92/3/29
3:22 ع
یـازده روز گـذشت از مـه شعبـان معظـم
که عیان گشت دوباره رخ پیغمبر اکرم
ذات حق- جلّ جلاله- پسری داد به لیلا
کـه سـراپــای بــود آینــ? جــد مُکــرّم
نه عجب اینکه به یوسف بدهد وام ز حُسنش
یـا دهـد از نفسش روح بـه ریحانـ? مریـم
مگـر اوصـاف ورا شـرح دهـد یوسف زهرا
ورنه آرند به وصفش ملک و جن و بشر کم
میسزد تا که شود گوش همه عالم هستی
تـا ز وصفش زنـد آقـای رسـولان خدا دم
یوسف فاطمه در منطق و در خصلت و خُلقت
اشبهالنـاس ورا خوانــد بـه پیغمبـر خـاتم
صلواتـی کـه خداوند فرستد به محمّد
به جمال و به کمال و به جلالش همه با هم
ابرویش خیـل ملک را شده محراب عبادت
صــورتش قبلــ? جــان و دل ذرّیــ? آدم
اگر از جـام تـولاش یکـی جرعــه بنـوشد
پسـر هاجـر تـا حشــر کنـد نـاز بـه زمـزم
دشمنش گفت که او راست همان شأن امامت
تا بـه وصفش چـه بگوینـد دگـر مردم عالم
ما کـم از ذرّه و او بیشتـر از مهـر درخشـان
ما یکـی قطـره ولی وسعت او بیشتـر از یم
علی اکبرمیآیی و لیلا شده مجنون عطر و بوی تو
دستی به رویت میکشد، یک دست بر گیسوی تو
نه بر نمیدارد کسی یک لحظه چشم از روی تو
یک چشم زینب بر حسین آن چشم دیگر سوی تو
هم باده نوش کوثری، هم مست از جام علی
باز، ای محمد! میرسی، این بار با نام علی
یا رب و یارب ساغرت، یا حق و یا حق بادهات
از مستی لبهای تو میخانه شد سجادهات
یک دم علی گل میکند در آن لباس سادهات
یک دم محمد میرسد با زلف تاب افتادهات
میآید از در مصطفی امشب که مستم با علی!
حالا که تو هر دو شدی پس یا محمد! یا علی!
تسبیح زیبایت دل روح الامین را میبرد
آن قد و بالایت دل اهل زمین را میبرد
ناز قدم هایت دل سلطان دین را میبرد
موج نگاهت کشتی اهل یقین را میبرد
92/3/29
3:21 ع
بگو بلا بنویسند، ها که می خواهیم
تمام دهر نخواهند ما که می خواهیم
و چشم های تو جنّاتُ تَحتِهاَ الاَنهار
و چند تایی از این آیه ها که می خواهیم
به روز واقعه تنها رها نکن ما را
در آن بساط یکی آشنا که می خواهیم
به فرض روز جزا، بر عذاب تن بدهیم
بهشت هم که نباشد تو را که می خواهیم
تو باشی و پدرت باشد و خدا باشد
ببین بهشت تو را نیز با که می خواهیم
اگر که روز قیامت حسابمان نکنی
به زندگی سفر کربلا که می خواهیم
ببینم آنکه مرا نوکر آفریده تویی؟
کسی که قبل من این شعر را شنیده تویی
92/3/29
3:21 ع
این خانواده یوسفان بی بدیلند
هر یک برای خویش خورشیدی جمیلند
جاری ترین رودند در رگ های دنیا
بهتر بگویم صد هزاران رود نیلند
فرقی ندارد سنّ شان کم یا زیاد است
کم سن و سالش عمر صد نوح و خلیلند
بر هر نخ موی علی های قبیله
صدها فرشته با وضو هر شب دخیلند
بی پرده گویم کمترین هاشان مسیحند
در معرفت استاد درس جبرئیلند
در این میان یک تن شبیه مصطفی بود
او هم علیِ خانه ی ارباب ما بود
امشب زمین را عرش اعلی کردی اکبر
با مقدمت یکباره غوغا کردی اکبر
لبخند تو در سینه ها قند آب کرده
با خنده لب ها را ز هم وا کردی اکبر
از بس که مثل مصطفی جذاب هستی
در هر دلی خود را عجب جا کردی اکبر
وقتی که چشم خویش را از هم گشودی
اول تو سقا را تماشا کردی اکبر
تو آمدی و پادشاه کربلا را
با مقدمت امروز بابا کردی اکبر
زیباترین نام جهان را بر تو بگذاشت
بعد از تو این دنیا دوباره یک علی داشت
92/3/29
3:21 ع
شب ولادت تو عید سیدالشهداست
دلم خوش است که میلاد اکبر لیلاست
