سفارش تبلیغ
صبا ویژن
صفحه اصلی پیام‌رسان پارسی بلاگ پست الکترونیک درباره اوقات شرعی
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز

91/2/4
10:24 ص

     

در روز سخت یار علی بود فاطمه

پیوسته در کنار علی بود فاطمه

دشمن شعار زشت به لب داشت، در عوض

زیباترین شعار علی بود فاطمه

یزدان به افتخار علی در گشوده بود

بنگر که افتخار علی بود فاطمه

دست خداست دست علی دست از او مدار

الحق که دستیار علی بود فاطمه

دنیا به پیش چشم علی ارزشی نداشت

دنیای انحصار علی بود فاطمه

هر جا جهاد بود علی بود و ذوالفقار

گریان در انتظار علی بود فاطمه

پائیز بود و سینه? پر درد و برگ زرد

اندر خزان، بهار علی بود فاطمه

آری دیار یار دیاری غریبه بود

آشفت? دیار علی بود فاطمه

آری علی امام ولایت مدار بود

چون زهره در مدار علی بود فاطمه

با این که زندگی همه آلام و رنج بود

آرامش و قرار علی بود فاطمه

مشکل گشای خلق به مشکل فتاده بود

مشکل گشای کار علی بود فاطمه

یک لحظه بر سران سقیفه امان نداد

القصّه دادیار علی بود فاطمه

زهرا چو رفت شیش? عمر علی شکست

بازوی اقتدار علی بود فاطمه

بی فاطمه سرای علی را صفا نبود

فانوس شام تار علی بود فاطمه

مسمار، خون فاطمه می ریخت پشت در

ناموس زخم دار علی بود فاطمه

(خوشزاد) بر شفاعتش امیدوار باش!

امّیدِ روزگار علی بود فاطمه

سید حسن خوشزاد


  

91/2/4
10:23 ص

محل دهید جماعت، غریبه ام این جا

غبار پرد? دل را کمی تکان بدهید

چرا جواب سلامم، نگاه سرد شماست؟    

کجاست خان? زهرا؟ به من نشان بدهید

شنیده ام که سه ماهی عجیب بیمار است

گمان کنم که ز حالش کمی خبر دارید!؟

نرفته اید چرا پس عیادتش مردم     !!!

از این لجاجت دیرینه دست بر دارید

کجاست حجر? یک گل فروش با انصاف؟

که چند شاخ? یاس سپید از او گیرم

کجاست مسجد افلاکی پیمبر عشق؟

که من ز قبل عیادت در آن وضو گیرم

عبور می کنم از کوچه های تنگ شما

شبیه پیر عصادار، کند و آهسته

خدا به داد زمین خورده هایتان برسد    !

هراس دارم از این سنگ های برجسته    

سلام حضرت مولا، چه آمده به سرت؟

بگو به جان حسینت سراب می بینم

دلم شکست چرا گریه کرده ای آقا؟

به روی دست تو جای طناب می بینم

چه قدر دوده نشسته به روی این دیوار    !

چرا شکسته در خانه ات؟ بگو چه شده؟

سکوت تان جگرم را به درد آورده

چرا خمیده شده شانه ات؟ بگو چه شده؟

وحید قاسمی


  

91/2/4
10:22 ص

نبى به بوى بهشتى تو ارادت داشت

على به جلو? هر روزه تو عادت داشت

کدام نور ز مصراع بیت تو جوشید

که شعله هم به در خانه‏ات ارادت داشت

براى خاطر حیدر به تازیانه نشست

کدام دست چنان دست تو عبادت داشت؟

براى ضرب? دیگر به دیدنت آمد

که گفته دشمن تو نیّت عیادت داشت؟

پس از تو اى گل نشکفته پرپر این بلبل

ز شام تا به سحر ناله‏ها به یادت داشت

قسم به سور? خاکى چادرت بانو

به درک قدر تو باید فقط سعادت داشت

رضا جعفری


  

91/2/4
10:21 ص

در غیبت کبراست بانو مدفن تو

جانم فدای مخفیانه رفتن تو

ای ماجرای سیب، ای باغ بهشتی

بوی خدا می آید از پیراهن تو

جبریل می آید برای دست بوسی

هر روز وقت آسیا چرخاندن تو

رنگت اگر مانند گل های بنفشه است

این هم بود یک جلوه ای از گلشن تو

سر تا به پای جا نمازت لاله خیز است

آلاله می ریزد مگر از دامن تو

هر چند بیزارم ولی باید ببینم

دنیا چه رنگی می شود با رفتن تو؟

علی اکبر لطیفیان


  

91/2/4
10:20 ص

با چشم های نیمه بازت گاه گاهی

چشمان خیس و خسته ام را کن نگاهی

وقتی تنور خانه روشن شد برایت

گفتم خدا را شکر کم کم رو براهی

دستاس را چرخاندی اما رنگ خون شد

دستاس فهمید از نگاهت بی گناهی

از بس به پای گریه هایت آب رفتی

چیزی نمانده از وجودت مثل کاهی

پهلو به پهلو می شوی و می چکد خون

از زخم های پیکرت خواهی نخواهی

از درد شانه، شانه می افتد ز دستت

خون می نشیند کنج لب هایت ز آهی

در خواب بودی چادرت را باز کردم

شاید ببینم چهره ات را در پگاهی

دیدم که پائین تر ز چشمان تو پیداست

زخم عمیق پنج انگشت سیاهی

×××

این چند شب از سرنوشتم روضه خواندی

از سر گذشتم، از جدایی، بی پناهی

گفتی غروبی شعله می پیچد به بالم

گفتی که می سوزم میان خیمه گاهی

در حلق? نامحرمان و نیزه داران

هرجا که می گردم ندارم تکیه گاهی

حسن لطفی


  

