سفارش تبلیغ
صبا ویژن
صفحه اصلی پیام‌رسان پارسی بلاگ پست الکترونیک درباره اوقات شرعی

90/11/1
4:30 ع

دل را هماره حال و هوای بقیع توست

انگار پشت پنجره‌های بقیع توست

دور بقیع تو ز چه دیوار می‌کشند

ملک وجود، صحن و سرای بقیع توست

شیعه نفس که می‌کشد از عمق جان خود

گویی نسیم روح‌فزای بقیع توست

بر پادشاهی دو جهان ناز می‌کند

آن دل‌شکسته‌ای که گدای بقیع توست

غم نیست گر بنای مزارت خراب شد

در هر دل شکسته بنای بقیع توست

در مروه و صفا همه گفتیم یا حسن

ما را اگر صفاست صفای بقیع توست

ما کیستیم تا به حریم تو رو نهیم

جبریل، سرشکست? پای بقیع توست

یک خشت از مزار تو را هم نمی‌دهیم

صد باغ خلد کم به جزای بقیع توست

اذن دخول تربت تو نام فاطمه است

آوای یا حسین، دعای بقیع توست

بردار سر ز خاک و بگو قبر فاطمه

ای خفته در بقیع، کجای بقیع توست؟

هر شب کبوتر دل ما زائر شماست

هر جا رویم حال و هوای بقیع توست

گردون کتاب صبر تو را بوسه می‌زند

«میثم» ز دور قبر تو را بوسه می‌زند


  

90/11/1
4:29 ع

دوباره پای من و آستان حضرت تو

سر ارادت و خاک سرای جنت تو

وباز سفره لطف تو و عنایت تو

کویر دست من و بارش کرامت تو

امـــــــــام مشـــــــرقی عالم وجود رضا

سحاب رحمت حق آسمان جود رضا

دوباره مثل همیشه رساندیم آقا

میان این همه دلداده خواندیم آقا

خودم نیامده ام . . . تو کشاندیم آفا

سلام داده نداده . . . تکاندیم آفا

شکستم و به نگاه تو سلسبیل شدم

و پشت پنجره فولادتان دخیل شدم

میان صحن تو برگ برات می دادند

مداد عفو گنه را دوات می دادند

به زائران شکسته ثبات می دادند

شراب کوثر و آب حیات می دادند

من آمدم که مریض مرا شفا بدهی

من آمدم که به من اذن کربلا بدهی

همینکه میرسم . . . از چشم های بارانی

هزار حاجت ناگفته را تو میخوانی

در انتظار تو هستم . . . خودت که میدانی

درست مثل همان پیرمرد سلمانی

نشسته ام به تمنای چشم هایت من

بیا که سربگذارم به زیر پایت من

شنیده ام که خودت در زمان پر زدنت

بروی خاک رها گشت پیکر و بدنت

هزار لاله روان شد ز گوشه دهنت

غریب بودی و خون شد تمام پیرهنت

ز سوز زهر اگرچه به خویش پیچیدی

ولی زمان غــــــــروبت جواد را دیدی

اگرچه جز پسرت کس نبود در بر تو

ولی ندید تنت را به خاک خواهر تو

به زیر سم ستوران نرفت پیکر تو

اسیر پنجه سرنیزه ها نشد سر تو

حسین گفتم و قلبت شکست آفا جان

به دل غبار محرم نشست آقا جان


  

90/11/1
4:27 ع

نیلی ترین رنگ ها بر پیکرش بود

معلوم بود امروز روز آخرش بود

معلوم بود آقای ما را زهر دادند

وقتی که می آمد عبایش بر سرش بود

دستی به پهلوی پر از درد خویش داشت

بر شانه دیوار دست دیگرش بود

دختر ندارد تا که دستش را بگیرد

پس لااقل ای کاش آنجا خواهرش بود

پا شد خودش را جمع کرد اما زمین خورد

این ضعف خیلی مایه درد سرش بود

اصلاً زمین خوردن برای او طبیعی است

از بس که دنبال صدای مادرش بود

در حجره بی فرش خود افتاده بود و

تصویری از گودال در چشم ترش بود

می گفت یا جدا "چرا خاکت نکردند "

حتی "کفن بر جسم صد چاکت نکردند


  

90/11/1
4:26 ع

نبی به تارک ما تاج افتخار گذاشت

برای امت خود فخر و اقتدار گذاشت

نخواست اجر رسالت ولی دو گوهر پاک

میان ما دو امانت به یادگار گذاشت

دو گوهری که عزیزند چون نبوت او

یکی کتاب خدا و یکی است عترت او

از این دو، مقصد و مقصود او هدایت بود

همه هدایت او نیز در ولایت بود

مودتی که زما خواست بر ذوی القربی

از او به ما کرم و عزت و عنایت بود

خطاب کرد که این دو، اعتبارِ همند

هماره تا ابد الدهر در کنار همند

به حق که این دو همانند نور و خورشیدند

که از نخست به قلب بشر درخشیدند  


  

90/11/1
4:25 ع

مُلک وجود غرق در اندوه و در عزاست

آغاز صبح غربت زهرا و مرتضاست

قرآن عزا گرفته و عترت شده غریب

شهر مدینه را به جگر داغ مصطفاست

خون گریه کن مدینه! کز این ماتم عظیم

گر آسمان خراب شود بر سرت رواست

گشتند انبیا همه چون فاطمه یتیم

زیرا عزای قافله سالار انبیاست

خلقت چه لایق است که صاحب عزا شود

عالم عزا گرفته و صاحب عزا خداست

اهل ولا به هوش که با رحلت نبی

شهر مدینه یکسره آبستن بلاست

قومی برای غصب خلافت شدند جمع

یا لَلعَجَب! وصی پیمبر، علی، کجاست


  
مشخصات مدیر وبلاگ
 
رهگذر[99]
 

آنچه اندیشی پذیرای فناست/آنچه در اندیشه ناید آن خداست


لوگوی وبلاگ
 

عناوین یادداشتهای وبلاگ
خبر مایه
بایگانی
 
صفحه‌های دیگر
لوگوی دوستان
 
دوستان
 

ترجمه از وردپرس به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