88/6/17
1:48 ع
دوست داری به معشوقت بگویی که : دوستش داری.
و می گویی : دوستت دارم.
خب ؟ همین یک کلام ؟
نه ، دلت راضی نمی شود. دنبال گونه های دیگری از گفتن می گردی . و واژه های دیگری برای بیان کردن و عبارات دیگری برای انتقال این مفهوم ناب دوست داشتن.
و باز می بینی که نشد. آشکارا کم می آوری.
می روی سراغ دواوین شعرا. آنها که طبعی لطیف تر داشته اند و زبانی نغزتر و بیانی کاملتر.
ابتدا ذوق می کنی و به وجد می آیی. اینکه کسی بتواند عشق و دوست داشتن را با لطافت ترسیم کند و فراق و هجران را با این ظرافت به تصویر بکشد و شهد وصال را اینقدر ملموس و محسوس به ذائقه ها بچشاند ، به واقع ذوق آفرین و وجد برانگیز است.
اما.....اما احساس میکنی که هنوز به آنچه می خواهی ، دست نیافته ای .احساس می کنی که هنوز جای یک واقعه ، خلائی یا خللی هست.کجاست این خلل؟
شاید مساله این است که تو خودت را ، حس خودت را ، خواسته های خودت را و نیازهای خودت را تمام و کمال در انها پیدا نمی کنی. بخشی از آنها حرف های دل توست و بخشی حس و حال آن کسیکه گفته است.
حرف هایی در دل تو هست که او نگفته است و او حرف هایی را گفته است که از آن تو نیست.
کسی می تواند حرف های دل تو رابه خدای محبوبت بگوید که پایی در زمین داشته باشد و دستی در آسمان.
کسی که هم تو را خوب بشناسد و هم خدای تورا.
کسی که هم دهلیزهای قلب بشر را کاملا بشناسد و هم به راه های پر پیچ و خم آسمان آشنا باشد.
کسی که هم بیم ها و امیدهای آدمی را بداند و هم از مناسبات خدایی سر در آورد.
کسی که با الفبای زمینی ، زبانی بیافریند که در فضای آسمانی قابل تکلم باشد.
کسی که حرف زدن با محبوب را به گونه ای بلد باشد که همه انسان ها بتوانند خودشان را جای گوینده آن حرف ها بگذارند و آن حرف ها را حرف های خودشان بیانگارند.
و او کسی جز معصوم نیست.
و آن حرف ها ، همان ادعیه ای است که بر زبان معصوم جاری شده است.
و یکی از متعالی ترین نمونه های آن حرف ها ، دعای ابوحمزه است که بر زبان مبارک حضرت زین العابدین و سید الساجدین جاری شده است.
...چرا گریه نکنم،برای جان سپردنم گریه می کنم، برای تاریکی قبرم گریه می کنم، برای تنگی گورم گریه می کنم،برای سوال نکیر و منکر گریه می کنم،برای برانگیخته شدنم گریه می کنم،...