95/7/5
2:7 ع
95/7/5
2:6 ع
94/6/1
2:32 ع
یا امام رضا،:
زنگ نقاره ی تو باز پریشان شده است
یک مسیحی وسط صحن، مسلمان شده است
من ازاین بوسه زدن های به دَرْ فهمیدم
در چوبی حرم مُصْحَف قرآن شده است
خلق در فکر طوافند بگو سِرَّش چیست
دور تا دور حریمت پر میدان شده است
اصلا آقا چه کسی گفته که اسم تو رضاست
تو علی هستی و مشهد ، نجف اشرف ماست
زائرت حضرت موسا و حریمت طور است
آسمان، صحن تو و خادم صحنت نور است
گاهی آنقدر شلوغ است رواقت که دگر
کفشداری ِ تو از دادن جا معذور است
مطمئن است شفا میدهی اش نابینا
گره ای هم که زده دور مُشَّبَّک کور است
دانه پاشیدم و دیدم که مَحَلَم نگذاشت
کفتر صحن تو حق دارد اگر مغرور است !
بسکه بردند نمک با خودشان از مشهد
شهر قم بیشترین درصد آبش شور است
93/10/10
11:38 ص
یازده بار جهان گوشه زندان کم نیست
کنج زندان بلا گریه باران کم نیست
سامرایی شده ام ، راه گدایی بلدم
لقمه نانی بده از دست شما نان کم نیست
قسمت کعبه نشد تا که طوافت بکند
بر دل کعبه همین داغ فراوان کم نیست
زخم دندان تو و جام پر از خونابه
ماجرایی ست که در ایل تو چندان کم نیست
بوسه جام به لب های تو یعنی این بار
خیزران نیست ولی روضه دندان کم نیست
از همان دم پسر کوچکتان باران شد
تا همین لحظه که خون گریه باران کم نیست
در بقیع حرمت با دل خون می گفتم
که مگر داغ همان مرقد ویران کم نیست؟
سید حمیدرضا برقعی
آقا جان یا صاحب الزمان تسلیت
93/3/12
12:33 ع
عمو جان سلام
تو عمو عباس منی
عشق منی
امروز روز میلاد توست
آخرِِ وفا تولدت مبارک
برادر یعنی
.
.
.
.
.
.
.
.
.
عباس
یادم ز وفای اشجع الناس آید
وز چشم ترم سوده الماس آید
آید به جهان اگر حسین دگری
هیهات برادی چو عباس آید
حضرت آقا صاحب العصر(عج)
تولد با سر سعادت عموجانتان را خدمتتان تبریک میگم...
93/1/31
10:11 ص
ستاره باران
بانو سلام حال شما ؟ روز مادر است
روز زنی که از همه مردان ، سری سر است
روز شما که مادر زینب ، حسن ، حسین
نه روز دختری ست که ام پیمبر است
از آسمان صدای قدمهات می رسد
گوش فلک ز همهمه ی عرشیان کر است
حیف از تو و زنان قریش . میزبان تو....
