91/4/14
8:15 ص
سلام بر شعبان و نیمهاش!
سلام بر ماه و ماهپاره آسمانیاش!
سلام بر موعود انبیاء!
سلام بر منجی آدمیان!
سلام بر مهربانترین انسان!
و سلام بر امید منتظران و سلام بر گل نرگس...
ای قرار دلهای بیقرار...!
و سلام بر آنان که در فراق یار در کوچه پس کوچه های تنهایی سر به دیوار انتظار نهاده اند و چشم به راه نیم نگاه مهدی فاطمه اند...
ای گل نرگس... چه می شد که ما را در جمع پروانه هایت پذیرا می شدی؟ چه می شد که تشعشع گرمی نگاهت به سویمان روانه می شد؟
مهدی جان نظری فرما بر کوچه تاریک ما. که همه پروانه شمع توایم. همه پروانه ها در این کوچه تاریک به امید حس کردن گرمای وجودت گرد هم امده اند. مولا جان نظری فرما...
این صفحات برگ برگ روزهای انتظاریست که به امید آمدنش از پس هم ورق می زنیم...
میخواستم از دوریات شِکوه کنم...
اما به یاد آوردم که در میان ما نظارهگرمان هستی!
به یاد آوردم که در برابر چشمان منتظرت، چگونه دلت را آزردهایم...!
ای یوسف فاطمه!
میخواستم بگویم تا سرحد جنون از فراغت خستهایم...
اما به یاد آوردم که منتظرانت خستگیناپذیرند....!
پس چگونه خود را منتظر بنامیم درحالی که از خود نیز به سُتوه آمدهایم؟!
ای دلبند زهرا...
نه پای پیش داریم و نه پای پس...! شما بگو به کدامین سوی روی گردانیم؟
و چه راست گفتند که پاداش یک نفر از منتظران شما، همانند پاداش پنجاه صحابه پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) در جنگ بدر و احد و حنین است.... آخر سختیها و رنجها و آزارهایی که بر آنان وارد میشود، فوق طاقت اصحاب پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) است....
چه دوران سختیست آنهنگام که حتی به چشمهای خود نیز نمیتوان اطمینان کرد...!
چه پر مشقت است غیبتی که خود باید خود را بسازیم!
چه وانفسای پر زحمتی است...! آخر نفْس سویی را میخواند و عقلمان سویی دیگر!
بیخود نیست حفظ ایمان در دوران غیبتت از نگهداشتن پارهای آتش در دست دشوارتر است...
بیخود نیست میگویند نومیدی از شیطان است و نشانه منتظرانت امید و پویایی!
چه کشمکش نفَسگیری است!
انتظاری بیپایان از سویی... و دشواریها از سویی دیگر، محرّک نومیدی مایند!
اما چشم به راه بهار آمدنت بودن، چه گوارا...
ای قرار دلهای بیقرار! ای نازدانه هستی!
تا کی در انتظار بازگشتمان روزها و سالها را شمارهگری؟!
ای دلبر غائب از نظر!
چه بگویم که خود میدانی چه در دل میگذرد...........
مولا جان ...
هفتهها که دیگر هیچ.... چلههایم بیتو در حال عبور است.... دعایی نما تا ریشهکن کنیم هر آنچه مانع رسیدن به شماست...
دیگر با چه رویی از مادرت بخواهم برای پایان چلهنشینیام دعا کند؟!
گل نرگسم!
ای تنها بهانه بودنم!
آخر تا به کِی...........؟
تا به کجا.......؟
آقای من دیگر چیزی به ولادتت نمانده است! کاش می شد قابلمان میدانستی...! کاش لایقت بودیم....! تا میلادت را با حضور خودتان جشن بگیریم.
کاش ...
خدایا...! غروب انتظارمان را برسان...
خبر دهید به یاران، سوار آمدنی است
رفــیق آمدنی، غمگـسار آمدنی است
فروغبخش شب انتــظار آمدنی است
نگــار آمدنی، غمگسار آمــدنی است
خبر دهید به یاران سـوار آمدنی است
مرکز یادگیری - نویسنده: عبد عاصی
گردآوری و تنظیم: مریم فروزان کیا