89/3/30
3:52 ع
شیعه باشد عشق و ایمانش علی
با ولای او دلش شد منجلی
ذکر او مشکل گشای کارمان
نقش او ایینه رفتارمان
هر که گفتا یا علی پیروز شد
نام او شمع جهان افروز شد
او قسیم دوزخ و جنت بود
روز محشر شافع امت بود
ناطق قرآن و میزان را دلیل
حکم او حکم خداوند جلیل
نور یزدان است و خورشید زمین
باب علم است و نبی را جانشین
89/3/26
9:37 ص
تب دارترین تب زده ی بستر دردم
پر سوز ترین زمزمه ی حنجر دردم
رنگ رخ من بر همگان فاش نموده
در باغ نبی جلوه ی نیلوفر دردم
فریاد عطش زد دهن سوخته ام تا
تر شد لب خشکیده اش از ساغر دردم
جای عرق از چهره ی من زهر چکیده
پیغامبر خسته دل باور دردم
بر زیر گلوی جگرم دشنه کشیدند
من کشته ی تیغ شرر لشگر دردم
آتش فکند بر قد وبالای سپیدار
یک ذره ی ناچیز ز خاکستر دردم
خون گریه کند اخترو مهتاب برایم
افلاک شده مستمع منبر دردم
برگرفته از وبلاگ آقای مسعود مهرجو
89/3/23
3:42 ع
خواهم امشب باز شیدایى کنم
از در رحمت تمنّایى کنم
تا شوم دور از تمام هرچه زشت
سیر، در گلزار زیبایى کنم
گرچه خوارم، دم ز گلها مىزنم
یاد گل، یاد گل آرایىکنم
مدت کوتاه عمر خویش را
صرف خدمت نزد مولایى کنم
از همین کوتاه خدمت، تاابد
زندگى در لطف و آقایى کنم
آمدم نوشم مىاز شیر و رُطب
بر در میخانه ماه رجب
اى رجب میخانه حیدر تویى
مِى تویى، باده تویى، ساغر تویى
طعم تو گردیده احلى من عسل
گوشهاى از وسعت کوثر تویى
راه درک لیلةالقدر على
بهر شیعه تا صف محشر تویى
ماه شعبان بر تو کرده اقتدا
باعث توفیق پیغمبر تویى
مطلعت زیباترین روز خداست
میزبان حجت داور تویى
حسن مطلع در تو باشد لطف یار
شد رخ زیباى باقر آشکار
او شعیب عترت پیغمبر است
باقر دریاى علم داور است
مفتخر بر نام او هستیم ما
این کلام یک امام و رهبر است
اول خیر آخر خیر اصل خیر
این محمد، سفره دار کوثر است
بى روایاتى که از او آمده
دین ما تا روز محشر ابتر است
سائل علمش مراجع گشته اند
وسعت علمش ز هرکس برتر است
او که باشد بهترین مولاى من
مادرش شد فاطمه بنت الحسن
مادرش از فاطمه تصویر داشت
دربرش آئینه تقدیر داشت
پاکتر از آب زمزم خُلق او
رزق و سهم از آیه تطهیر داشت
او که باشد دختر بیت کریم
حُسن بابایش در او تأثیر داشت
نِى به دامانش گرفته کودکى
او به دامان خضر راهى پیر داشت
تا کند مارا غلام درگهش
در نگاه چشم خود زنجیر داشت
ما غلام حضرت باقر شدیم
بر مَرام غیر او کافر شدیم
(جواد حیدری)
89/3/18
3:55 ع
یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه لیلا نشست
عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود
سجده ای زد بر لب درگاه او
گفت یا رب از چه خوارم کرده ای
در حریم خانه ام در میزنی
پر زلیلا شد دل پر آه او
برداشته شده از وبلاگ ابوتراب-110.بلاگ اسکای
89/3/13
9:26 ص
«یا مولاتی یا فاطمة الزهراء اغیثینی»
خـلـقـت کـائـنـات شــد، بـهـر وجــود فاطمه(س)
زنـده هـمـه جـهان شد از، یمن ورود فاطمه(س)
پـیـش حـریـم حرمـتش، خیـل ملک کشید صف
از سـر شـوق جـمـلگی، مـحو سجـود فاطمه(س)
رونق دین مـصطفی(ص)،هست به چشم اهل دل
هـم ز قـیـام فـاطـمـه(س)،هـم ز قـعــود فاطمه(س)
از پس رحلت نبی(ص)، کس نزده ست در جهان
غـیر امـیـرمـؤمـنان(ع)،گـام به سـوی فاطمه(س)
هـمـچو خـسی در آتـشش، قهـر خدا کشد همی
هر که کـند تـجـاوز از، حـق و حـدود فاطمه(س)
بهررضای مصطفی(ص)،از ره مهر روز و شب
نام عـلی مـرتـضـی(ع)، گـشـت سـرود فاطمه(س)
در همه طول زندگی، بعد مـحـمـّد(ص) و عـلـی(ع)
