سفارش تبلیغ
صبا ویژن
صفحه اصلی پیام‌رسان پارسی بلاگ پست الکترونیک درباره اوقات شرعی
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز

91/4/3
10:26 ص

کیست این کز لب دیوار من آویخته زلف

تاک‌وش، شیشه به دست، از همه سو ریخته زلف

کیست این راز پریشانی من، در موهاش

تکیه‌گاه سر شوریده من، بازوهاش

کیست این عطر غزل می‌وزد از پیرهنش

ای صبا مرحمتی کن بشناسان به منش

این که می‌خندد و می‌خواند و می‌رقصد و مست

می‌رود بوی خوش پیرهنش دست به دست

نازپرداز همه ناز فروشان زمین

ساقی اما، ز همه تشنه‌لبان تشنه‌ترین

نشأت افزای دل و جان خماران مستیش

دستگیر همه خسته‌دلان بی‌ دستیش

کیست این سروقدِ تشنه‌لبِ مشک به دوش؟

این‌که بی ‌اوست چراغ شب مستان خاموش

این‌که آتش لب و دریا دل و مشکین کُلَه است

کیست این شب همه شب ماه شب چارده است؟

گره وا کردن از آن زلف سیه، لازم نیست

حتم دارم که به جز ماه بنی‌هاشم نیست

"دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس

که چنان زو شده ام زار و پریشان که مپرس  "

سعید بیابانکی


  

91/4/3
10:26 ص

تو آمدی برسی به مقام سرداری

که خون سرخ خدا با شما شود یاری

تو آمدی که به اذن خدا به دست تو

خدا گره بگشاید زکار بسیاری

تو آمدی که به اذن خدا کرم بکنی

بشر رها شود از بند هر گرفتاری

تو آمدی که بشر از شما بیاموزد

برادری و ادب ورزی و وفاداری

شما که اید که یعقوب در تمام عمر

ندیده است شما را به هیچ بازاری

شباهتی است میان تو و پدر آقا

که یک دم از دو دم ذوالفقار کراری

بدون بودن تو این جهان کسی کم داشت

تو آمدی که به معنا رسد علمداری

ستاره ها همه انگشت در دهان گفتند

که ماه روی زمین پانهاده انگاری

فرات قطره ای از آب مشک تو بوده است

و علقمه که به عشق شما شده جاری

خدا رسانده تو را به مقام سرداری

که خون سرخ خدا را شما کنی یاری

نادر حسینی


  

