89/4/26
3:15 ع
مرا با عشق عترت زاده مادر مرا شیر مَحبت داده مادر
نباشد لَنگ در محشر کُمیتم که من از دوستان اهلبیتم
شدم از خردسالی بی اراده ارادتمند، بر این خانواده
سر این سفره عمری ریزهخوارم ولینعمت بجز ایشان ندارم
خدا داند که بر ایشان چه دادهست که خود هم عاشق این خانوادهست
چُنان کعبه سیهپوش حسینم غلام حلقه در گوش حسینم
مرا جز عشق او سرمایهای نیست به سر جز سایهی او سایهای نیست
نه هر اهل دلی دلدادهی اوست که مستیها همه از بادهی اوست
گر اینجا مرثیتخوان حسینم در آنجا هم سر خوان حسینم
بدو وابسته باشد تار و پودم و زو باشد همه بود و نبودم
چو اینجا انتسابم با حسین است به فردا هم حسابم با حسین است
خوش آن عاقل که شد دیوانهی او کِشد مرغ دلش را دانهی او
دلم را اشک عشقش شستشو داد مرا در چشم مردم آبرو داد
دلی را کآتش عشقش فروزد یقین دارم که در دوزخ نسوزد
شاعر : علی انسانی