با حسنین(ع) بود و بس، گفت و شنود فاطمه(س)
هـست به دل مـرا کـجا، غـیر مـحـبـت عـلـی(ع)
کـی بـه زبـان مـن بــوَد، غـیـر درود فاطمه(س)
89/3/13
9:14 ص
89/3/13
9:4 ص
آن شب زمین مکه بر خود ناز مى کرد
با ناز خود درهاى رحمت باز مى کرد
آن شب حرم سر تا قدم حق را هدف بود
گویاى تکبیر بلال از هر طرف بود
آنشب شفق در باغ دلها لاله مى کاشت
آن را به عشق یار هجده ساله مى کاشت
آن شب سحر سجاده ى دل باز مى کرد
قامت به قد قامت، مودّت ساز مى کرد
آن شب فلق شعر گل مهتاب مى خواند
از بهر غم، شادى، حدیث خواب مى خواند
آن شب سپیده جامه بر تن چاک مى کرد
گرد ملال از روى احمد پاک مى کرد
آن شب زمان چرخ و فلک را تاب مى کرد
کلک قضا لوح قدر را آب مى داد
آن شب زمین آبستن شور و شعف بود
غواص دل آماده ى صید صدف بود
آن شب منا شعر مبارکباد مى خواند
زیبا سرود آن شب میلاد مى خواند
آن شب خدیجه بود و درد بار دارى
از باردارى بود کارش بیقرارى
آن شب ز تنهایى روانش رنج مى برد
رنج شکوفایى به پاى گنج مى برد
آن شب زنان مکه بر او پشت کردند
از او بریدند و نکوهش مشت کردند
آن شب درّ ناسفته اى، بحر کرم سفت
طفلى که بودش در رحم با او سخن گفت
آن شب میان آن دو اسرارى مگو بود
وقت شکوفایى نخل آرزو بود
آن شب به مادر از بهشت و حور مى گفت
از مرگ ظلمت در دیار نور مى گفت
آن شب سحر آهنگ شادى ساز مى کرد
در را براى صبح صادق باز مى کرد
آن شب خدیجه بود و آه جانگدازش
لطف خداى مهربان و سوز و سازش
آن شب بهشتى بانوان امداد کردند
با یارى خود قلب او را شاد کردند
آن یک به دستش ساغرى آکنده از مُل
آن یک برایش سندس و استبرق و گل
آن یک به پایش با ترنم لاله مى ریخت
لبخند از لب در، دیار ناله مى ریخت
آن یک برایش باده در پیمانه مى کرد
آن یک پریشان گیسوانش شانه مى کرد
مریم به گوشش آیه انجیل مى خواند
آسیه بهرش داستان نیل مى خواند
سارا برایش عود و عنبر دود مى کرد
او را مهیا بهر یک مولود مى کرد
ناگه خدا از راز هستى پرده برداشت
آهنگ فتح نور در شهر سحر داشت
تا مصطفى را ابتران ابتر نخوانند
شعر هجا در وصف پیغمبر نخوانند
ام القرا آیینه دار نور گردید
چشم کج اندیشان عالم کور گردید
کون و مکان را ذات حق زیب و فرى داد
بر خاتم پیغمبرانش دخترى داد
آن هم چه دختر نازنین و ناز پرور
دختر نه بلکه بر یتیم مکه، مادر
بالاتر از او بین زنها دخترى نیست
در امتحان همسرى شد نمره اش بیست
هر تار مویش آیه حبل المتین است
بر حلقه ى انگشتر خاتم، نگین است
آمد به دنیا عصمت کبراى سر مد
ام الائمه فاطمه ام محمد
آمد به دنیا شاهکار کلک خلقت
گنجینه شرم و حیا و کان عصمت
آمد به دنیا آنکه نورش منجلى بود
معراج احمد بود و منهاج على بود
آمد به دنیا آنکه هستى هست مستش
از مستى هستى بشر شد پاى بستش
گر او نبودى هستى عالم نبودى
مشهودى از آب و گل و آدم نبودى
گر او نبودى زندگى بى محتوا بود
در پرده ابهام آیات خدا بود
او رحمتى بر رحمةللعالمین است
او زینت آیات قرآن مبین است
بر جسم ختم الانبیا روح است زهرا
بر کشتى عدل على نوح است زهرا
آئینه دار نهضت پیغمبر است او
بهر پدر دلسوزتر از مادر است او
مظهر خدا هست و خدا را اوست مظهر
ساقى على هست و على را اوست کوثر
شرمنده از نور جمالش آفتاب است
درس نخستین بر زنان حفظ حجاب است
لبهاى ختم الانبیا بوسید دستش
پیمانه صبر على گردید مستش
از بس که داده ذات حق قدر و مقامش
قد قامت احمد بود از احترامش
بى فاطمه نام نبى معنا ندارد
فرقى على با حضرت زهرا ندارد