91/2/26
8:14 ص
راستش را به ما نگفتند
ظهور تو بی تردید بزرگترین جشن عالم خواهد بود و عاقبت جهان را ختم به خیر خواهد کرد .
دل به امید صدایی که مگر در تو رسد
نالهها کـــرد در این کوه که فرهاد نکرد
راستش را به ما نگفتند یا لااقل همهی راست را به ما نگفتند .
گفتند: تو که بیایی خون به پا میکنی، جوی خون به راه میاندازی و از کشته پشته میسازی و ما را از ظهور تو، ترساندند .
درست مثل اینکه حادثه ای به شیرینی تولد را کتمان کنند و تنها از درد زادن بگویند .
ما از همان کودکی، تو را دوست داشتیم. با همه فطرتمان به توعشق میورزیدیم و با همه وجودمان بی تاب آمدنت بودیم .
عشق تو با سرشت ما عجین شده است و آمدنت، طبیعیترین و شیرینترین نیازمان بود .
اما... اما کسی به ما نگفت که چه گلستانی میشود جهان، وقتی که تو بیایی .
همه، پیش از آنکه نگاه مهرگستر و دستهای عاطفه تو را توصیف کنند، شمشیر تو را نشانمان دادند .
آری، برای اینکه گلها و نهالها رشد کنند، باید علفهای هرز را وجین کرد و این جز با داسی برنده و سهمگین، ممکن نیست .
آری، برای اینکه مظلومان تاریخ، نفسی به راحتی بکشند، باید پشت و پوزه ظالمان و ستمگران را به خاک مالید و نسلشان را از روی زمین برچید .
ما از همان کودکی، تو را دوست داشتیم. با همه فطرتمان به توعشق میورزیدیم و با همه وجودمان بی تاب آمدنت بودیم . عشق تو با سرشت ما عجین شده است و آمدنت، طبیعیترین و شیرینترین نیازمان بود .
آری، برای اینکه عدالت بر کرسی بنشیند، سریر ستم آلوده سلطنت را باید واژگون کرد و به دست نابودی سپرد .
و اینها همه، همان معجزه ای است که تنها از دست تو برمی آید و تنها با دست تو محقق میشود .
اما مگر نه اینکه اینها همه مقدمه است برای رسیدن به بهشتی که تو بانی آنی .
آن بهشت را کسی برای ما ترسیم نکرد .
کسی به ما نگفت که آن ساحل امید که در پس این دریای خون نشسته، چگونه ساحلی است؟
کسی به ما نگفت وقتی تو بیایی :
پرندگان در آشیانههای خود جشن میگیرند و ماهیان دریاها شادمان میشوند و چشمهساران میجوشند و زمین چندین برابر محصول خویش را عرضه میکند .
به ما نگفتند وقتی تو بیایی :
دل های بندگان را آکنده از عبادت و اطاعت میکنی و عدالت بر همه جا دامن میگسترد و خدا به واسطه تو دروغ را ریشه کن میکند و خوی ستمگری و درندگی را محو میسازد و طوق ذلت بردگی را از گردن خلایق برمی دارد .
به ما نگفتند وقتی تو بیایی :
ساکنان زمین و آسمان به تو عشق میورزند، آسمان بارانش را فرو میفرستد، زمین، گیاهان خود را میرویاند و زندگان آرزو میکنند که کاش مردگانشان زنده بودند و عدل و آرامش حقیقی را میدیدند و میدیدند که خداوند چگونه برکاتش را بر اهل زمین فرو میفرستد .
به ما نگفتند وقتی تو بیایی :
همه امت به آغوش تو پناه میآورند همانند زنبوران عسل به ملکه خویش .
و تو عدالت را آنچنان که باید و شاید در پهنه جهان میگستری و خفته ای را بیدار نمیکنی و خونی را نمیریزی .
به ما نگفتند وقتی تو بیایی:
رفاه و آسایشی میآید که نظیر آن پیش از این، نیامده است. مال و ثروت آنچنان وفور مییابد که هر که نزد تو بیاید فوق تصورش، دریافت میکند.
به ما نگفتند وقتی تو بیایی:
اموال را چون سیل، جاری میکنی و بخششهای کلان خویش را هرگز شماره نمیکنی.
به ما نگفتند وقتی توبیایی:
هیچ کس فقیر نمیماند و مردم برای صدقه دادن به دنبال نیازمند میگردند و پیدا نمیکنند مال را به هر که عرضه میکنند، میگوید: بی نیازم.
ای محبوب ازلی و ای معشوق آسمانی
ما بی آنکه مختصات آن بهشت موعود را بدانیم و مدینه فاضله حضور تو را بشناسیم، تو را دوست میداریم و به تو عشق میورزیم.
چون عشق تو با سرشتها عجین شده بود و آمدنت طبیعیترین و شیرینترین نیازمان بود.
ظهور تو بی تردید بزرگترین جشن عالم خواهد بود و عاقبت جهان را ختم به خیر خواهد کرد.
کلک مشاطه صنعش نکشد نقش مراد هر که اقرار بدین حسن خداد داد نکرد
نویسنده: سیدمهدی شجاعی