91/2/2
10:30 ص
گلی که فصل خزان بر دمید، محسن بود!
گلی که رنگ چمن را ندید، محسن بود!
گل همیشه بهار علی، که از بیداد
چو غنچه جامه به پیکر درید، محسن بود!
کنار خانهی زهرا، یگانه سربازی
که شد به راه ولایت شهید، محسن بود!
یگانه طفل شهیدی که چشم مادر هم
شد از نظارهی او نا امید، محسن بود!
یگانه طفل شهیدی که کس نمیداند
ز بعد قتل، کجا آرمید، محسن بود!
یگانه ره سپر راه عشق کز منزل
جدا نگشته به منزل رسیده، محسن بود!
یگانه مرغ پر و بال بستهای کآخر
ز آشیانهی سوزان پرید، محسن بود!
تو خون ز دیده (موید)! بریز و بازگوی:
گلی که رنگ چمن را ندید، محسن بود
91/2/2
10:29 ص
دوباره شب شد و سر درد دارد
بمیرم باز مادر درد دارد
نباید دست زد بر عضوهایش
که آیه آیه کوثر درد دارد
شبی آهی کشید و زیر لب گفت
خدایا مرگ کمتر درد دارد
من از گودی چشمانش گرفتم
که زخم دیده ی تر درد دارد
حسن تب دارد و در خواب گوید
نزن سیلی ستمگر درد دارد
پریشان باش ای گیسو چو بختم
که دیگر دست مادر درد دارد
محسن عرب خالقی
91/2/2
10:27 ص
گمان کنم دگر این دردها دوا نشوند
و کودکان تو با شادی آشنا نشوند
اگر قرار به رفتن شده دعایی کن
که نیمه های شب از بین خواب پا نشوند
شنیده ام که به مژگان تو گره خورده
تلاش می کنی و پلک هات وا نشوند
زمان آه کشیدن کمی مواظب باش
که شیشه های ترک خورده جا به جا نشوند
صدای آینه ی خُرد، سینه ات دارد
ولی دعای من این است بی صدا نشوند
به جای من به مغیره همه سلام کنند
همان که دید که شهری حریف ما نشوند
شکست دست تو را و غرور حیدر را
چنان شکست که این زخم ها دوا نشوند
دعا نما که پس از دود و آتش و سیلی
پس از شکستن تو سهم کربلا نشوند
اگر چه کوچه ی ما را گرفت نامحرم
حرامیان همه در قتلگاه جا نشوند
خدا کند که نبینی چه می کند قاتل
و گیسوان حسینت ز نی رها نشوند
خدا کند که پس از غارت حرم خیره
به دختران تو یک مشت بی حیا نشوند
دعا نما که دعای غریب می گیرد
دعای قلب شکسته عجیب می گیرد
91/2/2
10:25 ص
نه مثل ساره ای و مریم! نه مثل آسیه و حوّا
فقط شبیه خودت هستی! فقط شبیه خودت زهرا!
اگر شبیه کسی باشی، شبیه نیمه شب قدری
شبیه آی? تطهیری! شبیه سوره (اعطینا)!
شناسنامه تو صبح است، پدر تبسّم و مادر نور
سلام ما به تو ای باران، سلام ما به تو ای دریا!
کبود شعله ور آبی! سپیده طلعت مهتابی!
به خون نشستن تو امروز، به گل نشستن تو فردا!...
بگیر آب و وضویی کن، ز چشمه سار فدک امشب
نماز عشق بخوان فردا، به سمت قبل? عاشورا
علیرضا قزوه
91/2/2
10:22 ص
ای آسمان عاطفه، ای روح بی کران
بعد از تو ناتوان شده بال کبوتران
خیرالنسایی و به خودت می شناسمت
دنیا نداشت غیر خودت از تو بهتران
دینم حرام اگر که به غیر تو رو کنم
تو مال ما، بهشت خدا مال دیگران
شایسته است بعد بیابان نشینیت
گوشه نشین شوند تمام پیمبران
دستش شکسته باد هر آن که تو را شکست
نانش حرام باد هر آن که تو را در آن...
