91/4/14
8:29 ص
ای آخریـن امید رسـالت خوش آمدی
خورشید آسمـان عـدالت! خوش آمدی
سر تا به پات قدر و جلالت! خوش آمدی
بنیانکن اساس ضلالت! خوش آمدی
با مقدم تو گشت زمین رشک آسمان
عجل علی ظهورک یا صاحبالزمان
اسلام بـا ولادت تـو بـاز جـان گرفت
روی ندیـد? تـو دل از آسمـان گرفت
دیـن بـا ولایتت شرف جاودان گرفت
«حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت»
جاء الحقت رسید بـه گوش جهانیان
عجل علی ظهورک یا صاحبالزمان
ای از خدا سلام به جسم و به جان تو
آوای وحـی میشنــوم از زبــان تو
دلبـرده از پـدر ز مـلاحت بیان تو
قرآن بخوان که بوسه زند بر دهان تو
ای عمر وحی از نفست گشته جاودان
عجل علـی ظهورک یا صاحبالزمان
میـلاد تو ولادت خوبان عالم است
عید هزار موسی و عیسیبنمریم است
میـلاد اهـلبیت رسول مکرم است
میـلاد دیگـر شهـدای مکرم است
میـلاد سیدالشهــدا را دهـد نشـان
عجل علی ظهورک یا صاحبالزمان
غلامرضا سازگار
91/4/14
8:29 ص
دیشب قلم در دست هایم بی قراری کرد
صحن ورق های سپیدم را بهاری کرد
دیشب که روح شعر از امید خالی بود
تا نامت آمد باز میل ماندگاری کرد
با واژه ها حرف دلم را تا زدم دیدم
مضمون به مضمون عشق را با خویش جاری کرد
ناگاه شوری در درون من به پا گشت و
در خاطرم یادآوریِ روزگاری کرد...
...که قلب کعبه شور ابراهیم را حس کرد
بیت خدا را دست حق از نار عاری کرد
جبریل که آن روز و آن جا گفت جاء الحق
روز ظهورت هم به دنیا گفت جاء الحق
امشب تماماً حس من پرواز می گردد
چنگ دلم با تار مویی ساز می گردد
داوود می خواند نوای نای من از عشق
صوت کَریهِ حنجرم آواز می گردد
امشب ز خود بیرونم و در خویش می رقصم
جان مست ناز دلبری طناز می گردد
صبح سپید آخرین موعود می آید
یا شام تار غیبتی آغاز می گردد
انگار امشب هم به ما شادی نمی آید
آخر نمی دانیم او کی باز می گردد
اما جدا از حرف های تلخ هجرانش
شادیم ما از مقدم آدینه بارانش
محمد علی بیابانی
91/4/14
8:28 ص
از مرز ابرهای بهاری عبور کرد
چشمی که ردّ پای شما را مرور کرد
تنها به شوق لمس شما ابر بی امان
یک شهر را به وسعت باران نمور کرد
روزی هزار مرتبه تقویم نا امید
تاریخ روز آمدنت را مرور کرد
تاثیر یک غروب غم انگیز جمعه بود
مضمون این غزل که به ذهنم خطور کرد
اصلاً خیال روی شما سال های سال
تقویم شاعران جهان را قطور کرد...
سید حمیدرضا برقعی
91/4/14
8:28 ص
باران لحظه های پر از خشکـسالـیَم!
احساس آبیِ غزلِ احتمالـیَم!
در این اتاق یک، دو، سه متریم، دلخوشم
با رنگ آسمانیِ گل های قالـیَم
تا کی صدای آمدنت طول می کشد؟
پیغمبر قبیله! امام اهالـیَم!
دنبال ارتفاعِ خودم آمدم، اگر
اطراف گیوه های تو در این حوالـیَم
ای رمز جدول همه ی "جمعه نامه ها "
تنها جواب آینه های سوالیم!
