سفارش تبلیغ
صبا ویژن
صفحه اصلی پیام‌رسان پارسی بلاگ پست الکترونیک درباره اوقات شرعی
< 1 2

91/1/17
12:49 ع

مبهوت مانده فلسفه از این کمال ها

 

از لطف او گرفته زبان ها مجال ها

 

یک لحظه مصطفی و همان لحظه مرتضاست

 

یک جا ظهور کرده جمال و جلال ها

 

از بوسه بوسه های پیمبر به دستهاش

 

هر دو رسیده اند به اوج کمال ها

 

با یک خطابه، کار نبی گونه کرد و گفت:

 

تنها علی است مرز حرام و حلال ها!

 

سکان عرش و رشت? خلقت به دست اوست

 

ترسی نداشت در دل خود از جدال ها

 

... نفرین اگر نکرد به امر امام بود

 

او فاطمه است، مظهر این امتثال ها

 

 * * * *

 

آن روز اگر بلال اذان شکسته خواند

 

امروز روی مأذنه ها ما بلال ها . . .

 

. . . با روضه می کشیم وسط پای کوچه را

 

بعد از گذشت این همه از عمر سال ها

 

آتش کجا و معجر ریحان? بهشت ...!؟

 

ماندند زیر بار هزاران سئوال ها

 

 * * * *

 

یک جمله عمق جان مرا واژه واژه سوخت

 

آخـر چگـونه پـر زده  با اینــکه بال هـا. . . !؟

 

یاسر حوتی


  

91/1/17
12:47 ع

باید بری؛ نه! محض رضای خدا نگو

 

دق می کنم بدون تو، این جمله را نگو

 

زهرا بمان و زندگی ام را به هم نریز

 

سنگ صبور من! نرو از پیشم ای عزیز

 

باور نمی کنم که دلم را تو بشکنی

 

با رفتنت به زخم غرورم نمک زنی

 

زهرا شب عروسی مان خاطرت که هست؟

 

مهری? زلال و روان خاطرت که هست؟

 

یادت که هست قول و قراری که داشتیم!؟

 

یک روح واحدیم؛ شعاری که داشتیم

 

ای دل خوشیِ زندگی ام! می شود نری

 

از حال و روز من، که شما با خبر تری

 

گریه نکن محدثه، غمگین نکن مرا

 

با رفتنت غریب تر از این نکن مرا

 

خاتون من! قلندر خوبی نبوده ام

 

من را ببخش؛ شوهر خوبی نبو ده ام

 

با دردِ دنده هایِ شکسته جدال کن

 

تقصیر دستِ بست? من شد حلال کن

 

دلگرمی علی! به نظر زود می روی!؟

 

نه سال شد فقط، چقدر زود می روی!

 

بعد از تو فیض های خدایی نمی رسد

 

فریاد مرتضی که به جایی نمی رسد

 

زهرا بمان و چهر? غم را عبوس کن

 

زهرا بمان و زینب مان را عروس کن

 

غصه به کار دل، گر? کور می زند

 

خیلی دلم برای حسن شور می زند

 

زهرا نرو، که بغض بدی در گلوی توست

 

دامادی حسین و حسن آرزوی توست

 

حالا که اعتنا به قسم ها نمی کنی

 

فکر حسین تشنه لبت را نمی کنی!؟

 

دیدی که رنگ از رخ مهتاب می پرد

 

شبها حسین تشنه لب از خواب می پرد

 

در باغ میوه های دلت، سیب نوبر است

 

این کربلایی از همه شان مادری تر است

 

حرف از سفر زدی و تبسم حرام شد

 

پیراهن حسین شنیدم تمام شد

 

باشد برو-قبول- علی بی پناه شد

 

باشد قرار بعدی مان قتلگاه شد

 

باشد برو که کرببلا گریه می کنیم

 

با هم کنار طشت طلا گریه می کنیم

وحید قاسمی


  

91/1/17
12:46 ع

موجی رسید هیبت دریا تکان نخورد

 

آتش گرفت دامنش اما تکان نخورد

 

او قول داده بود فدای علی شود

 

در پشت در به خاطر مولا تکان نخورد

 

زهرا خودش علیست چرا کم بیاورد

 

چون کوه از مقابل آنها تکان نخورد

 

با هیبت از حریم ولایت دفاع کرد

 

طوری که آب در دل مولا تکان نخورد

 

مسمار لعنتی به پرش گیر کرده بود

 

این بود علتش اگر از جا تکان نخورد

 

وقتی نیاز داشت نیازش زنانه بود

 

وقتی دوید خادمه، آقا تکان نخورد

 

آن ضرب? غلاف مگر که چه کرده بود

 

از آن به بعد بازوی زهرا تکان نخورد

 

علی اکبر لطیفیان


  

91/1/17
12:44 ع

یکبار نفس کوته و صد بار کشیده

 

حتما شده این سینه به مسمار کشیده

 