تو آمدی که بگویی حسین تنها نیست
و تا قیام قیامت حسین پا برجاست
همین که چشم تو وا شد مدینه روشن شد
به یمن خاک کف پای تو که عرش خداست
مسیح خانه? اربابمان تویی آقا
چرا که در رگ تو خون حیدر و زهراست
ستاره ها همه امشب به خاک می ریزند
و مقصد همه پایین پای کرببلاست
خدا به روی تو امشب گلاب می ریزد
برای این که لبت مشک حضرت سقاست
برای مادر تو کعبه ای بنا کرده
دو چشم زمزم این گونه ها که سعی و صفاست
شب ولادت تو بوی یاس می آید
یقین بدان تو که مادر بزرگ تو این جاست
تو در حوالی بالاترین دنیایی
چرا که مهد تو آغوش زینب کبراست
تویی که راه نجات از نگات معلوم است
و تار موی تو تا روز حشر پرچم ماست
تو هم شبیه علی افتخار میکده ای
علیِّ خانه اربابمان خوش آمده ای
لب تو وا شد و تاریخ را مصفا کرد
تو را خدای تو تقدیم دست لیلا کرد
تو را برای حسین آفرید و کرببلا
و بعد صحنه جنگ تو را مهیا کرد
برای این که تو عین پیامبر باشی
تو را شبیه پیمبر امیر دل ها کرد
رخ تو را ز رخ مصطفی کشید خدا
و بازوان تو را بازوان مولا کرد
اذان که گفت درِ گوش تو امیر عرب
تو را هوائی دیدار روی زهرا کرد
به روی سین? تو تا که بوسه زد زینب
فضای قلب تو را مثل طور سینا کرد
به بازوان تو وقتی نظر نمود حسین
دلاوری تو را هم تراز سقا کرد
همین که روی تو واشد از آسمان، خورشید
نشست روی قشنگ تو را تماشا کرد
تویی که در نفست یک جهان غزل داری
به روی باغ لبت کوهی از عسل داری
92/3/29
3:20 ع
ای ملائکه محو جلوه های ذات تو
بین آسمان پهن است، سفره ی صفات تو
این همه صفات تو، ذات مشترک دارد
از وجود پیغمبر، سفره ات نمک دارد
خضر کربلای من، پیر آسمانی ها
روضه ی پر از نور آخر الزمانی ها
از کجا تو می ریزی، جلوه های طاووسی
که فرشته می افتد، پای تو به پابوسی
هر که یوسفت می دید، می برید دستش را
شوق روی تو می داد، سمت باد هستش را
هر کسی تو را دیده، خوانده قل هو اللهی
بس که مثل خورشیدی، بس که این همه ماهی
صبح فیض می گیرد، از رخ مصابیحت
صد بهشت می ریزد، از دل مفاتیحت
ای شبیه آیینه، ای که گرم تکثیری
بر حسین تأویلی، بر حسین تفسیری
عشق در تو می دیده، احتشام پیغمبر
احترام تو مثلِ، احترام پیغمبر
ای حسین دلتنگ لحن گرم و زیبایت
آیه ای تلاوت کن از زبان لیلایت
وقت رفتنت که شد، خیمه ها قیامت شد
وقت داغ پیغمبر بر دل امامت شد
هر که بود مجنون شد، لحظه ای که لیلا رفت
پشت پای تو دیدند اشک های بابا رفت
92/3/29
3:20 ع
ای چشم عرشیان به زمین جای پای تو
آغــوش کبریــا حــرم بـاصفـای تو
وی روح سیـدالشهــدا در قفــای تو
تـا روز حشر، نسل جـوان آشنـای تو
شخصیت و شـرافت تو توش? حسین
قبرت دو رکن کعب? ششگوش? حسین
تـو سیـد شبـاب بهشـت شهـادتی
سرتـا قدم بزرگی و مجد و سیادتی
بابالحسین فاطمه پیش از ولادتی
عبد خـدا نـه بلکـه تمـام عبـادتی
جان حسین، جان جهانت فدا علی!
قرآن روی سینـ? خـون خـدا علی!
فرق دوتـای تـوست کتاب شهادتت
احسان، سجیه و کرم و جود، عادتت
ظهـر شهـادت آمـده صبح ولادتت
یــادآور عبــادت بـابــا عبــادتت
جا دارد ار به رزم تو در حملههای تو
جبریـل، ذوالفقـار بیـارد بــرای تـو
بایـد تـو تیغ گیری و رزمآوری کنی
بـا ذوالفقـار، معجــز? حیـدری کنی
قرآن به دست گیری و پیغمبری کنی
حتی ز چشم دشمن خود دلبری کنی
خود را به رزم، حیدر دیگر کنی علی!
تکرار بدر و خندق و خیبر کنی علی!
