90/1/30
4:46 ع
با مدد حضرت فاطمه (س) جانی دوباره برای نوشتن می گیرم
یاس غممو شکوه ای از درد ندارم
بر شاخه به جز برگ گل زرد ندارم
سینه ام لبریز اندوه غم است
چشمه دل جایگاه شبنم است
آتشی بر جان دل بر پا شده
شعله ور در ماتم زهرا شده
گشته دل ماتمکده در این مهن در عزای محسن و
امام حسن لب گشایم عالمی محزون شود
کاسه چشمه همه پر خون شود
از کجا گویم که جان بر لب رسید
وقت خواهر داری زینب رسید
درد من از این سینه مجروح نباشد
دردم همه این است که همدرد ندارم
پیش روی باغبان گل چیده شد
غنچه در دامان گل رنجیده شد
درب جنت را ز کین آتش زدند
با لگد بهر ملاقات آمدند
بشکسته پر و بال منه غمزده
اما غم نیست ، جز درد غریبی علی ، درد ندارم
هستی و جان علی را سوختند
غنچه را با لاله بر هم دوختند
پشت در آیینه حیدر شکست
نقش غم بر جان ما نقش بست
فاطمه از پیش حیدر پر کشید
ساغر رنج و بلا را سر کشید
بر لب مولا نشست این زمزمه
شد فدایی ولایت فاطمه (س)