91/4/4
2:58 ع
الا ملائکه ریزید بر زمین گل یاس
برید سجده به بیت الولای خیر الناس
کنید بوی خدا در فضای آن احساس
سپس تمام بگویید با درود و سپاس
سلام یوسف زهرا به حضرت عباس
که نور داده ز حسنش به دیده ی سه امام
بهشت آرزوی مرتضی ثمر داده
خدا به حضرت ام البنین پسر داده
شجاعت و ادب و عشق را پدر داده
بگو به حیدر خود حیدری دگر داده
هر آنچه وصف کنم باز خوبتر داده
که در کنار دو خورشید ، اوست ماه تمام
خصال و خلق و سجایای او تمام، حسین
کمال و معرفت و منطق و مرام، حسین
شب ولادت ، ذکر خوشش سلام، حسین
از او گرفته به هر حال احترام، حسین
به روی لوح دلش حک شده امام حسین
که بی حسین نمی گشت لحظه ای آرام
سلام بر شب فرخنده ی ولادت او
درود حضرت معبود بر عبادت او
پس از ائمه ندارد کسی سیادت او
شب ولادت او حاکی از شهادت او
کرم سجیه و احسان و جود عادت او
چنان که مهر کند بذل نور خویش مدام
قدش قیامت کبری رخش چراغ هداست
جمال شیر خدا در جمال او پیداست
دو دست کوچک او بوسه گاه دست خداست
به هر نفس طپش قلبش این خجسته نداست
که دست و دیده ی من وقف سید الشهداست
مرا لباس شهادت خوش است بر اندام
سازگار
91/4/4
2:57 ع
بحر مواج ولایت گهری دیگر زاد
نخل سرسبز امامت ثمری دیگر زاد
یا مگر حضرت زهرا پسری دیگر زاد
فلک مجد و کرامت قمری دیگر زاد
دامن گلبن توحید بهار آورده
فاطمه بر پسر فاطمه یار آورده
قامتش نخله ی طوباست، فدایش گردم
هیبتش هیبت باباست، فدایش گردم
صورتش جنت الاعلاست، فدایش گردم
پسر سوم زهراست، فدایش گردم
از ولادت خط ایثار نشانش دادند
الف قامت دلدار نشانش دادند
صورت و خال و لبش مصحف حسن ازلی است
پای تا فرق جمال احد لم یزلی است
از طفولیت، شاگرد کلاس سه ولی است
پدرش شیر حق، این شیر حسین بن علی است
او ولی الّه و این زاده ی خیر الناس است
او علی بن ابیطالب و این عباس است
نه عجب مهر برد سجده به خاک راهش
نه عحب از مه رخ نور ستاند ماهش
مادرش فاطمه مبهوت جلال و جاهش
بُرد و گرداند به دور سر ثار اللّهش
گفت ای مادر عباس فدایت گردد
دست و چشم و سر عباس فدایت گردد
من نگویم به جهان قرص قمر آوردم
یا که خورشید در آغوش سحر آوردم
یا که بر شیر خدا شیر دگر آوردم
تا کند جان به فدای تو پسر آوردم
این امیر سپه توست قبولش فرما
این فدائیّ ره توست قبولش فرما
سازگار
91/4/4
2:55 ع
خدا زمین و زمان را دوباره حیران ساخت
تمام شوکت خود را به شکل انسان ساخت
کشید قامت او را قیامتی برخاست
برای غارت دل ها سپاه مژگان ساخت
ز اوج شانه او آسمان به خاک افتاد
برای هر سر زلفش دلی پریشان ساخت
میان طاق دو ابروی او گره انداخت
از آن دو تیغ گره خورده باد و طوفان ساخت
خدا برای حماسه دلاوری آورد
برای شیر خدا شیر دیگری آورد
نسیمی از تو وزید و زمین شکوفا شد
بهشت در به در کوچه های دنیا شد
برای این که به پای تو بال و پر بزنند
در ازدحام ملائک دوباره دعوا شد
همان شبی که رسیدی مدینه یادش هست
نگاه کردی و عالم پر از مسیحا شد
نگاه کن که تمام دلم طلا گردد
که گر اشاره کنی خاک کیمیا گردد
حسن لطفی
91/4/4
2:54 ع
بهانه شد که دوباره گدای تو بشویم
خدا کند که همیشه برای تو بشویم
تمام هستی خود را دهیم جا دارد
که زائر حرم باصفای تو بشویم
چه می شود که به ما هم دهند، پر که فقط