یک روز هم اذان تو را پخش می کنند
از پشت بام حنجره های بلالـیَم
تو لهجه ی زبان خدایی و من ولی
از پایه ریزهای زبان های لالیم
حالا کنار چشم تو لکنت گرفته ام
من دوستدالمت تو بگو دوست دالیم؟
علی اکبر لطیفیان
91/4/14
8:27 ص
وقتی تو از سفر برسی عید میشود
دنیا دوباره صاحب خورشید میشود
چشمان روشنت که طلوعی دوباره کرد
دلها پر از تجلّی توحید میشود
با اهتزاز پرچم سرخت در آسمان
پیمان عشق و عاطفه تجدید میشود
از چشم خیس گریه کنان شهید عشق
با بوسه ای به راه تو تمجید میشود
یک عمر نوکریِ در خان? حسین
با یک نگاه لطف تو تایید میشود
آقا طواف مرقد خاکی مادرت
وقتی که چشم های تو تابید، میشود
این جمعه ها عزای مرا جار میزنند
برگرد با رسیدن تو عید میشود
یوسف رحیمی
91/4/14
8:26 ص
الا که در لب تو چشمه بقایــی هست
بـه درد خسته دلان غمت دوایی هست
علاج تشنه? وصل تو نیست غیر از وصل
الا کــه در لب تو چشمه بقایی هست
کسی که در ره عشق تو دل برید از خلق
گره فتد چو به کارش گره گشایی هست
به فُلک عشق تو بنشسته ام چه بیم از موج
چرا که بر سر این فُلک ناخدایی هست
به این امید غریب آمدم به وادی عشق
کـــه در غریبی عشاق آشنایی هست
شده است غرق گنه گر چه خانه? دل من
بیا به خلوت این دل هنوز جایی هست
اگر چه رشته امید ما گسسته ز هـــم
هنوز در کف ما رشته ی دعایی هست
مدیحه خوان توایم و خدا گواست فقط
به شوق روی تو در نای ما نوایی هست
شدم گدای تو و فخر بر جهــان دارم
گدایـــی تو بود گر مرا بهائی هست
نسیم یاد تو آرد صفا به محفــــل ما
ز توست گر به دل آذری صفایی هست
حسین آذری
91/4/14
8:26 ص
باز در دستان من شور قلم اعجاز کرد
زخم هجران از زبان واژه ها سر باز کرد
داغ آن یار سفر کرده همان یوسف ترین
در ردیف غم نوای قلب ما را ساز کرد
هجر خورشید وجودش بر شب دل مشکل است
چشم بارانی من این نکته را ابراز کرد
بارالها او کجا هست و کجا دارد مکان؟
تا به کی باید که پنهان از همه این راز کرد
گر چه داغ غیبت خورشید داغی تازه نیست
باید امشب در شب میلاد او پرواز کرد
شام عید است و دلم مشمول لطف کبریا
می پرد مرغ دل من در هوای سامرا
دارد امشب سامرا حال و هوای دیگری
گوییا برپا شده ارض و سمای دیگری
پشت درب خانه ی شاه کریم ابن الکریم
می رسد از راه پشت هم گدای دیگری
گرد آن گهواره ی از جنس نورش می رسد ...