جمعی ز مریم ، آسیه و ساره ، هاجر است
یاس نبی ، کبوتر در دانه ی علی
هفت آسمان دل ز قدومت معطر است
تو ماه آسمان شدی ، از تکه های تو
این یازده ستاره به گردت مدور است
شیرین و خسرو ، لیلی و مجنون و عشقشان
با عشق بی بدیل شما کی برابر است
ای یکه تاز عشق تماشاچی ات شدیم
حیران عشق بازی تو حق داور است
"یک قصه بیش نیست غم عشق و این عجب
کز هر زبان که می شنوم نا مکرر است"
رخصت بده برای شما شاعری کنم
"از هر چه بگذریم سخن دوست خوشتر است"
مادر بگو که دست مرا رد نمی کنی
این شعر هم هدیه ی من روز مادر است
گفتم مکان وعده؟؟... کجا پیشکش کنم؟
گفتی حریم دختر موسی بن جعفر است
بانو ببخش آخر شعر بغض کرده ام
آخر هنوز رد نگاهم به یک در است
از فاطمیه تان به حسن فکر می کنم
و چشم های مات که از واقعه تر است
92/8/26
2:54 ع
برخی سخن فوق را بدون مدرک و مأخذ از زبان امام صادق علیه السلام نقل میکنند. (1) ما نتوانستهایم برای این جمله بسیار مشهور، مأخذ و مدرکی بیابیم، بلکه احادیث و راویتهای چندی را در متون مستند و معتبر دیدیم که با این سخن، تعارض و تضادی آشکارا دارند. در اینجا چند نمونه از آنها را نقل میکنیم:
1- شیخ صدوق با آوردن اسناد و به نقل از مشایخ روایتی خویش روایت میکند که امام صادق علیه السلام ، هم به نقل از پدرش امام محمد باقر علیه السلام و هم به نقل از پدر بزرگش امام زینالعابدین علیه السلام، از امام حسن مجتبیعلیه السلام روایت کرده است که آن حضرت در پیشگویی شهادت برادرش امام حسین علیه السلام به او گفت:
«لا یوم کیومک یا أبا عبدالله؛
ای ابا عبدالله!هرگز روزی چون روز تو (عاشورا) نباشد» (2)
2- شیخ صدوق در حدیث دیگری به سند خویش از امام سجاد(ع) نقل میکند که آن حضرت میفرمود:
«لا یوم کیوم الحسین علیه السلام؛ هرگز روزی مانند روز حسین (عاشورا) نباشد»(3)
3- علامه حلی نیز به نقل از احمد بن یحیی بلاذری (متوفای 279ق)، صاحب کتاب انسابالاشراف، نقل میکند که عبدالله بن عمر هم میگفت:
«لا یوم کیوم قتل الحسین». (4)
4- با این همه جای بسی شگفتی است که آن سخن ساختگی (کلّ یوم عاشورا و کلّ ارض کربلا) بدون دلیل و بیآنکه سند و مأخذی داشته باشد، همچنان پیوسته به امام صادق علیه السلام نسبت داده میشود و شبانهروز از رسانههای عمومی و در محافل مذهبی، تبلیغ و ترویج میگردد و برخی حتی آن را با تفصیل بیشتری چنین نقل میکنند که: کلّ یوم عاشورا، کلّ ارض کربلا، کلّ شهرٍ محرّم و کلّ فصل عزا.(5)
غافل از اینکه این سخن را هرگز سندی و مدرکی، حتی به صورت مرسل و مقطوع یا ضعیف و سست هم نیست.
چنان مینماید که این عبارت، شعار یا شعری از شاعری وابسته به حزبی جنگ طلب باشد.
92/8/26
2:53 ع
امامان به ما وعده دادهاند که از زائران خود دستگیری میکنند. در این میان زیارت امام حسین علیه السلام، فوائد ویژهی بسیاری دارد.
امام باقر علیه السلام دربارهی برکات و آثار زیارت امام حسین علیه السلام میفرمایند:
«شیعیان ما را به زیارت قبر حسین بن علی علیهالسلام فرمان دهید؛ زیرا زیارت آن، روزی را زیاد میکند، عمر را دراز میگرداند و بدیها را دور میسازد.»
همچنین به امام صادق علیه السلام عرض کردند:
«کمترین اثر برای زائر قبر امام حسین علیه السلام چیست؟ فرمود:
«کمترین تأثیرش این است که خداوند متعال، او، خانواده و مالش را حفظ میکند تا به سوی اهل خویش برگردد، و چون روز قیامت فرا رسد، خداوند حافظ او خواهد بود.»
آن حضرت درباره تأثیر زیارت امام حسین علیه السلام در روز قیامت فرمود:
«هیچ کس در روز قیامت نیست مگر آنکه آرزو میکند که ای کاش از زائرین امام حسین علیه السلام میبود زیرا مشاهده مینماید که با زائران حسین علیه السلام به واسطه مقامی که در نزد پروردگار دارند، چگونه عمل میشود.»
امام صادق علیه السلام فرمود:
«به درستی که خدای تبارک و تعالی، قبل از اهل عرفات، برای زائران قبر حسین علیه السلام تجلی مینماید، حوایج آنان را برآورده میکند، گناهانشان را آمرزیده و درخواستهایشان را به اجابت مقرون میسازد، و سپس متوجه اهل عرفات شده و در مورد آنان نیز اینگونه عمل میکند.»