91/4/3
10:25 ص

لبریز از تو گفتنم اما نمی  شود

اصلا زبان برای سخن وا نمی شود

لکنت گرفته ام و مانده ام هنوز

دم از شما زدن به تقلا نمی شود

عمری قلم گرفته و یک خط نوشته ام

بر روی دفترم اما نمی شود

وصف تو کار من نه، که کارخود شماست

مجنون که ازقبیله لیلانمی شود

فرض محال کردم و دیدم که باز هم

دراین خیال وسعت من جا نمی شود

ساقی بریز باده که خود را  رقم زنم

دم از ظهور حضرت صاحب علم زنم

جان دوباره ای به شجاعت دمیده اند

وقتی حماسه را به تصوّر کشیده اند

روز ازل میان تمامیّ واژه ها

نامی برای معنی مردی گزیده اند

وقتی که نام حضرتتان برده می شود

دلها رمیده اند و نفس ها بریده اند

زیبایی و وقار  و شب و صبح پیش هم

در چشمهای مست شما آرمیده اند

می خواستند زمین بلرزد تمام قد

عباس را شبیه خدا آ فریده اند

جبـر است و اخـــتیار شـدم آشنـای تو

عشق است اگر که سر بدوانم به پای تو

این شام نیست زلف دلارای دلبر است

این سرو نیست قامت شمشاد پرور است

این تیغ نیست، ابروی پیوسته ای ، کمان

این شانه نیست اوج هزاران کبوتراست

این هیبت که هست که این سان قیامت است؟

این بازوی که است که این سان دلاوراست؟

مژگان نگرکه قامت دلها گرفته است

چشمش نگر که آینه ای مهر گستر است

از هرچه بگذریم سخن دوست خوشتراست

عباس مرتضی و اباالفضل حیدراست

تو انتخاب فاطمه ای بی قرین شدی

تو سـرفـرازیِ سـرِ ام البنین شـدی

وقتی نبرد تازه نفس گیر می شود

لبخند برلبان تو تصویر می شود

وقتی به سینه خود می زنی گره

این شانه ها به هیبت یک شیر می شود

تو نعره می کشی و رجز خوانیت عجیب

 تا هفت آسمان پُرِ تکبیر می شود

وقتی که تیغ تیز کمی چرخ می دهی

یک دشت پرسپاه زمین گیر می شود

هر سو نگاه می کنی از کشته ها پر است

انگار ضربه های تو تکثیر می شود

موسی بگو عصای خودش را رها کند

جایی که کوه را دم تیغت جدا کند


  

