89/9/8
1:51 ع
من از نگاه تو دورم ولی تو چشم خدایی
چه می شود که دمی دیده ای به من بگشایی
تمام عمر کنار تو بودم ای دل غافل نیافتم که که بودی ، ندیدمت که کجایی
دل مریض مرا ای مسیحان پیمبر تو مرهمی ، تو دوایی، تو نسخه ای ، تو شفایی
بیا که خاک قدمهات را به دیده گذارم
بیا که زنگ ز آیینه ی دلم بزدایی
چنان که جد تو می رفت در سرای فقیران ، چه می شود به سرای من فقیر بیایی
دم و نفسم خسته شد نیامدی
آخر بگو چه دعایی بکنم که رخ بنمایی
به دور کعبه که گشتم به یاد روی تو گشتم
تو کعبه ای تو صفایی تو زمزمی تو منایی
به طواف کعبه رفتم به خدا تو کعبه بودی