ایشان در جایی دیگر میفرمایند:
«اگر مردم میدانستند که چقدر خیر و برکت در زیارت امام حسین علیه السلام وجود دارد، برای زیارت کردنش با یکدیگر مقاتله میکردند، و هر آینه اموالشان را برای رفتن به زیارتش میفروختند.»
رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله نیز فرمود:
«من تعهد میکنم که در روز قیامت هنگامه رستاخیز، ضمن ملاقات با زائر حسین علیه السلام، دستش را بگیرم و از مراحل هول انگیز و سختیهای قیامت نجاتش بخشیده و او را به بهشت وارد کنم.»
جمعبندی فوائد ذکر شده:
1ـ زیاد شدن روزی،
2ـ محفوظ ماندن خانواده و مال انسان را زمان بازگشت از سفر،
3ـ خداوند در قیامت حافظ زائران میشود،
4ـ اعطای مقام بسیار بلند در قیامت،
5ـ بخشش گناهان،
6ـ برآورده شدن حاجات،
7ـ نجات یافتن از مراحل هولناک قیامت و ورود به بهشت
92/8/26
2:52 ع
تو که یک گوش? چشمت غم عالم را بُرد
نم اشکت گنه حضرت آدم را برد
از بهشت تو چه گوییم که از روز ازل
روضه ات را که خدا خواند؛ جهنم را برد
شیش? عطر شما در دل آدم که شکست
عطر انفاس بهشتت دل آدم را برد
هر که از کرببلا رفت محرم را باخت
هر که در کرببلا ماند محرم را برد
زمزم کعبه پس از کرببلا شیرین شد
اشک شش ماه? تو شوری زمزم را برد
تو که رفتی به خدا چادر خیمه افتاد
و سپس باد جفا معجر مریم را برد
کینه های عرب از بدر و حنین و اُحدت
ساربانی شد و انگشتر خاتم را برد
آه انگشتر تو دست جسارت افتاد
بعد از آن پیرهنت نیز به غارت افتاد
92/8/8
1:6 ع
بسمه تعالی
24 ذی حجه در تقویم تاریخ شیعیان روزی مهم و سرنوشت ساز و البته درس آموز و تاریخی است .
سه اتفاق مهم در این روز رخ داد که حقانیت اسلام و عصمت و حقانیت علی ابن ابی طالب ( علیه السلام) مجددا خود نمایی کرد .(1)
1- واقعه تاریخی مباهله پیامبر اکرم ( ص) با مسیحیان
2- خاتم بخشی امیرالمومنین(ع) در هنگام نماز
3- نزول آیه تطهیر که به عقیده اکثر علمای شیعه اثبات عصمت اهل بیت است.
1- داستان مباهله
مدینه اولین باری است که میهمانانی چنین غریبه را به خود میبیند. کاروانی متشکل از شصت میهمان ناآشنا که لباسهای بلند مشکی پوشیدهاند، به گردنشان صلیب آویختهاند، کلاههای جواهرنشان بر سر گذاشتهاند، زنجیرهای طلا به کمر بستهاند و انواع و اقسام طلا و جواهرات را بر لباسهای خود نصب کردهاند.
وقتی این شصت نفر برای دیدار با پیامبر، وارد مسجد میشوند، همه با حیرت و تعجب به آنها نگاه میکنند. اما پیامبر بیاعتنا از کنار آنان میگذرد و از مسجد بیرون میرود هم هیأت میهمانان و هم مسلمانان، از این رفتار پیامبر، غرق در تعجب و شگفتی میشوند. مسلمانان تا کنون ندیدهاند که پیامبر مهربانشان به میهمانان بیتوجهی کند به همین دلیل، وقتی سرپرست هیأت مسیحی علت بیاعتنایی پیامبر را سؤال میکند، هیچ کدام از مسلمانان پاسخی برای گفتن پیدا نمیکنند.