91/4/3
10:24 ص

وقتش رسیده تا به بیانم توان دهید

این حرفهای مانده به دل را زبان دهید

وقتش رسیده روی پر جبرئیل ها

شعری به قلب این قلم از آسمان دهید

تامیوه ی رسیده مضمون به ما رسد

قدری درخت واژه تان را تکان دهید

ارزانی ستاره بود ماه آسمان

ماه مدینه را به من امشب نشان دهید

من از شما به غیر شما را نخواستم

هرچه ثواب هست به این و به آن دهید

امشب که ساقی آمده از مشک عشق او

یک کاسه آب دست من نیمه جان دهید

در برکه نگاه علی خوش دمیده است

ماهی که ماه هم مثلش را ندیده است

حالا که ماه آمده پیدا ترین شده ست

یوسف ترین رسیده و زیباترین شده ست

منصوب گشته است به باب الحوائجی

پیغمبری ندیده مسیحاترین شده ست

ابروی او نیامده محراب عاشقی

گیسوی او نیامده یلداترین شده ست

بین قبیله ای که همه سرو قامتند

قامت کشیده خوش قد و بالاترین شده ست

لیلا میان شهر مجانین نه... این پسر

در شهر لیلی آمده لیلا ترین شده ست

ساقی زیاد بوده در این خاندان

سردار کربلاست که سقا ترین شده ست

عباس روح جاری از نیل تا فرات

عباس راهِ رفتنِ در کشتی نجات

شعبان برای ماست گواراتر از رجب

شیرین تر از شهدِ لب یارم از رطب

امشب شب تولد روح دلاوری ست

امشب شب وفاست شب غیرت و ادب

باید به پیش ابروی او سجده آوریم

چون واجب است محضر او امر مستحب

امشب شب چهارم ماه است آمده

ماه شب چهارده از قلب نیمه شب

نامش پر از کنایه پر از استعاره است

شب ماه و روز مهر و سحرها ستاره است

عرض ارادتم به اباالفضل بارها

برده مرا به جرگه ی بی اختیارها

چون موج ،سر به سینه ی هر صخره میزنم

آثار عاشقی ست از گونه کارها

محدود ما یکی دو قبیله نمیشود

عشقش دوانده ریشه به ایل و تبارها

مانند او نیامده دیگر به روزگار

مانند من گدای نگاهش هزارها

دلداده اند در ره او صاحبان دل

سر داده اند در قدم او سوارها

از او ندیده ام به خدا دادرس تری

آقا تری کریم تری هم نفس تری

با این که با اصالت و ارباب زاده بود

یک عمر چون رعّیت این خانواده بود

بذر ارادتی که به دل کاشت مادرش

حالا چو سرو قامت او ایستاده بود

در پیش فاطمی نسبان سر به زیر بود

انگار این ارادت او بی اراده بود

در آخرین سجود نماز محبتش

در پیش پای فاطمه از زین فتاده بود

آنها که دیده اند نوشتند عاقبت

سر روی پای حضرت زهرا نهاده بود

زهرا کنارش آهِ نفس گیر می کشد

با دست خود ز دیده ی او تیر می کشد

ما جز خدا به غیر توکل نمی کنیم

ما جز به اهل بیت توسل نمی کنیم

باید در این زمانه ولایت مدار بود

ور نه به هیچ جای جهان گُل نمی کنیم

ما ذاکریم؟ نه، همه سرباز رهبریم

وقتی که امر کرد تأمل نمی کنیم

گوید اگر روید در آتش به سر رویم

سر هم اگر که خواست تعلل نمی کنیم

هرکس که در مقابل آقا بایستد

در هر لباس و پُست، تحمل نمی کنیم

عباس ماند چون که مطیع امام بود

در او «چرا» به حرف امامش حرام بود

 

 


  

91/4/3
10:17 ص

آری رواست هر چه دعا در جوار او

حتی شفاست خوردن خاک مزار او

او عهد کرده است چنان مست جان دهد

تا عرش و فرش و لوح و قلم را تکان دهد

با او و یا مقابل او؟ پاسخی است سخت

هر کس به اختیار خودش امتحان دهد  !

او هر چه داشت داد برای نجات ما

تا عشق را به مردم دنیا نشان دهد

یا شاعرانه وصف کنم که برای خود

آمد به ما جلالت دیوانگان دهد

مهدی عبدالکریمیباید حسین دم بزند از فضائلت

وقتی حسینی است تمام خصائلت

تعبیرهای ما همه محدود و نارساست

در شرح بیکرانی اوصاف کاملت

بی شک در آن به غیر جمال حسین نیست

آئینه ای اگر بگذاری مقابلت

ای کاشف الکروب عزیزان فاطمه

غم می بری ز قلب همه با شمائلت

در آستانة تو گدایی بهانه است

دلتنگ دیدن تو شده باز سائلت

با زورق شکستة دل سال های سال

پهلو گرفته ایم حوالی ساحلت

بی شک خدا سرشته تو را از گل حسین

سقای با فضیلت و دریا دل حسین


  

