91/4/14
8:24 ص
دوباره بساط طرب شد مهیّا
دوباره رسیده شب شور و غوغا
شب می فروشی، شب باده نوشی
شب لب نهادن به لب های صهبا
شب هو کشیدن گریبان دریدن
شب پر کشیدن پریدن به بالا
چه شب ها که زهرا دعا کرده تا ما
همه شیعه گردیم و بی تابِ مولا
غلامیّ این خانواده دلیل و
مراد خدا بوده از خلقت ما
مسیرت مشخص امیرت مشخص
مکن دل دل ای دل بزن دل به دریا
که دنیا به خسران عقبی نیرزد
به دوری ز اولاد زهرا نیرزد
و این زندگانی فانی، جوانی
خوشی های امروزِ این جا
به افسوس بسیار فردا نیرزد
اگر عاشقانه هوادار یاری
و گر مخلصانه گرفتار یاری
اگر آبرو می گذاری به پایش
یقیناً یقیناً خریدار یاری
بگو چند جمعه گذشتی ز خوابت؟
چه اندازه در ندبه ها زار یاری؟
به شانه کشیدی غم سینه اش را؟
و یا چون بقیه تو سربار یاری؟
اگر یک نفر را به او وصل کردی
برای سپاهش تو سردارِ یاری
به گریه شبی را سحر کردی یا نه؟
چه مقدار بی تاب و بیمار یاری؟
اگر اشک داری به شکرانه اش، ها!
که مست نگاه گهربار یاری
دل آشفته بودن دلیل کمی نیست
اگر بیقراری بدان یارِ یاری
و پایان این بی قراری بهشت است
بهشتی که سرخوش ز دیدار یاری