91/2/3
3:30 ع

شاعر برای فاطمیه کم می آورد

هر بیت یک مصیبت اعظم می آورد

قافیه هاش شال عزا بسته بر کمر

در هر ردیف دست? ماتم می آورد

از کوچه های سینه زنی رد که می شوم

یک خاطره ز کوچه به یادم می آورد

باز این چه شورش است که در کوچه های شهر

حال و هوای ماه محرم می آورد؟

دیگر نیاز نیست به سبک و به مرثیه

"مادر" فقط همین کلمه غم می آورد

اصلاً تو تا کنون غم مادر چشیده ای؟!

دیدی غمش چه بر سر آدم می آورد؟!

مادر، پسر، غلاف، پدر، تازیانه، در ...

این واژه ها خدا چه به روزم می آورد!

نامردی است بازی این دهر حقه باز

هجده بهار برده، قدی خم می آورد

دیگر توان شعر نوشتن نمانده است

شاعر برای فاطمیه کم می آورد

***

اما تمام می شود این دردهای ما

دردانه اش میاید و مرهم می آورد

داود رحیمی


  

91/2/3
3:30 ع

هی بال بال می زند این روز آخری

گشته هوای خانه مادر کبوتری

آغوش باز کرده به دنبال بچه هاست

گل کرده باز در دلش احساس مادری

دست شکسته اش به قنوت دعا شده

مشغول بچه ها شده با دست دیگری

پا شد که باغ پیرهنش را بشوید از

گل های زخم خورده ی ایام بستری

گاهی میان گریه ی خود حرف می زد و

می گفت آه ای پدر آیا دم دری؟

اسپند دود می کند اسما برای او

کوری زخم چشم مدینه که بهتری

اسما غروب شد دل خانم گرفته است

باید لباس رفتن او را بیاوری

رحمان نوازی


  

91/2/3
3:29 ع

یک خانه در این شهر، دیگر "در " ندارد!

     دیگر مدینه، عطرِ نیلوفر ندارد

 آهسته و نم نم ببار ای ابر... امشب

 اشکی برای شست و شو، حیدر ندارد

 آن جا که باید دل ز دریا شست، این جاست

 این جا که چشمانش رمق دیگر ندارد

 آرام تر ای کودکانم! تا نفهمند

 این که حسین بنِ علی، مادر ندارد

 البتّه از گیسوی خاک آلودِ زینب

 خواهند فهمید او نوازش گر ندارد

باران، تمامِ کوچه را شسته حسن جان!

 دیگر نشانِ خون و خاکستر ندارد

بعد از تو زهرا! در دهان ها خواهد افتاد:

قرآنِ ناطق، سوره ی کوثر ندارد

ای کاش می مُردم! نمی دیدید بر "تن"

بابایتان "سر" دارد و "همسر" ندارد

عارفه دهقانی


  

91/2/3
3:28 ع

وزیده باز به قلبش هوای دلتنگی

نشسته گوشه ی حجره خدای دلتنگی

 هنوز هم که هنوزست یاد آن کوچه ست

 رسیده باز به گوشش صدای دلتنگی

 هنوز ماتِ کبودیِّ صورتِ یاس است

 پُر از سکوت شد از غصه های دلتنگی

 نگاه خسته ی خواهر به چشم های حسن

 که موج می زند از های های دلتنگی

 مُغیره و دَر و مسمار و هیزم و آتش

 و ... روضه ها شده تنها دوای دلتنگی

 طنینِ دستِ حرامی هنوز می آید

 که با همان، شده زهرا فدای دلتنگی

 در این هوای زمستانی دلِ حیدر

 کنار پنجره می سوخت پای دل تنگی

 همین که چشم به چشم حسین می دوزد

شود (اسیرِ) همان کربلای دل تنگی

حمید رومی


  

91/2/3
3:27 ع

 

نرو ای همدم تنهایی بابا، مادر

می شود بعد تو بابا تک و تنها، مادر

چه مگر بر سر تو رفته در آن کوچه ی شوم

پس از آن حادثه افتاده ای از پا، مادر

آخرین بار که گیسوی مرا شانه زدی

لرزه دست تو لرزانده دلم را مادر

من و بی مادری، ای وای، برایم زود است

کاش می شد که از این جا بروم با مادر

سید محمد جواد شرافت


  
مشخصات مدیر وبلاگ
 
رهگذر[99]
 

آنچه اندیشی پذیرای فناست/آنچه در اندیشه ناید آن خداست


لوگوی وبلاگ
 

عناوین یادداشتهای وبلاگ
خبر مایه
بایگانی
 
صفحه‌های دیگر
لوگوی دوستان
 
دوستان
 

ترجمه از وردپرس به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