تنها راهی که به نظر میرسد، این است که علت این رفتار پیامبر را از حضرت علی بپرسند، چرا که او نزدیکترین فرد به پیامبر و آگاهترین، نسبت به دین و سیره و سنت اوست. مشکل، مثل همیشه به دست علی حل میشود. پاسخ او این است که:
«پیامبر با تجملات و تشریفات، میانهای ندارند؛ اگر میخواهید مورد توجه و استقبال پیامبر قرار بگیرید، باید این طلاجات و جواهرات و تجملات را فروبگذارید و با هیأتی ساده، به حضور ایشان برسید.»
این رفتار پیامبر، هیأت میهمان را به یاد پیامبرشان، حضرت مسیحی میاندازد که خود با نهایت سادگی میزیست و پیروانش را نیز به رعایت سادگی سفارش میکرد.
آنان از این که میبینند، در رفتار و کردار، این همه از پیامبرشان فاصله گرفتهاند، احساس شرمساری میکنند. میهمانان مسیحی وقتی جواهرات و تجملات خود را کنار میگذارند و با هیأتی ساده وارد مسجد میشوند، پیامبر از جای برمیخیزد و به گرمی از آنان استقبال میکند. شصت دانشمند مسیحی، دور تا دور پیامبر مینشینند و پیامبر به یکایک آنها خوشامد میگوید، در میان این شصت نفر، که همه از پیران و بزرگان مسیحی نجران هستند، «ابوحارثه» اسقف بزرگ نجران و «شرحبیل» نیز به چشم میخورند. پیداست که سرپرستی هیأت را ابوحارثه اسقف بزرگ نجران، بر عهده دارد. او نگاهی به شرحبیل و دیگر همراهان خود میاندازد و با پیامبر شروع به سخن گفتن میکند: «چندی پیش نامهای از شما به دست ما رسید، آمدیم تا از نزدیک، حرفهای شما را بشنویم».
پیامبر میفرماید:
«آنچه من از شما خواستهام، پذیرش اسلام و پرستش خدای یگانه است».
و برای معرفی اسلام، آیاتی از قرآن را برایشان میخواند.
اسقف اعظم پاسخ میدهد: «اگر منظور از پذیرش اسلام، ایمان به خداست، ما قبلاً به خدا ایمان آوردهایم و به احکام او عمل میکنیم.»
پیامبر میفرماید:
«پذیرش اسلام، علایمی دارد که با آنچه شما معتقدید و انجام میدهید، سازگاری ندارد. شما برای خدا فرزند قائلید و مسیح را خدا میدانید، در حالی که این اعتقاد، با پرستش خدای یگانه متفاوت است.»
اسقف برای لحظاتی سکوت میکند و در ذهن دنبال پاسخی مناسب میگردد. یکی دیگر از بزرگان مسیحی که اسقف را درمانده در جواب میبیند، به یاریاش میآید و پاسخ میدهد:
«مسیح به این دلیل فرزند خداست که مادر او مریم، بدون این که با کسی ازدواج کند، او را به دنیا آورد. این نشان میدهد که او باید خدای جهان باشد.»
پیامبر لحظهای سکوت میکند.
ناگهان فرشته وحی نازل میشود و پاسخ این کلام را از جانب خداوند برای پیامبر میآورد. پیامبر بلافاصله پیام خداوند را برای آنان بازگو میکند: «وضع حضرت عیسی در پیشگاه خداوند، همانند حضرت آدم است که او را به قدرت خود از خاک آفرید...»(2)
و توضیح میدهد که «اگر نداشتن پدر دلالت بر خدایی کند، حضرت آدم که نه پدر داشت و نه مادر، بیشتر شایسته مقام خدایی است. در حالی که چنین نیست و هر دو بنده و مخلوق خداوند هستند.»
لحظات به کندی میگذرد، همه سرها را به زیر میاندازند و به فکر فرو میروند. هیچ یک از شصت دانشمند مسیحی، پاسخی برای این کلام پیدا نمیکنند. لحظات به کندی میگذرد؛ دانشمندان یکی یکی سرهایشان را بلند میکنند و در انتظار شنیدن پاسخ به یکدیگر نگاه میکنند، به اسقف اعظم، به شرحبیل؛ اما... سکوت محض.
