91/3/16
10:35 ص
مانند یک فرشته ی از پا نشسته بود
غمگین تر از همیشه در آنجا نشسته بود
هشتادو چهار حوریه دور نگاش بود
دور از نگاه مردم دنیا نشسته بود
بر روی دامنش که نسیم مدینه داشت
تنها نماد کوچک زهرا نشسته بود
پائین پای محمل مانند منبرش
موسی نشسته بود مسیحا نشسته بود
می خواست خطبه ای به زبانش بیاورد
بی خود نبود این همه بالا نشسته بود
با یاد خانه پدری اش در آن گذر
اطراف کوفه را به تماشا نشسته بود
در چشمهای رو به خدایش در آن غروب
تصویر یک هلال چه زیبا نشسته بود
دستش نمی رسید اگر شانه ای کند
در چند متری سر آقا نشسته بود
علی اکبر لطیفیان