...کوچه فقط به خاطر یک قطعه خاک زد
باید از این به بعد بمیرند نوکران
این روزها که حرمت رویت شکسته اند
خوب است گوشواره درآرند مادران
آن ها تو را زدند، غرور علی شکست
آری شکستنی ست غرور دلاوران
بعد از تو احترام ندارد قبیله ات
مادر که رفت وای بر احوال دختران
علی اکبر لطیفیان
91/1/29
11:27 ص
اگر زردم، اگر خشکم، درخت رو به پاییزم
تمام برگ هایم را به پاهای تو می ریزم
چه جذاب است دریای پر امواج نگاه تو
بیا بنشین کنار من که از شوق تو برخیزم
تو آن تنهاترین هستی، تو آن خانه نشین هستی
من آن تنها زنی هستم که از عشق تو لبریزم
الا ای دست بسته، دست هایم را نمی گیری؟
که شاید این دم آخر به دامانت بیاویزم
الهی بشکند دستی که باعث شد در این شب ها
از این که مقنعه از چهره بردارم، بپرهیزم
غریبی، خوب می دانم ولی کمتر بیا خانه
خجالت می کشم وقتی به پایت بر نمی خیزم
علی اکبر لطیفیان
91/1/29
11:23 ص
مردم شهر برایت گله ها می آرند
گله از گریه تو وقت عزا می آرند
وسط کوچه که زخمی شده ای کافی نیست
طعنه و زخم زبان است، جدا می آرند
با قد خم شده و موی سپیدت مادر
جای شکر است تو را باز به جا می آرند
جای دلداری ما زود جوابت کردند
من بمیرم، خبر مرگ تو را می آرند
تو بیا کار نکن خوب شوی جان حسین
زینب و فضه برای تو دوا می آرند
آب نوشیدن من گریه ندارد مادر
چه شده بر لب تو وا عطشا می آرند
خرج تابوت شده خنده تو، حق بده پس
خنده? من سر نی سوی شما می آرند
این قدر غصه تشییع گلو را تو نخور
نیزه ها هست ولی طشت طلا می آرند
محسن حنیفی
91/1/29
11:20 ص
تو کـه می تــوانی بمانی بمان
عزیزم تو خیــلی جـوانی بمان
تو هم مثل من نیمه جـانی بمان
زمــین گـیر من، آســمانی، بمان
اگر می شـود می توانی بـمان
تو نـیلوفرانه تـریـن یاس شـهر
وجود تو کانون احـساس شهر
دعا گوی هر قـدر نشناس شهر
نکش دست از دست دستاس شهر
نباشـی، چـه آبی چه نانـی بمان
چه شد با علی همسفر ماندنت
چه شـد ماجرای سـپر ماندنـت
چه شد پـای حـرف پـدر ماندنـت
پس از غـصه ی پشـت در ماندنت
نـدارد علــی هـمزبانی بمــان
برای علی بی تو بـد می شود
بدون تو غم بی عـدد می شود
نرو که غــرورم لــگــد می شود
و این سـقف، سـنگ لحد می شود
تو باید غــمم را بدانــی بمــان
چرا اشــک را آبـرو می کــنی
چرا چــادرت را رفـو می کـــنی
چرا اسـتخوان در گـلو می کــنی
چرا مـــرگ را آرزو می کـــــنی
چه کم دارد این زنــدگانی بمان
صابر خراسانی
91/1/29
11:16 ص
گریه نکن که با همه بیماریَم علی
قد خم نکرد روح سپیداریم علی
من راز خون سرخ خدایم که تا ابد
در ذوالفقار غیرت تو جاریم علی
مُردی تو از غریبی و من باز زنده ام
شرمنده ام از این همه کم کاریم علی
دل، داغِ بارِ محسن خود را زمین گذاشت
حالا ببین در اوج سبک باریم علی
من ناگریز رفتنم آقا حلال کن
همراه نیمه راه مپنداریم علی
گفتم خدا کند که بمیرم ولی چه سود
ترسم که مرگ هم نکند یاریم علی
راه مدینه تا به خدا سبز می شود
در خاک بی نشانه که می کاریم علی
هادی جانفدا
91/1/29
11:13 ص
دست تو مرهم زخم همه? شهپرها
از کرامات تو گویند سر منبرها
بانوی مریم و آسیه و ساره، زهرا!
که کنیزان تو هستند همه دخترها
نه فقط ام ابیها به شما باید گفت
مادر خلق خدا، مادر پیغمبرها
مثل ارباب سرم را به قدم هات نهم
که بهشت است به زیر قدم مادرها
ما شنیدیم که زخمی شده ای در یثرب
علت رنگ کبود گل نیلوفرها!
کاش همسایه? ما می شدی ای بانو جان!
به خدا میخ ندارند در این جا درها
مانع گریه تو نیست کسی در این شهر
تازه هم ناله تان گریه این نوکرها
گوشوارت وسط کوچه نیفتد هرگز
تا به نام شهدا هست همه معبرها
مادران بعد تو دائم به عزا مشغولند
بعد تو رنگ سیاه است همه معجرها
محسن حنیفی