عاقبت اسقف اعظم به حرف میآید:
«ما قانع نشدیم. تنها راهی که برای اثبات حقیقت باقی میماند، این است که با هم مباهله کنیم. یعنی ما و شما دست به دعا برداریم و از خداوند بخواهیم که هر کس خلاف میگوید، به عذاب خداوند گرفتار شود.»
پیامبر لحظهای میماند. تعجب میکند از اینکه اینان این استدلال روشن را نمیپذیرند و مقاومت میکنند. مسیحیان چشم به دهان پیامبر میدوزند تا پاسخ او را بشنوند.
در این حال، باز فرشته وحی فرود میآید و پیام خداوند را به پیامبر میرساند. پیام این است:
«هر کس پس از روشن شدن حقیقت، با تو به انکار و مجادله برخیزد، [به مباهله دعوتش کن] بگو بیایید، شما فرزندانتان را بیاورید و ما هم فرزندانمان، شما زنانتان را بیاورید و ما هم زنانمان. شما جانهایتان را بیاورید و ما هم جانهایمان، سپس با تضرع به درگاه خدا رویم و لعنت او را بر دروغگویان طلب کنیم.»(3)
پیامبر پس از انتقال پیام خداوند به آنان، اعلام میکند که من برای مباهله آمادهام. دانشمندان مسیحی به هم نگاه میکنند، پیداست که برخی از این پیشنهاد اسقف رضایتمند نیستند، اما انگار چارهای نیست.
زمان مراسم مباهله، صبح روز بعد و مکان آن صحرای بیرون مدینه تعیین میشود.
دانشمندان مسیحی موقتاً با پیامبر خداحافظی میکنند و به اقامتگاه خود باز میگردند تا برای مراسم مباهله آماده شوند.
صبح است، شصت دانشمند مسیحی در بیرون مدینه ایستادهاند و چشم به دروازه مدینه دوختهاند تا محمد با لشکری از یاران خود، از شهر خارج شود و در مراسم مباهله حضور پیدا کند.
تعداد زیادی از مسلمانان نیز در کنار دروازه شهر و در اطراف مسیحیان و در طول مسیر صف کشیدهاند تا بینندة این مراسم بینظیر و بیسابقه باشند.
نفسها در سینه حبس شده و همه چشمها به دروازه مدینه خیره شده است.
لحظات انتظار سپری میشود و پیامبر در حالی که حسین را در آغوش دارد و دست حسن را در دست، از دروازه مدینه خارج میشود. پشت سر او تنها یک مرد و زن دیده میشوند. این مرد علی است و این زن فاطمه.
تعجب و حیرت، همراه با نگرانی و وحشت بر دل مسیحیان سایه میافکند.
شرحبیل به اسقف میگوید: نگاه کن. او فقط دختر، داماد و دو نوة خود را به همراه آورده است.
اسقف که صدایش از التهاب میلرزد، میگوید:
«همین نشان حقانیت است. به جای این که لشکری را برای مباهله بیاورد، فقط عزیزان و نزدیکان خود را آورده است، پیداست به حقانیت دعوت خود مطمئن است که عزیزترین کسانش را سپر بلا ساخته است.»
شرحبیل میگوید: «دیروز محمد گفت که فرزندانمان و زنانمان و جانهایمان. پیداست که علی را به عنوان جان خود همراه آورده است.»
«آری، علی برای محمد از جان عزیزتر است. در کتابهای قدیمی ما، نام او به عنوان وصی و جانشین او آمده است...»
در این حال، چندین نفر از مسیحیان خود را به اسقف میرسانند و با نگرانی و اضطراب میگویند:
«ما به این مباهله تن نمیدهیم. چرا که عذاب خدا را برای خود حتمی میشماریم.»
چند نفر دیگر ادامه میدهند: «مباهله مصلحت نیست. چه بسا عذاب، همه مسیحیان را در بر بگیرد.»
کمکم تشویش و ولوله در میان تمام دانشمندان مسیحی میافتد و همه تلاش میکنند که به نحوی اسقف را از انجام این مباهله بازدارند.
