89/2/14
10:49 ص
ما در ره عشق تو اسیران بلاییم
کس نیست چنین عاشق بیچاره که ماییم
بر ما نظری کن که در این شهر غریبیم
بر ما کرمی کن که در این شهر گداییم
وجدی نه که بر گرد خرابات برآییم
زهدی نه که در کنج مناجات نشینیم
نه اهل صلاحیم و نه مستان خرابیم
اینجا نه و آنجا نه چه قومیم و کجاییم
حلاج وشانیم که از دار نترسیم
مجنون صفتانیم که در عشق خداییم
ترسیدن ما چون که هم از بیم بلا بود
اکنون ز چه ترسیم که در عین بلاییم
ما را به تو سریست که کس محرم آن نیست
گر سر برود سر تو با کس نگشاییم
ما را نه غم دوزخ و نه حرص بهشت است
بردار ز رخ پرده که مشتاق لقاییم
دریاب دل شمس خدا مفخر تبریز
رحم آر که ما سوخته داغ خداییم
گلستان جای تو ای نازنیننم
مو در گلخن به خاکستر نشینم
چه در گلشن چه در گلخن چه صحرا
چو دیده واکرم جز ته نوینم
زعشقت آتشی در بوته دیرم
در آن آتش دل و جان سوته دیرم
سگت ار پا نهد بر چشمم ایدوست
بمژگان خاک پایش روته دیرم
هزاران غم بدل اندوته دیرم
هزار آتش بجان افروته دیرم
بیک آه سحر کز دل برآرم
هزاران مدعی را سوته دیرم
غم عالم همه کردی ببارم
مگر مو لوک مست سر قطارم
مهارم کردی و دادی به ناکس
فزودی هر زمان باری ببارم
به آهی گنبد خضرا بسوجم
فلک را جمله سر تا پا بسوجم
بسوجم ار نه کارم را بساجی
چه فرمائی بساجی یا بسوجم
بدل درد غمت باقی هنوزم
کسی واقف نبو از درد و سوزم
نبو یک بلبل سوته به گلشن
به سوز مو نبو کافر به روزم
فلک کی بشنود آه و فغانم
بهر گردش زند آتش بجانم
یک عمری بگذرانم با غم و درد
بکام دل نگردد آسمانم
بیته گلشن چو زندان بچشمم
گلستان آذرستان بچشمم
بیته آرام و عمر و زندگانی
همه خواب پریشان بچشمم
خوش آن ساعت که دیدار ته وینم
کمند عنبرین تار ته وینم
نوینه خرمی هرگز دل مو
مگر آن دم که رخسار ته وینم
مو که آشفته حالم چون ننالم
شکسته پر و بالم چون ننالم
همه گویند فلانی چند نالی
تو آیی در خیالم چون ننالم
89/2/7
11:15 ص
مدینه کوفه اول چو غرق شد در خواب
خموش گشته خموشو فتاد از تب و تاب
به زیر نور کمی از هلال نازک ماه
برای غسل علی آب می کشید از چاه
حسن چو بغض فرو برد شور و شینش را
به سینه داشت سر زینب و حسینش را
رها ز چله دل تیر آه می کردند
به جسم خسته مادر نگاه می کردند
علی یکایک گلهای خویش را بوسید
به گریه گفت مبادا بلند گریه کنید
کننده در خیبر پس از ثنای خدا
شروع کرد به غسل و بگفت یا زهرا
برای شستن آن یاس نیلی پرپر
فتاد لرزه بدست خدایی حیدر
به سان عرش شراره دلش زبانه کشید
چو دست خویش بر آثار تازیانه کشید
همو که داشت به اطفال خود یسی تاکید
همو که گفت عزیزان من سکوت کنید
کشید دست ز غسل و به ناله و فریاد
سرش نهاد به دیوار و از نفس افتاد
علی بریده بریده گلایه کرد آغاز
که ای همیشه به هر مشکلی مرا همراه
منی که پیش تو یاقوت اشک می سفتم
منی که درد دل خویش با تو می گفتم
چقدر ناله زدی بهر دست بسته شده
ولی نگفتی از این بازوی شکسته شده
تو قیامت را قیامت را می کنی