کبوتر روی گلدسته های تو بشویم
خدا کند که به ماهم اجازه ای بدهند
که مثل ماه و ستاره فدای تو بشویم
بیا به خاطر زینب نگاه کن ما را
که صید هر شبه چشمهای تو بشویم
خدا گواست که ما خاک پای مان عرش است
اگر به لطف خدا خاک پای تو بشویم
تو صاحب علم کربلای اربابی
عموی تشنه لب بچه های اربابی
امام ما سپری مثل تو نخواهد داشت
شب غمش سحری مثل تو نخواهد داشت
حسین مثل پیمبر، تو هم مثال علی
و شهر عشق دری مثل تو نخواهد داشت
اگر که سینه دریا پر از صدف باشد
بدون شک گهری مثل تو نخواهد داشت
شجاعت علوی را تو ارث بردی چون
که مرتضی پسری مثل تو نخواهد داشت
رسیدی و شب ما مثل روز روشن شد
چون آسمان قمری مثل تو نخواهد داشت
دو دست دادی و جایش خدا به تو پر داد
نه، جبرئیل پری مثل تو نخواهد داشت
تو عشق زینبی و تا همیشه ماه حسین
نوشته اند تو را حیدر سپاه حسین
مهدی نظری
91/4/4
2:53 ع
باز هم شب شده بر خواسته ام «لَم» دادم
این جوابی است که بر نفس، دمادم دادم
علّتش صنعت شعری است اگر پاسخ را
بر تن لفظ دگر کردم و مبهم دادم
در حرارت کده ی عیسوی ات پخته شدم
از دم دم به دم تو چه قدَر دم دادم!
دِرهم دَرهم تو فقر مرا زائل کرد
بعد آن تکیه به دخل پر حاتم دادم
در کرم خانه ی تو هر که بیاید شاه است
این خبر را به هم? عالم و آدم دادم
مرده ای بیش نبودم که به هوش آمده ام
مثل فطرس ز شراب تو به جوش آمده ام
مهربانی تو را در همه جا جار زدم
پا به جای قدم میثم تمّار زدم
قاب تصویر تو که نورٌ علی نور بُوَد
گوشه ی خانه ی دل بر روی دیوار زدم
فصل حج آمده و دور تو ای کعبه ی دل
چند دوری مَثَل گردش پرگار زدم
وحی آمد که تو مصداق «انا الحق» هستی
این چنین شد که سرم را به روی دار زدم
تا بدانند همه یوسف زهرا آمد
نرخ بالای تو را سر در بازار زدم
یوسفی آمده و باز ترنج آوردند
در خرابات وجود همه گنج آوردند
محمد فردوسی
91/4/4
2:53 ع
باز هم شب شده بر خواسته ام «لَم» دادم
این جوابی است که بر نفس، دمادم دادم
علّتش صنعت شعری است اگر پاسخ را
بر تن لفظ دگر کردم و مبهم دادم
در حرارت کده ی عیسوی ات پخته شدم
از دم دم به دم تو چه قدَر دم دادم!
دِرهم دَرهم تو فقر مرا زائل کرد
بعد آن تکیه به دخل پر حاتم دادم
در کرم خانه ی تو هر که بیاید شاه است
این خبر را به هم? عالم و آدم دادم
مرده ای بیش نبودم که به هوش آمده ام
مثل فطرس ز شراب تو به جوش آمده ام
مهربانی تو را در همه جا جار زدم
پا به جای قدم میثم تمّار زدم
قاب تصویر تو که نورٌ علی نور بُوَد
گوشه ی خانه ی دل بر روی دیوار زدم
فصل حج آمده و دور تو ای کعبه ی دل
چند دوری مَثَل گردش پرگار زدم
وحی آمد که تو مصداق «انا الحق» هستی
این چنین شد که سرم را به روی دار زدم
تا بدانند همه یوسف زهرا آمد
نرخ بالای تو را سر در بازار زدم
یوسفی آمده و باز ترنج آوردند
در خرابات وجود همه گنج آوردند
محمد فردوسی
91/4/4
2:52 ع
ای اتصال نوری ما تا خدا حسین
بی تو نبود خلقت ما کیمیا حسین
ای نور تو امانت اصلاب شامخه
گشتی شهود خلق وعیان شدخدا حسین
دنیا و آخرت به جمالت جلا گرفت
عالم حجاب محض و تو بدر الدجا حسین
روشن تر از درخشش خورشید مشرقین
در جان ماست نور جمال شما حسین
تسلیم عشق هول قیامت نمی چشد