اسقف به بالای سنگی میرود، به اشاره دست، همه را آرام میکند و در حالی که چانه و موهای سپید ریشش از التهاب میلرزد، میگوید:
«من معتقدم که مباهله صلاح نیست. این پنج چهره نورانی که من میبینم، اگر دست به دعا بردارند، کوهها را از زمین میکنند، در صورت وقوع مباهله، نابودی ما حتمی است و چه بسا عذاب، همه مسیحیان جهان را در بر بگیرد.»
اسقف از سنگ پایین میآید و با دست و پای لرزان و مرتعش، خود را به پیامبر میرساند. بقیه نیز دنبال او روانه میشوند.
اسقف در مقابل پیامبر، با خضوع و تواضع، سرش را به زیر میافکند و میگوید: «ما را از مباهله معاف کنید. هر شرطی که داشته باشید، قبول میکنیم.»
پیامبر با بزرگواری و مهربانی، انصرافشان را از مباهله میپذیرد و میپذیرد که به ازای پرداخت مالیات، از جان و مال آنان و مردم نجران، در مقابل دشمنان، محافظت کند.
خبر این واقعه، به سرعت در میان مسیحیان نجران و دیگر مناطق پخش میشود و مسیحیان حقیقتجو را به مدینة پیامبر سوق میدهد.(4)
2 - خاتم بخشی علی (علیه السلام)
«انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزکوة و هم راکعون و من یتول الله و رسوله و الذین آمنوا فان حزب الله هم الغالبون».
نزول آیة ولایت دربارة امیر المؤمنین علیه السلام
اجماع شیعه، چه از مفسرین آنها، و چه از روات و محدثین آنها، و چه در کتبى که در فضائل و مناقب و تواریخ آوردهاند، این است که: حضرت امیر مؤمنان على بن ابیطالب علیه السلام در حال رکوع در نماز به فقیرى که در مسجد سؤال میکرد، انگشترى خود را تصدق داد، و رسول خدا در منزل بودهاند، و این آیه ولایت آن حضرت را جبرائیل فرود آورد، و رسول الله با خود قرائت میکردهاند، تا با جمعى از اصحاب که به در مسجد رسیدند، پرسیدند: آیا کسى در حال رکوع نمازش تصدق داده است؟!سائل انگشترى را به رسول الله نشان داد و گفت: این است آن صدقهاى که آن مرد که مشغول نماز خواندن است. در حال رکوع به من بخشید، و من از دست او بیرون آوردم، در این صورت صداى اصحاب به تکبیر بلند شد، و رسول خدا حمد و سپاس او را بجاى آورد، که تعیین مقام ولایت، پس از خدا و رسول او به امیر المؤمنین شده است.
از اتفاق و اجماع شیعه بگذریم، بسیارى از عامه، این موضوع را در تفاسیر و کتب خود آورده، و از نقطه نظر سند و اعتبار تاریخى از مسلمیات میدانند، و من حیث المجموع کسى که اهل تتبع و دقت باشد، در شان نزول این آیه مبارکه، درباره ولایت على بن ابیطالب هیچگونه تردیدى نخواهد داشت.
و این آیه، ولایت و امامتبلا فصل امیر المؤمنین را به طور اطلاق و بدون قید و شرطى اثبات میکند، و از جمله آیات واضحه براى این مطلب محسوب میگردد. زیرا ولایت آن حضرت را در ردیف و در رتبه ولایت خدا و رسولش قرار میدهد، و معلوم است که ولایت امر واحدى است که براى خداوند، بالاصالة، و براى غیر او بالتبع است. و از اینجا روشن میشود که آن حضرت مانند رسول الله، به کمال درجات قرب فائز گردیده، و از چشمه ماء معین توحید مطلق و عرفان محض حضرت حق اشراب شدهاند، و بنابر این سیطره و احاطه تکوینیه و تشریعیه او نسبتبه مردم، بر اساس قابلیت و فعلیت وصول و اندکاک در ذات حق، و متجلى شدن به جمیع اسماء و صفات جمالیه و جلالیه اوست.