بر امامان هم امامت می کنی
فوق هر تعریف و هر تفسیر تو
پاکتر از آیه تطهیر تو
مدح تو کی با سخن کامل شود
وحی باید بر قلم نازل شود
ای مهار ناقه ات زلف عفاف
پیراهن بخشیده در شام زفاف
تو، رسول الله ، شویت بولحسن
هر سه یک جانیت اما در سه تن
کفو تو یا فاطمه تنها علیست
هم علی زهرا هم زهرا علیست
89/2/6
5:37 ع
گویند که چون خصم بر او راه گرفت
بر فاطمه راه ، خصم گمراه گرفت
برخاست خروش از همه عالم که بلال
برخیزو اذان بگو ، رخ ماه گرفت
آنروز وجود عشق یکسر می سوخت
در باغ خلیل هم در آذر می سوخت
آتش که زدند بر در خانه او
تنها به دل علی ، دل در می سوخت
ای همه حرف مرا خاتمه
مظهر احساس خدا فاطمه
آنکه تو گل همدم او میشوی
نیستش از دوزخ و غم واهمه
چشمه بسوی تو روان میشود
رود کند نام تو را زمزمه
روز جزا کن تو شفاعت مرا
فاطمه ای فاطمه ای فاطمه
89/2/4
9:24 ص
مولا بخوان تو آیه امن یجیب را زیرا که می رسد به اجابت دعای تو
اول بیا مدینه و بنما که در کجاست گمگشته قبر مادر درد آشنای تو
" امروز آخرین روز زندگانی من است ،
دیشب پدرم را در خواب دیدم و از بلاها و ظلم دشمنان دین برایش گفتم و او بشارت داد دیگر به همین زودی نزدش خواهم رفت ،
آری امروز آخرین روز زندگانی من است و فردا اولین روز یتیمی فرزندانم ،
آنها را صدا می کنم ، شستشویشان می دهم و شانه به سرشان می زنم و نگاه به چهره مظلومشان و فکر فردایشان امانم را می برد
ولی به زحمت لبخند می زنم و به سختی دستم را بالا می آورم و آنها خوشحالند از اینکه حال مادرشان کمی بهبود یافته ، نوازش کودکانم که تمام می شود کم کم باید خود را برای رفتن آماده کنم ،
به اسماء می گویم آب بیاورد و با آن وضو می گیرم و لباس نماز خود را به تن می کنم ولی باز هم فرزندانم !
آنها که هیچ گونه تحمل رفتن مرا ندارند ، آنها را روانه می کنم تا به بهانه دعایی برای من بر سر قبر جدشان بروند و خود در اتاقی برای خلاصی از این دنیا و مردم این شهر می آسایم و به اسماء می گویم سوره یس بخواند ، تلاوتش که تمام شد مرا صدا بزند ، اگر جواب دادم که هیچ و گرنه بداند که..."
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمود::تبسّم و شادمانى در برابر مؤمن موجب دخول در بهشت خواهد گشت، و نتیجه تبسّم در مقابل دشمنان و مخالفان سبب ایمنى از عذاب خواهد بود.
کنزل العمّال: ج 15، ص 242، 40759
شهادت بانوی دو عالم...فاطمه صدیقه (س) را تسلیت میگویم
باشد که در دوجهان "فاطمی" باشیم
89/2/1
12:6 ع
یا حیدر یاحیدر یا نور الیقین
آیت حق شیر یزدان شاه ملک لافتی ای
نور مطلق مرد مردان ساقی ارض و سمایی
وارث وحی پیمبر کشته محراب و منبر
افتخار آل طاها اعتبار هل اتی ای
یا حیدر یاحیدر یا نور الیقین
ذکر تو روح شقایق روح تو بحر حقایق
در شب معراج احمد همنشین کبریایی
هرکه هستم هرچه هستم یا علی دل بر تو بستم
چون تو راز آفرینش رحمت بی انتهایی
یا امیر المومنین ای همسر بانوی کوثر
ای پناه بی پناهان با غم ما آشنایی