92/4/1
10:47 ص
همیشه رهسپرم سوی جاده ی خورشید
منم مسافر پای پیاده ی خورشید
چه فرق می کند از پشت ابر هم باشد
به طالبش برسد استفاده ی خورشید
منم که کاسه به دستم منم که تاریکم
دو جرعه نور دهیدم ز باده ی خورشید
اگر چه دورم از آقای خود ولی از او
جدا نگشتنیم چون بُراده ی خورشید
شناسنامه ی من صبح اول ایجاد
چنین نوشته منم بنده زاده ی خورشید
سلام می دهم از عمق این دلِ تاریک
به آخرین پسر خانواده ی خورشید
تویی تو معنی یا نور، عمق یا قدوس!
بگو که حضرت خورشید کِی رسم پابوس؟
کبوتران خدا مژده ی سحر دادند
تمام از شب میلاد تو خبر دادند
کلاغ های دِهِ ما به یمن آمدنت
چو بلبلان همه آواز عشق سر دادند
بهار حُسن خداوند با رسیدن تو
به شاخه شاخه ی این شعر برگ و بر دادند
درخت ها همه هنگامه ی قدم زدنت
ز شوق دیدن تو دست با تبر دادند
عروسِ باغچه ی یاس، مادرت نرگس
چه کرده بود به او این چنین ثمر دادند
هزار شکر خدا را که باز هم امروز
به خانواده ی زهراییان پسر دادند
نفس بریده صدا می زنیم در همه حال
به دادمان برس ای میم و حا و میم و دال