89/4/29
5:10 ع
می وزد عطر بهشتی ازگلستان ولایت
ماه لیلا جلوه گر شد درشبستان ولایت
غنچه ی لیلا شکوفا شد به گلزار حسینی
می زند لبخند شادی گل به بستان ولایت
حیدر ثانی بیامد یا نبی رخ می نماید
اکبر زیبای لیلا پرده از چهره گشاید
روی او روی محمد بوی او بوی محمد
خلق او خلق عظیم و خوی او خوی محمد
لاله لیلا علی جان مقدمت بادا مبارک
یوسف طاها علی جان مقدمت بادا مبارک
شد شکوفا غنچه ای در گلستان بتول
او بود در خلق و خوی اشبه الناس رسول
ایکه باروی چو ماهت دلربای عالمینی
بانگاهی عاشقانه قبله جان حسینی
یوسف آل عبائی قبله دلهای مائی
ای علی دوم عشق حیدر کرببلائی
ماه کنعان حسین ای علی اکبر توئی
سرو بستان حسین ای علی اکبر توئی
ای گل باغ حسینی درگلستان تو خارم
در دو عالم ای علی جان جز تومن دلبر ندارم
می زند آتش بجانم ای علی اکبر غم تو
عالمی بادا فدای عمر کوتاه و کم تو
89/4/26
3:22 ع
89/4/26
3:20 ع
89/4/26
3:17 ع
چار سال از هجرت احمد گذشت فاطمه درنزد پیغمبر نشست
بود زهرا منتظر بر زایمان گفت احمد دخترش را آن زمان
دخترم طفلی که داری در شکم هست ریشه از درختی پُرحِکم
نه امام از طفل تو آید پدید می شود در کربلا طفلت شهید
گفت زهرا این چنین بر آن قضا برمقدّر از خدا باشم رضا
ماه شعبان روز سوّم چون رسید شمس با لبخند از مشرق دمید
گشت مادر بار دیگر فاطمه شاد گشتند از خبر مردم همه
فاطمه بنت اسد شادی کنان پخش می کرد او رطب بین زنان
مصطفی بگرفت کودک را بغل جمع گشته مؤمنان در آن محل
خواند او در گوش سبط خود اذان بعد گفتا او به جمع مؤمنان
نام فرزند علی باشد حسین رهنمای سوّم است این نورعین
بعد آوردند نزد فاطمه تا کند او بهر کودک زمزمه
در بغل بگرفت و خواندش این چنین بیت شعری پر زشهد و انگبین
اشبه الناسی حسینم بأبی همچو من گشتی تو هم مثل نبی
نیست رخسار تو شکل مرتضی می شنید این شعرحیدر از قضا
خنده آمد بر لبان بوتراب نزد خود چون دید گل را گلاب
شاعر : محسن سیداسماعیلی
89/4/26
3:15 ع
رب الارباب همه اربابها قبله گاه گوشه محرابها
با توام ای بهترین پیغامها با تو ای بالاترین نامها
با تو ای زیباترین زیباآفرین ای بهشت مطلق روی زمین
با تو ای یکتا سحاب آرزو با تو ای پهنای ناب آرزو
با توی ای مهتاب شام خستگی زندگی عشق، عشق زندگی
با توام با تو حیات سینهها روشنیبخش دل آیینهها
با توام دار و ندار فاطمه (س) ای گل و باغ و بهار فاطمه (س)
گوش کن یک لحظه بر آوای من گر نگیری دست من ای وای من
بیتو من آن سو تر از هیچم حسین (ع) با تو من گرد خدا پیچم حسین (ع)
بی تو حتی کمتر از هر کمترم با تو لبریز از شراب کوثرم
بی تو پستم پیش چشمان همه با تو هستم در نگاه فاطمه (س)
شاعر : حمید فرجی
89/4/26
3:15 ع
مرا با عشق عترت زاده مادر مرا شیر مَحبت داده مادر
نباشد لَنگ در محشر کُمیتم که من از دوستان اهلبیتم
شدم از خردسالی بی اراده ارادتمند، بر این خانواده
سر این سفره عمری ریزهخوارم ولینعمت بجز ایشان ندارم
خدا داند که بر ایشان چه دادهست که خود هم عاشق این خانوادهست
چُنان کعبه سیهپوش حسینم غلام حلقه در گوش حسینم
مرا جز عشق او سرمایهای نیست به سر جز سایهی او سایهای نیست
نه هر اهل دلی دلدادهی اوست که مستیها همه از بادهی اوست
گر اینجا مرثیتخوان حسینم در آنجا هم سر خوان حسینم
بدو وابسته باشد تار و پودم و زو باشد همه بود و نبودم
چو اینجا انتسابم با حسین است به فردا هم حسابم با حسین است
خوش آن عاقل که شد دیوانهی او کِشد مرغ دلش را دانهی او
دلم را اشک عشقش شستشو داد مرا در چشم مردم آبرو داد
دلی را کآتش عشقش فروزد یقین دارم که در دوزخ نسوزد
شاعر : علی انسانی
89/4/26
3:14 ع
نازم به شهر یثرب و آب و هوایش به به به خاک مشک خیز و جانفزایش
شهرى که نامش شهره آفاق گشته خاکى که دلها مى زند پر در هوایش
شهرى که با آغوش باز و سرفرازى شد بوسه گاه پاى ختم الانبیایش
در اینچنین شهرى که خاک پاک آن را روح الامین بر دیده کرده توتیایش