... دم به دم خیل فرشته از فضای دیگری
عالم امشب سوی او دارد سر راز و نیاز
آمده کعبه، منا، سعی و صفای دیگری
وارث شمشیر حیدر وارث علم علی
آمده در دو جهان خیبرگشای دیگری
مصطفی و مرتضی و مجتبی، زهرا، حسین
جلوه ی این پنج تن شد جلوه گر در عالمین
ناصر شهریاری
91/4/14
8:25 ص
جمال غیب و شهود است این که می آید
تمـام رحمت و جود است این که می آید
شعیب و صالح و هود است این که می آید
عزیـز مصـر وجـود است ایـن که می آید
زهـی بـه مرتبـه و عـزت پیامبـرش
سپاه بدر و احد ایستاده پشت سرش
تمـام عالـم ایجـاد مـی شود حـرمش
حرم گذاشته از دور دیـده بـر قـدمش
مسیح زنده کند باز، جان ز فیض دمش
به روی دوش علمـدار کـربلا، علمش
خـروش لشکر او انتقام خون خداست
نـدای حنجر خـونین سیـدالشهداست
نقاب غیبت خود را ز چهره باز کند
رخ نیـاز بـه درگـاه بــینیـاز کند
مسیح پشت سر حضرتش نماز کند
برای بیعت او دست خـود دراز کند
نگه کنید شهیدان چه گونه سرمستند
برای یاری او زنده گشته، صف بستند
بیا که حجر ز هجر تو اشک می بارد
بیا که کعبه بـه دور سرت طواف آرد
بیا که بـر قـدمت رکن، دیده بگذارد
بیا که فاطمـه تنهـا تـو را تو را دارد
بیا که تا تو نیایی، زمان محرمِ توست
بیا که پیرهــن پـاره تو پرچم توست
بیا که قلب جهان بی قرار توست، بیا
بیا که چشم همه اشکبار توست، بیا
بیا که تیـغ خدا ذوالفقار توست، بیا
بیا که فاطمه چشم انتظار توست، بیا
بیا که «میثم» دل سوخته به محضر تو
گلاب اشک فشاند به خاک مادر تو
غلامرضا سازگار
91/4/14
8:24 ص
دوباره بساط طرب شد مهیّا
دوباره رسیده شب شور و غوغا
شب می فروشی، شب باده نوشی
شب لب نهادن به لب های صهبا
شب هو کشیدن گریبان دریدن
شب پر کشیدن پریدن به بالا
چه شب ها که زهرا دعا کرده تا ما
همه شیعه گردیم و بی تابِ مولا
غلامیّ این خانواده دلیل و
مراد خدا بوده از خلقت ما
مسیرت مشخص امیرت مشخص
مکن دل دل ای دل بزن دل به دریا
که دنیا به خسران عقبی نیرزد
به دوری ز اولاد زهرا نیرزد
و این زندگانی فانی، جوانی
خوشی های امروزِ این جا
به افسوس بسیار فردا نیرزد
اگر عاشقانه هوادار یاری
و گر مخلصانه گرفتار یاری
اگر آبرو می گذاری به پایش
یقیناً یقیناً خریدار یاری
بگو چند جمعه گذشتی ز خوابت؟
چه اندازه در ندبه ها زار یاری؟
به شانه کشیدی غم سینه اش را؟
و یا چون بقیه تو سربار یاری؟
اگر یک نفر را به او وصل کردی
برای سپاهش تو سردارِ یاری
به گریه شبی را سحر کردی یا نه؟
چه مقدار بی تاب و بیمار یاری؟
اگر اشک داری به شکرانه اش، ها!
که مست نگاه گهربار یاری
دل آشفته بودن دلیل کمی نیست
اگر بیقراری بدان یارِ یاری
و پایان این بی قراری بهشت است
بهشتی که سرخوش ز دیدار یاری
91/4/14
8:23 ص
باغ جبریل غزل های مرا آوردند
بشکن ای نیل که موسای مرا آوردند
و شکوه دم عیسای مرا آوردند
دست بر سینه که آقای مرا آوردند
یک قدم مانده فقط تا ابدیت برسم
آه ای عشق کمک کن به هویت برسم
هفت پشتم همه زاده و مجنونِ شما
یازده قرن گذشت از غمِ گلگون شما
ما همه سوخته، خاکستر و دلخون شما
گردن غیرت این طایفه مدیون شما
هر که بی عشق تو سر کرده بمیرد بهتر
باغ عمرش دم پاییز بگیرد بهتر
دوش در حلقه ما قصه? گیسوی تو بود
تا دلِ شب سخن از سلسله? مویِ تو بود
سمت سجاده کمان خانه? ابروی تو بود
کیمیا اندکی از خاکِ سر کوی تو بود
به فدای قدمت ای همه جان، ای همه تن
بگشا بند قبا تا بگشاید دل من