

همین نیامدن کربلایمان کافی ست

 لطیفیان


  

91/9/8
8:39 ص

داغی نشانده بر جگرت، یاد کربلا

 

خون می رود ز چشم ترت، یاد کربلا

 

زینب، سکینه، گریه و طفل رباب و آب

 

می آورند در نظرت، یاد کربلا

 

با زخمی از تسلَیِ زنجیرِ سلسله

 

مانده به روی بال و پرت، یاد کربلا

 

با خطبه های بی بدلت زنده کرده ای

 

در لحظه لحظـ? سفرت، یاد کربلا

 

از قتل صبر روضه بخوان ای امام صبر

 

با سوزِ آه شعله ورت، یاد کربلا

 

از سجده های لشکر شمشیر و نیزه ها

 

از خنجر و سر پدرت، یاد کربلا

 

از لحظه ای که غارت خیمه شروع شد

 

آتش گرفت دور و برت، یاد کربلا

 

تا صبح حشر ضامن این دین و پرچم است

 

یاد محرم و صفرت، یاد کربلا

 

این جلوه های اشکِ عزا در صحیفه است

 

یاد خدا، شب و سحرت، یاد کربلا

محمدرضا زمانی


  

91/9/8
8:38 ص

تو آفتاب منی با چنین جمال حسین

مرا ببخش که خواندم تو را هلال، حسین

گرفته روی تو را گر چه خون و خاکستر

تو آفتاب وجودی و بی زوال، حسین

سرت به نیزه و قرآن به لب، جلالی نیست

به جز جلال خدا فوق این جلال، حسین

ز شور نغم? قرآنت ای عزیز دلم

ز حال رفتم و باز آمدم به حال، حسین

به راه عشق تو ای تشنه کام، زینب را

سرِ شکسته بود بهترین مدال، حسین

سر شکست? من با سر برید? تو

ز پاره پار? دل دارد اتصال، حسین

قسم به پیکر پامال تو که نگذارم

کنند خون شریف تو پایمال، حسین

یزید اگر به اسارت کشانده اهلت را

کشم حکومت او را به ابتذال، حسین

کنم حرام بر او شهد زندگانی را

که او حرامِ خدا را کند حلال، حسین

ز کودکان ز پا اوفتاده گیرم دست

اگر که سیلیِ دشمن دهد مجال حسین

به هر یکی ز صغیران به گریه می نگرم

تو را ز من طلبد با زبان حال، حسین

زبان حال "مؤید"، غلام تو، این است

من و جدایی از تو بُود محال، حسین

سید رضا موید


  

91/9/8
8:37 ص

دوست دارم تا تو در خود محو و حیرانم کنی  

 

قطره ام، واصل به دریای خروشانم کنی  

 

دوست دارم ذرّه باشم تا که در امواج نور  

 

در بغل گیری و خورشید فروزانم کنی  

 

دوست دارم پای تا سر قطع? ابری شوم  

 

تا به خاک لاله های خویش، بارانم کنی  

 

دوست دارم تا دم رفتن بگریم در غمت  

 

کز کرامت، خنده ای بر چشم گریانم کنی  

 

دوست دارم دور عبّاست بگردانی مرا  

 

یا که همچون طر? اکبر پریشانم کنی  

 

دوست دارم تا شود قلبم، چو جسمت چاک چاک 

 

در کنار قتلگاه خویش، مهمانم کنی

 

دوست دارم تا که با یاد لب عطشان خود

 

سوزی و آبم کنی، یکباره طوفانم کنی

 

دوست دارم خار صحرا و بیابانت شوم

 

تا به رویم پاگذاری، سرو بستانم کنی

 

دوست دارم در منای عشق همچون گوسفند

 

پیش پای زائران خویش، قربانم کنی

 

دوست دارم "میثم" کوی تو باشم، یا حسین!

 

تا فراز دار عشق خود، ثنا خوانم کنی

غلامرضا سازگار


  
مشخصات مدیر وبلاگ
 
رهگذر[99]
 

آنچه اندیشی پذیرای فناست/آنچه در اندیشه ناید آن خداست


لوگوی وبلاگ
 

عناوین یادداشتهای وبلاگ
خبر مایه
بایگانی
 
صفحه‌های دیگر
لوگوی دوستان
 
دوستان
 

ترجمه از وردپرس به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