آمد بدنیا آنکه تا روز قیامت قد قامت ما هست باقى از بقایش
آمد بدنیا آنکه حق در عالم زر خشنود شد از گفتن قالوا بلایش
آمد بدنیا آنکه با مادر سخن گفت قبل از ولادت از قیام کربلایش
آمد بدنیا آنکه ختم الانبیا گفت او از من است و من از او جانم فدایش
آمد بدنیا سینه چاک سنگر عشق خون خدائى که خدا شد خون بهایش
آدم به جنت مى زند از عشق او دم سیلاب خون از دیده مى ریزد برایش
سعى صفا و مروه مى گردد فراموش از لذت جان پرور سعى صفایش
گفته است ختم المرسلین فلک نجاتش بهر هدایت خوانده مصباح الهدایش
هیهات من الذله اش سر خط عزت پیغام حق الدوله اش شرط ولایش
در خط تسلیم و رضا بود و نبودش مرضى ذات حق بود جلب رضایش
ارزد به کل ماسورا یک تار مویش خوانم سواى ما سوا در ماسوایش
گردد قیامت قائم از شور قیامش بهر شفاعت کردن روز جزایش
از خون او شد مزرع دین ابیارى باشد به جا خوانى اگر خون خدایش
از نهضت او کاخ ذلت زیرو رو شد وز همت او یافت قرآن محتوایش
افلاکیان دردى کشان چشم مستش لاهوتیان جان بر کف جام بلایش
ناسوتیان سوداگر بازار گرمش عاشوریان روزى خور خوان عطایش
آمد حسینى کز شکوه انقلابش هستى بود پاینده در زیر لوایش
آمد حسینى تا به ناى بینوایآن برگ و نوا بخشد نواى نینوایش
آمد حسینى تا زند "ژولیده" از دل صبح و مساء پر در هواى کربلایش
شاعر : ژولیده نیشابورى
89/4/26
3:13 ع
دلی دارم که شیدای حسین است دلی کان دل فقط جای حسین است
سر و جان و دل و دینم به عالم به حق حق به سودای حسین است
منزه شد حسین از مثل و همتا به جز احمد که همتای حسین است
چو او عاشق به دنیا کس ندیده فدای حق سرو پای حسین است
بهشت و جنت و رضوان و کوثر نثار روی زیبای حسین است
همه فرش و همه عرش الهی بیا بنگر که در پای حسین است
همه وحی و همه اوصاف یزدان قبا بر قد و بالای حسین است
دو چشم از طلعت او بر نداریم که هر چه هست بینای حسین است
بر آن دفتر که از حق گشته نازل همه آرام و همراه حسین است
هر آنچه در جهان حق کرده خلقت به اصل ذات رسوای حسین است
شاعر : جواد حیدری
89/4/26
3:12 ع
این حسینی است که حق دلبر جانانه اوست بحر عصمت صدف گوهر یکدانه اوست
این همان شمع شبستان ولایت که زعشق شمع ایوان فلک سوخته پروانه اوست
گاه چون آیة رحمت شرف دوش نبی است گاه چون مهر نبوت بسرشانه اوست
این همان شاه که با خیل ملک روح الامین گدائی همه شب بر در کاشانه اوست
آنکه در بزم صفا نرد وفا باخت چنانک عقل کل مات رخ بازی شاهانه اوست
این همان رند قدح نوش که با چرخ نهم از ازل تا بابد ناله مستانه اوست
می گساری است که هر درد و غم و زهر والم داشت ساقی ازل جمله به پیمانه اوست
هر کسی رند قلندروش و صافی مشرب جرعه نوش وی و دردی کش میخانه اوست
آنکه افسانه خوبان شده در عرصه حسن گوش آفاق پر از قصه و افسانه اوست
گرچه آئینة حق خانه ندارد ذوقی گاه گاهی دل ویرانه ما خانه اوست
این جوابیست بر آن مرثیه کش گفت حسین این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست
شاعر : میر ابوالقاسم ذوقی
89/4/16
2:37 ع
کسی که بوسه زند عرش، آستانش را
قضا به گوشه زندان نهد مکانش را
کسی که روح الامین است طایر حرمش
هجوم حادثه بر هم زد آشیانش را
به حبس و بند و شهادت اگر چه راضی شد
به جان خرید بلاهای شیعیانش را
قسم به سجده طولانیاش ز شب تا صبح
به سود حلقه زنجیر استخوانش را
چو از مدینه پیغمبرش جدا کردند
به هم زدند دریغا که خانمانش را
ز حیله بازی هارون دون نجاتش داد
بریده بود بیداد خود امانش را
به جز عبای فتاده به خاک در زندان
نبینی آن که بجویی اگر نشانش را
شاعر : سید رضا مؤید
این سان که چشم اهل دل از خون دل تر است
بهر عزای حضرت موسی ابن جعفر است
خاک زمین شهر مدینه ز داغ او
چون آسمان سینه ما لاله پرور است
او عاشق لقاى خدا بود و در جهان
زندان و قصر در نظر او برابر است
یک روز با صبورى و یک روز با جهاد
ترویج دین براى امامان مقدر است
فردا که هر کسى به شفیعى برد پناه
چشم تمام خلق به موسى بن جعفر است