91/7/25
12:47 ع
یارب به سینه تاب نمانده ز یاد تو
شرمنده ام که یار ندارد جواد تو
موسی به طور بهر مناجات می رود
من مانده ام به حجره ی در بسته یاد تو
باب المرادم و اَجَلم مژده می دهد
آقا بیا که فاطمه داده مراد تو
مادر بگو به همسر نامهربان من
باید چگونه جلب کنم اعتماد تو
وقتی امام تشنه ز دل ناله می زند
آبی رسان که می رسد آخر به داد تو
اطراف محتضر که کسی کف نمی زند
چندان وفا نمانده به لبخند شاد تو
محشر جواب مادر ما را چه می دهی
این بغض و کینه نیست شفیع معاد تو
دور امام هلهله کردن روا نبود
گویا به اهل کوفه کشیده نژاد تو
حتّی کسی نبود که گرید به حال من
بابا بیا که جان بسپارد جواد تو
جدّ غریب! بال کبوتر نخواستم
باشد جواد گریه کنِ خانه زاد تو
محمود ژولیده