ابن شهرآشوب گوید: امت اسلام اجماع کردهاند بر این که: این آیه درباره على علیه السلام چون در رکوع نمازش، انگشترى خود را به صدقه داد، نازل شده است، و در این مسئله خلافى بین مفسران قرآن نیست. ثعلبى و ماوردى و قشیرى و قزوینى و رازى و نیشابورى و فلکى و طوسى و طبرى در تفاسیر خود از سدى و مجاهد و حسن و اعمش و عتبة بن ابى حکیم و غالب بن عبد الله و قیس بن ربیع و عبایه ربعى و عبد الله بن عباس و ابو ذر غفارى این مطلب را ذکر کردهاند.
3- نزول آیه تطهیر در شان اهل بیت عصمت علیهم السلام)
«آیه تطهیر سند معصومیت اهل بیت علیه السلام»
آیه شریفه « إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا » [احزاب/33] ؛ خدا می خواهد پلیدی را از شما دورکند و شما را چنان که باید پاک دارد
از آیات محکم کلامالله مجید است که علاوه بر روایات فراوان شیعه، به گواهی احادیث بیشمار منقول از طریق اهل سنت نیز در شأن پنج تن آل عبا نازل شده است . این آیه روشن الهی که به « آیه تطهیر» نامبردار است، حقیقت انسانهای والایی را ترسیم میکند که با گذر از عوامل مادی و خاکی، به عالیترین مرزهای عصمت و طهارت دست یافته،گوهر انسانیت را تنها به بهای رضوان الهی و خشنودی خداوند معامله کردند ؛ به گونهای که اگر فضیلت و تقوای همه انسان ها یک جا جمع شود،قطرهای در برابر دریای بیکران فضائل آنها بیش نخواهد بود. اینان همان مفسران حقیقی کلامالهیاند که در بیان منزلت رفیع و جایگاه بس بلندشان فرمود:« إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ فِی کِتَابٍ مَّکْنُونٍ لَّا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ » .
این آیه در سوره احزاب و در ضمن آیهای قرار دارد که خطاب صدر آیه متوجه زنان پیامبر است و همین امر سبب گردیده است برخی به القای شبهه پرداخته، نزول آن را در شأن اهل بیت انکار کنند یا زنان پیامبر را نیز در زمره آنان قرار دهند. اصل آیه چنین است:
« وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ الْأُولَى وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآتِینَ الزَّکَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا ؛ و درخانههایتان قرار و آرام گیرند و همانند زینت نمایی روزگار جاهلیت پیشین زینت نمایی نکنید و نماز را برپا دارید و زکات را بپردازید و از خداوند و پیامبر اطاعت نمایید . همانا خداوند میخواهد که از شما اهل بیت هر پلیدی [احتمالی و شبهه] را بزداید و چنان که شاید و باید پاکیزه بدارد.»
آیه 28 تا آیه 34 سوره احزاب، درباره زنان پیامبر و تکالیف و وظایف آنان سخن گفته و به صورت خطاب مستقیم و با تعبیر « یا نساء النبی » ، یا به گونه خطاب غیر مستقیم و با تعبیر « یا ایهاالنبی قل لازواجک » آنان را مخاطب قرار داده، وظایف سنگین آنها را بیان فرموده است . همین امر موجب شده است تا گروهی از مفسران متعصب یا مغرض در صدد توجیه آیه برآمده، زنان پیامبر را هم مشمول اهل بیت قرار دهند؛ در حالی که با نگاهی اجمالی به آیه تطهیر و آیات قبل و بعد آن به خوبی میتوان به این حقیقت پی برد که هر گاه مخاطب قرآن زنان پیامبر هستند ،تمامی ضمایر به صیغه جمع مؤنث آمده ،حال آن که همه ضمایر در آیه تطهیر به صورت جمع مذکر است و این خود بهترین دلیل است که مخاطبان آیه، گروهی غیر از زنان پیامبرند.
پینوشتها:
1- این سه اتفاق در زمان حیات پیامبر و در سالهای متفاوتی حادث شده است .
2- «إنّ مثل عیسی عندالله کمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له کن فیکون». آل عمران (3)، آیة 59.
3- «فمن حاجک فیه من بعد ما جاءک من العلم، فقل تعالوا ندع أبناءنا و أبناءکم و نساءنا و نساءکم و أنفسنا و أنفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنتالله علی الکاذبین». آل عمران (3)، آیه 6
4-برگرفته از ماهنامه موعود