91/4/3
10:17 ص

تو آمدی و روشنی روز و شب شدی

از جنس نور بودی و زهرا نسب شدی

در قامتت اگرچه قیامت ظهور داشت

الگوی بندگی و وقار و ادب شدی

هم چشمهای روشنت آئینة رجاست

هم صاحب جلال و شکوه و غضب شدی

باید که ذوالفقار حمایل کنی فقط

وقتی که تو به شیر خدا منتسب شدی

در هیبت و رشادت و جنگاوری و رزم

تو اسوة زهیر و حبیب و وَهب شدی

در دست تو تلاطم شمشیر دیدنی ست

فرزند لافتایی و شیر عرب شدی

فرماندة سپاهی و آب آور حسین

ای نافذ البصیره ترین یاور حسین

بی شک تو صبح روشن شبهای تیره ای

خورشیدی و به ظلمت این شام چیره ای

تسخیر کرده جذبة چشم تو ماه را

بی‌خود که نیست تو قمر این عشیره ای

عصمت دخیل تار عبای تو از ازل

جز بندگی ندیده کسی از تو سیره ای

قدر تو را کسی نشناسد در این مقام

وقتی برای امر شفاعت ذخیره ای

ما را بس است وقت عبور از پل صراط

از تار و پود بیرق تو دستگیره ای

چشم امید عالم و آدم به دست توست

باب الحسین هستی و پرچم به دست توست

فردوس دل همیشه اسیر خیال توست

حتی نگاه آینه محو جمال توست

تو ساقی کرامت و لطف و اجابتی

این آب نیست زمزمه های زلال توست

ایثار و پایمردی و اوج وفا و صبر

تنها بیان مختصری از کمال توست

در محضر امام تو تسلیم محضی و

والاترین خصائل تو امتثال توست

فردا همه به منزلتت غبطه می خورند

فردا تمام عرش خدا زیر بال توست

باب الحوائجی و اجابت به دست تو

تنها بخواه، عالم هستی مجال توست

ای آفتاب علقمه: روحی لک الفدا

ای آرزوی فاطمه: روحی لک الفدا

ای آفتاب روشن شبهای علقمه

سرو رشید خوش قد و بالای علقمه

داده ست مشک تشنة تو آب را بها

ای آبروی آب، مسیحای عقلمه

وقتی که چند موج علیل شریعه را

کرده ست خاک پای تو دریای علقمه

لب تشنة زیارت لبهات مانده است

آری نگفته ای به تمنای علقمه

امروز دستهای تو افتاد روی خاک

تا پا بگیرد از دل صحرای علقمه

با وعده های مادرت آسوده خاطریم

چشم امید ماست به فردای علقمه

این عطر یاس حضرت زهراست می وزد

از سمت کربلای تو ، سقای علقمه

شبهای جمعه نالة محزون مادری

می آید از حوالی دریای علقمه

یوسف رحیمی


  

91/4/3
10:14 ص

از لحظه نخست، خداداد عاشقم

از ساعتی که روح به من داد عاشقم

خورشید... در حرارت عشق تو آتشم

گرم توام به شدت مرداد، عاشقم

با تیشه تیشه اشک شدم بیستون شکن

"شیرین" ببین به شیوه "فرهاد" عاشقم

از داستان صبح ازل در تحیرم

تا اینکه چشم تو به من افتاد... عاشقم

شیرین شهد لعل لب تو عسل ترین

یوسف ترین عزیزی و ضرب المثل ترین

از آن زمان که شورزن این علم شده

با کیمیای عشق دلم هم قسم شده

آوردنم به قصر تو با چهره ای سیاه

آری سگی به حرمت تو محترم شده

از بس که محض تشنگی ات گریه کرده ایم

مظلومی قیام تو "بار دلم" شده

نوح نجات، "تشنه لبیک ها" ببین

از شدت علاقه دلم هم حرم شده

آقایی و به عشق قسم دوست دارمت

ای زندگی من چه کنم دوست دارمت

من که شما ندیده مرید شما شدم

سرمست از فرات همان ابتدا شدم

از لطف رزق پاک و همین گریه بر تو بود

اینکه علی شناس شدم، باخدا شدم

پرچم بدوش در تب ایام کودکی

از پابرهنه های همین دسته ها شدم

نوزاد بودم و لحظات نخست بود

تا آشنا به تربت کرببلا شدم

در زیر قبه حرم عرش حائرت

فرموده اند اینکه "خدا هست... زائرت  "

ما را خودش نوشته مسلمان منبرش

حر و زهیرهای حواشی دفترش

ما را خودش نوشته به چشم محبتش

همراه جبرئیل، پریشان کبوترش

شور حسین عاقبت خیر میدهد  ...

چون بی نتیجه نیست دعاهای مادرش

دنیا به قد هیبت نامش کفن نداشت

شاهی که بود زینت دوش پیمبرش

او عین عشق هست و پر از شور عین، ما

پیر "حسین منی انا من حسین" ما

از او دوا گرفت مسیحا... هوالشفا

یعنی حسین روح تسلا... هوالشفا

با نوح بود... همدم یوسف... کنار هود

جبریل هم که گفت به موسی... هوالشفا

ای قوم خسته جان خداجو... هوالطبیب

ای تشنگان جام مداوا... هوالشفا

بال و پرت شکسته؟ امیدت کجاست پس؟

فطرس قسم به حضرت  زهرا... هوالشفا


  