92/3/29
3:19 ع
خبر آمد که یلی می آید
فاتح بی مثلی می آید
خبر آمد قمری می آید
روبهان! شیر نری می آید
تا نگشتید در این بیشه شکار
بهترین راه؛ فرار ست فرار
تا که عطر خوش کوثر آمد
همه گفتند پیمبر آمد
همه گفتند که عیار آمد
از نجف حیدر کرار آمد
همه گفتند که اکبر آمد
اسد الغالب دیگر آمد
ماتِ آن ماه منور گشتند
چند گامی به عقب برگشتند
بسم رب الشهداء...لب وا کرد
رجزش ولوله ای برپا کرد
بانگ زد: باد به غبغب دارید
بی جگرها! دو سه مَرحَب دارید!؟
آمدم فاتحِ میدان باشم
وسطِ معرکه طوفان باشم
غیرتم در ره دین می کوشد
در رگم خون علی می جوشد
نه! حسین بن علی تنها نیست
تشنه لب هست، ولی تنها نیست
92/3/23
9:59 ص
کیستم من؟ پیشـوای چـارم اهـلیقینـم
سیّـد سجّاد، بـاب الله، زینالعابدینم
قطب عرفان، روح ایمان، جان قرآن، رکن دینم
هل اتی و کوثر و فرقان و نور و یا و سینم
چون نبی مشکلگشایم، چون علی حبلالمتینم
من علی بنحسین بن امیرالمؤمنینم
نیتم، تکبیر و حمدم، کعبهام، حجرم، مقامم
زمزمم، سعیم، صفایم، مروهام، رکنم، مقامم
هم قنوتم هم سجودم هم تشهد هم سلامم
هم جهادم هم زکاتم هم صلاتم هم صیامم
هم حیاتم هم نجاتم هم امانم هم امینم
من علی بنحسین بن امیرالمؤمنینم
رکن میبالد که دست من نمـاید استلامش
کعبه مینازد که من از سوی حق باشم امامش
هرکه ما را دوست دارد از خدا بـادا سلامش
هرکه با ما بـود دشمن تـا ابد لعن مدامش
من قسیم جنت و دوزخ بـه روز واپسینم
من علی بنحسین بن امیرالمؤمنینم
آسمانیهـا همه محـو مناجـات شب من
نور خیزد از کلام و، وحی جوشد از لب من
آسمان پیچد به خود در شعل? تاب و تب من
ذات حق لبیکگـو با ذکر یاربیارب من
گشته محـراب دعـا آغوش رب العالمینم
من علی بنحسین بن امیرالمؤمنینم
من به شهر شام، روز شامیان را شام کردم
در غل و زنجیـر دشمن یاری اسلام کردم
فتــح ثــارالله را در سلسله اعـلام کـردم
آل سفیان را بسی رسوای خاص و عام کردم
بـا بیــان دلنشیـن و بـا کـلام آتشینـم
من علی بنحسین بن امیرالمؤمنینم
92/3/23
9:57 ص
ای انیس قدیمی دلها
آفتاب بلند ناپیدا
تا خدا می برد دلِ ما را
پَرِ سجاده های سبز شما
من کجا و غبار مقدمتان
تو کجا، کوچه های این دنیا
من کی ام از قبیله ی مجنون
تو ولی از عشیره ی لیلا
من کی ام بی زبان ترین مردم
تو خدای بلاغتی اما
نفسی دِه که از تو دم بزنم
بال در صحن این حرم بزنم
آسمان موج شد تلاطم کرد
که خدا جلوه بین مردم کرد
آسمان جای خود از این محشر
عرش هم دست و پای خود گم کرد
عرش هم جای خود، خدا خندید
لحظه ای که لبت تبسم کرد
آب با نیت دو رکعتِ عشق
با غبار شما تیمم کرد
همه دیدند با دو چشمانت
چشم های پدر تکلم کرد
خانه ات قبله ی غریبان است
پایتختت تمام ایران است
92/3/23
9:57 ص
با تو هر لحظهی من بوی خدا می گیرد
عطر اخلاص و مناجات و دعا می گیرد
بچشان بر دل ما طعم عبودیّت را
سجده هامان به نگاه تو بها می گیرد
تو ولی نعمت ما و همه عبدت هستیم
رحمت واسعه ات دست مرا می گیرد
تا بقیعت دل شیدای مرا راهی کن
عشق از گوشهی چشمان تو پا می گیرد
آن قدر بنده نوازی که دل چون من هم
عاقبت تذکرهی کرب و بلا می گیرد
بانی روضهی اربابی و باران باران
چشمم از محضر تو اذن بکا می گیرد
از تو بر گردن اسلام چه دِیْنی مانده
با فداکاری تو شور حسینی مانده
رهبر جان به کف اهل ولایی آقا
مظهر بی بدل صبر و رضایی آقا
به تو و عزّت و ایثار و شکوهت سوگند
علم افراشتهی خون خدایی آقا
بیرق نهضت ارباب به روی دوشت
وارث سرخی خون شهدایی آقا
خطبهی حیدری ات کاخ ستم را لرزاند
دشمن تو نَبَرد راه به جایی آقا
کربلا را که تو به کوفه و شام آوردی
همه دیدند که مصباح هدایی آقا
مصحف چشم تو از عشق حکایت دارد
راوی غیرت و ایمان و وفایی آقا
دیدهی غرق به خون تو گواهی داده
تو عزادار چهل سال منایی آقا
اشک هم از غم چشمان تو خون میگرید
زائر جان به لب کرب و بلایی آقا
چشم های تو از آن ظهر قیامت می خواند
دم به دم در همه جا داشت مصیبت می خواند