ای سایه ی ولای تو تایید ما حسین
بی تو بشر قابل ذکر و ثنا نبود
تو آمدی و شد گل ما بر ملا حسین
خیل ملک به طینت ما سجده کرد وگفت
مسجود ماست آیه ای از هل اتا حسین
هر جا که هست نور خدا سجده واجب است
آری به پیشگاه خدا سجده واجب است
بی تو اله نور پرستش نمی شود
رب جلی بدون تو کرنش نمی شود
ای باطن حقایق واسرار لو کشف
در ذات دین بجز تو سفارش نمی شود
دستی نمی رسد به تو الا المطهرون
بی دست تو تکامل و جوشش نمی شود
عشق حقیقی دل مومن ولای تست
با تو خیال عشق مشوش نمی شود
ای صورت گذشته و آینده دست تو
بی پاسخت ز نزد تو پرسش نمی شود
هرگز پیمبری به مقام پیمبری
بی اشک روضه ی تو پذیرش نمی شود
ای ساقی سبوی شهادت اراده کن
جان را اراده کن که به کوشش نمی شود
آن ساغری که پرده ی پندار می درد
ما را ز خویش تا به سر دار می برد
ژولیده
91/4/4
2:51 ع
چه خوب است آب و هوایی که دارید
همیشه بهشت است جایی که دارید
الهی روی خلوتی هم نبیند
شلوغی این کوچه هایی که دارید
مجال عرق ریختن هم ندادید
به پیشانی این گدایی که دارید
نمی خواهم اصلاً بفهمم که ما را
کجا می برد ردّ پایی که دارید
همین که شما می بریدم، یقیناً
شبی می رسم تا خدایی که دارید
از امروز نامه رسان حسین است
پر فطرس بینوایی که دارید
برایم هوای بهشتی بالا
حرام است با کربلایی که دارید
شما با خدا با خدا با خدایید
و من با شمایم شمایی که دارید...
...مرا خیمه کربلا می نویسید
دخیل حسینیه ها می نویسید
دل بی قرار اختیاری ندارد
اسیر است و راه فراری ندارد
مقامات عاشق فنا می پذیرد
اگر هم بمیرد مزاری ندارد
کسی که بنا نیست بی سر بمیرد
چه بهتر دل بیقراری ندارد
دل بی حسین اصل و فرعش زیادی است
شبیه درختی که باری ندارد
فرشته چرا؟ خوش به حال من و تو
ملک آن چه را که تو داری ندارد
دل بی حسین از گل بدترین هاست
دل بی حسین اعتباری ندارد
بود ذکر سجاده هر فقیری
امیری حسین فنعم الامیری
لطیفیان
91/4/3
10:28 ص
عاشق اگر شدم اثر چشم های توست
اصلا تمام، زیر سر چشم های توست
دلهای سنگ را به نگاهی طلا کنی
این کیمیاگری هنر چشم های توست
باید غزل، قلم به دوات عسل زند
حالا که صحبت شکر چشم های توست
بعد از ابوتراب تمام حجاز و شام
مبهوت جرات جگر چشم های توست
آیا بهشت می بری ام یا نمی بری؟
محشر خدا پی نظر چشم های توست
با کاروان گریه سرانجام می رسم
راه بهشت از گذر چشم های توست
تا "ان یکاد" صبح و شب زینب تو هست
بال فرشته ها سپر چشم های توست
خرده گرفته اند که اغراق می کنم
تیر سه شعبه در به در چشم های توست
اینجا مدینه نیست به فکرنقاب باش
مشتی حسود دور و بر چشم های توست
بالای نیزه، گریه ی شرمندگی فقط
از روضه های معتبر چشم های توست
لعنت به حرمله، که به دنبال نیزه ها
سایه به سایه همسفر چشم های توست
وحید قاسمی
91/4/3
10:27 ص
مثل گل خوش آمدی، آقا صفا آوردهای
خود، گلی؛ گل با خودت دیگر چرا آوردهای؟
ماجرای دستهایت ماجرایی آشناست
باز هم ما را به یاد کربلا آوردهای
تا علی گردد علی، یک رکعت از او مانده بود
لطف کردی آمدی آن را به جا آوردهای
قطره اشک علی بودی که در چاهی چکید
هان! وگرنه مشک خالی از کجا آوردهای؟
ای تمام عشق بین چشم تا پیشانیات !
آمدی، خوش آمدی، آقا وفا آوردهای !
رزیتا نعمتی