91/4/3
10:12 ص

من آن شب خیز بیدارم زجان مشتاق دیدارم

به نان او خریدارم حسین را دوست می دارم

**

حسین را دوست می دارم که او پرورده زهراست

حسین آزاده سردار کفن پوشان عاشوراست

جهان تشنه حسین سقا همه قطره حسین دریا

حسین گل من ولی خارم حسین را دوست می دارم

**

حسین را دوست می دارم سرو جانم به قربانش

شب میلاد آمد فطرس و بگرفت دامانش

خدایش بر حسین بخشید چون بود از محبانش

بگفتا نوکر یارم حسین را دوست می دارم

**

حسین را دوست می دارم چو او محبوب جانان شد

ورا در سوم شعبان ملک گهواره جنبان شد

امین وحی از رویش ببوسید و ثناخوان شد

که ای خلاق دادارم حسن را دوست می دارم

**

مشرف گشت سلمان بر حضور حضرت زهرا

که ای خیر النسادر دل مرا رازیست پر معنا

ندانم از چه بی تاب است آخر این دل شیدا

به عشق او گرفتارم حسین را دوست می دارم

**

به سلمان فاطمه فرمود کای سردار ایرانی

تو را در دل بود دردی ندارد هیچ درمانی

مرا هم اینچنین دردیست در سینه پنهانی

خدا می داند اسرارم حسین را دوست می دارم

**

غرض سلمان و زهرا ب حضور مرتضی رفتند

محبان مشکل خود را برآن مشکل گشا گفتند

به جای چاره جویی از علی این نکته بشنفتند

منی که فخر ابرارم حسین را دوست می دارم

**

کلید حل این مشکل به دست مصطفی باشد

سه عاشق آمدند آنجا که طا ها را سرا باشد

رسول الله فرمود عشق من بیش از شما باشد

حسین منی اذکارم حسین را دوست می دارم

**

چو حل این معما بر پیمبر نیز مشکل شد

به لب نیکو پیامی جبرئیل از عرش نازل شد

بشارت یا رسول الله حدیث عشق کامل شد

قسم بر چرخ دوارم حسین را دوست می دارم

 

ولی الله کلامی زنجانی


  

91/4/3
10:11 ص

هستیم تا همیشه فقط در امان تو

هر شب نشسته فطرس اشکم به راه عشق

آنجا که صبح می گذرد کاروان تو

این اشکها برای دلم توشه می شود

اذن طواف مرقد شش گوشه می شود

یوسف رحیمیچه خوب است آب و هوایی که دارید

همیشه بهشت است جایی که دارید

الهی روی خلوتی هم نبیند

شلوغی این کوچه هایی که دارید

مجال عرق ریختن هم ندادید

به پیشانی این گدایی که دارید

نمی خواهم اصلا بفهمم که ما را

کجا می برد رد پایی که دارید

همین که شما می بریدم، یقینا

شبی می رسم تا خدایی که دارید

از امروز ناله رسان حسین است

پر فطرس بینوایی که دارید

برایم هوای بهشتی بالا

حرام است با کربلایی که دارید

شما با خدا با خدا با خدایید

ومن با شمایم شمایی که دارید  ...

