91/4/14
8:26 ص
الا که در لب تو چشمه بقایــی هست
بـه درد خسته دلان غمت دوایی هست
علاج تشنه? وصل تو نیست غیر از وصل
الا کــه در لب تو چشمه بقایی هست
کسی که در ره عشق تو دل برید از خلق
گره فتد چو به کارش گره گشایی هست
به فُلک عشق تو بنشسته ام چه بیم از موج
چرا که بر سر این فُلک ناخدایی هست
به این امید غریب آمدم به وادی عشق
کـــه در غریبی عشاق آشنایی هست
شده است غرق گنه گر چه خانه? دل من
بیا به خلوت این دل هنوز جایی هست
اگر چه رشته امید ما گسسته ز هـــم
هنوز در کف ما رشته ی دعایی هست
مدیحه خوان توایم و خدا گواست فقط
به شوق روی تو در نای ما نوایی هست
شدم گدای تو و فخر بر جهــان دارم
گدایـــی تو بود گر مرا بهائی هست
نسیم یاد تو آرد صفا به محفــــل ما
ز توست گر به دل آذری صفایی هست
حسین آذری