...مرا خیمه کربلا می نویسید

دخیل حسینیه ها می نویسید

دل بیقرار اختیاری ندارد

اسیر است و راه فراری ندارد

مقامات عاشق فنا می پذیرد

اگر هم بمیرد مزاری ندارد

کسی که بنا نیست بی سر بمیرد

چه بهتر دل بیقراری ندارد

دل بی حسین اصل و فرعش زیادی است

شبیه درختی که باری ندارد

دل بی حسین از گل بدترین هاست

دل بی حسین اعتباری ندارد

بود ذکر سجاده هر فقیری

امیری حسین فنعم الامیری

همه زیر پایند و بالا حسین است

همه قطره اند و دریا حسین است

چه رسم خوشی که زمان تولد

کلام نخستین ما یا حسین است

حسن هم حسین است ، علی هم حسین است

محمد حسین است و زهرا حسین است

حسن یا علی فاطمه یا محمد

تجلی این چهارتن با حسین است

همین که به جز عشق چیزی نگفتیم

تجلی " لا ذکر الا حسین " است

گنهکارها نیز ترسی ندارند

قیامت اگر دست آقا حسین است

شه عالمینیم ، الحمدلله

غلام حسینیم ، الحمدلله

ندیدم کسی را گدایش نباشد

مسلمان یا ربنایش نباشد

مسیر تکامل یقینا محال است

اگر کربلا انتهایش نباشد

برای جهنم چه خوب است، هر که

حسین بن زهرا برایش نباشد

مگر می شود؟نه...نه... امکان ندارد

خدا باشد و کربلایش نباشد

خدایی که دار و ندارش حسین است

مگر می شود خون بهایش نباشد؟

یقین کشتی او نجاتی ندارد

اگر خواهرش ناخدایش نباشد

حسین آمد و بال ها گریه کردند

تمامی گودال ها گریه کردند

پر ما کجا؟وسعت آسمانت

پریدن کجا؟قبه ی لا مکانت

حسن هم به پای تو قد راست می کرد

ادب داشت ، پیشت امام زمانت

تو بالا نشینی ، چگونه نباشد

سر شانه های پیمبر مکانت

تویی سنت هفت تکبیر احرام

نبی منتظر شد بچرخد زبانت

شما هر دو در حال ارتزاقید

اگر می گذارد دهان بر دهانت

خدا بهتر از تو ندارد اگر داشت

یقین کن که می داد روزی نشانت

خداوند مثل تو دیگر ندارد

شبیه تو دارد اگر ،خب بیارد

علی اکبر لطیفیان


  

91/4/3
10:10 ص

تا آبشار زلف تو را شب نوشته اند

ما را اسیر خال روی لب نوشته اند

در اعتکاف گیسوی تو سالهای سال

مشغول ذکر و سجده و یا رب نوشته اند

در مسجد الحرام خم ابروان تو

مثل فرشتگان مقرب نوشته اند

در محضر نگاه الهی تو مرا

در خیل نوکران مهذَب نوشته اند

شبهای جمعه که دل من مست کربلاست

از اشتیاق وصل لبالب نوشته اند

با یک نگاه مادرت اینجا رسیده ایم

با این دلی که فاطمه مذهب نوشته اند

از هر چه بگذرم سخن دوست خوشتر است

ما را فدای دلبر زینب نوشته اند

من را که بی‌ قرار حرم می کنی بس است

اصلاً مرا غبار حرم می کنی بس است

شرط نزول کوثر رحمت دعای توست

اصلاً تمام خلقت عالم برای توست

بالاتری ز درک تمام جهانیان

وقتی که انتهای جهان ابتدای توست

حتی نداشت روح الامین اذن پر زدن

آنجا که از ازل اثر رد پای توست

بی حب تو کسی به سعادت نمی رسد

رمز نجات اهل زمانه ولای توست

آسوده خاطران هیاهوی محشریم

وقتی رضای حضرت حق در رضای توست

فردوس ماست تا به ابد روضة الحسین

تنها بهشت اهل ولا ، کربلای توست

در آستانة تو کسی نا امید نیست

صحن امیر علقمه دار الشفای توست

از ابتدای صبح ازل فضل می کنی

ما را گدای دست اباالفضل می کنی

وقتی که هست دوش نبی آسمان تو

یعنی تو از پیمبری و او از آن تو

فرزند خویش را به فدای تو کرده است

بسته ست جان حضرت خاتم به جان تو

معلوم کرد نزد همه حرمت تو را

با بوسه های دم به دمش بر دهان تو

فرمود هفت مرتبه تکبیر عشق را

تا بشنود ترنم عشق از زبان تو

آوای «من أحب حسینا» وزیده است

هر روز پنج مرتبه از آستان تو

ما از در حسینیه جایی نمی رویم

 

علی اکبر لطیفیان


  
مشخصات مدیر وبلاگ
 
رهگذر[99]
 

آنچه اندیشی پذیرای فناست/آنچه در اندیشه ناید آن خداست


لوگوی وبلاگ
 

عناوین یادداشتهای وبلاگ
خبر مایه
بایگانی
 
صفحه‌های دیگر
لوگوی دوستان
 
دوستان
 

ترجمه از وردپرس به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