تصویر تو مبهم شد? دست کسی نیست

 

تحلیل من این است به دیوار کشیده

 

از مرگ طلب کردن تو لحظه به لحظه

 

پیداست که خیلی دلت آزار کشیده

 

جارو مزن آنقدر، کمی فکر خودت باش

 

از دست شکسته چه کسی کار کشیده؟

 

از قرمزی رخت تو پیداست که راحت

 

بالا نرسیده آه به اجبار کشیده

 

نه سال؟ همین؟ ماندن تو راه ندارد

 

کار تو به انگار و نه انگار کشیده

 

یک بار علی گفتی و صد بار علی جان

 

یک بار نفس کوته و صد بار کشیده

 

علی اکبر لطیفیان


  

91/1/17
12:42 ع

اگر ز قافله دوریم، خوب می دانیم

 

ولی به لطف تو هر سال جا نمی مانیم

 

و باز هم به نگاه محبتت امسال

 

کنار سفره این فاطمیه مهمانیم

 

هزار فاطمیه رفته و نیامده ای

 

نگو که باز بدون تو روضه می خوانیم

 

بیا که در گذر گرد باد این دنیا

 

در انتظار شروع بهار و بارانیم

 

قسم به ساحل چشمان ابری ات عمری ست

 

به لطف بارش چشم شماست گریانیم

 

و گر نه مثل بیابان خشک دل هامان

 

فقیر روزی این سفره های بی نانیم

 

از این که بار غم مادر تو را دنیا

 

به دوش برد، ولی خم نگشت حیرانیم

 

به انتقام غم صورت کبود بیا

 

که ما کنار شما پیرو شهیدانیم


  

91/1/17
12:40 ع

بی نام تو زهرا، گره ای وا شدنی نیست

 

هرگز نفسی، بی تو مسیحا شدنی نیست

 

بوسه به گل دست تو معراج رسول است

 

فرزند کسی ام ابیها شدنی نیست

 

اصلاً چه نیازی به پسر داشت پیمبر

 

نسل نبوی جز به تو احیا شدنی نیست

 

سلمان که مرید قدمت بود همیشه

 

فهمید که بی اذن تو آقا شدنی نیست

 

خورشید، زیادی ست به هر جا که تو باشی1

 

مانند تو هر نور که زهرا شدنی نیست

 

تو منحصراً بانی این چرخ کبودی

 

در خلقت ما نقش تو حاشا شدنی نیست2

 

از چشم تو تا عرش خدا فاصله ای نیست

 

بی عطر تو فردوس فریبا شدنی نیست

 

باید که خدا بر قلمم واژه گذارد

 

چون جمل? هم شأن تو پیدا شدنی نیست

 

هیچ از تو نفهمید کسی که به جسارت...

 

...نه گفتن این واقعه املا شدنی نیست

 

***

 

1.وام گرفته از شاعر گرانقدر علی اکبر لطیفیان

 

2.لولا فاطمه لما خلقتکما


  

91/1/17
12:38 ع

ای به جان و تنت دعای علی

 

دست‌هـایت گره‌گشای علی

 

دسـت از جان خویشتن شسته

 

راه پیموده پـا‌ بـه ‌پـای علی

 

بـا تـو چشـم و دل علی روشن

 

بی‌ تو خاموش شد سرای علی

 

تـو شـدی پـیش تازیـانه سپـر

 

تو خریدی به جان بلای علی

 

حسنـت اولیـن سـلالـ? وحـی

 

محسنت اولین فدای علـی

 

حجره‌ات کعبـ? رسول الله

 

چهره‌ات وجه کبریای علی

 

کوثـر و قـدر و هل ‌اتــای خدا

 

کعبه و زمزم و صفای علی

 

روزهــا تــا علــی بـود زنـده

 

بی ‌تو باشد شب عزای علی

 

همـه گــریند بــر جـوانی تـو

 

تو کنی گریه از برای علی

 

تا قیـامت صـدای گری? توست

 

پاسخ اشک بی ‌صدای علی

 

به کدامیـن گنـه تـو را کشتند

 

مهربـان یــارِ با وفای علی؟

 

دست و روی تــو را نبـی بـوسید

 

به همان دست و روی ضربه رسید

 

استاد سازگار


  

91/1/17
12:36 ع

به التماس نگاه یتیم های خودت

 

به دست های کریمان? دعای خودت

 

بیا دوباره دعا کن ولی برای خودت

 

برای پهلو و بازو و دست و پای خودت

 

فقط برای نرفتن دعا کنی؛ باشد؟

 

برای بی کسی من دعا کنی؛ باشد؟

 

همین که دیدمت از صبح بهتری امروز

 

به سفره نان خودت را می آوری امروز

 

دوباره دست به پهلو نمی بری امروز

 

نگو به فکر جدایی ز حیدری امروز

 

که گفته پیر شدی یا جوانیت رفته

 

خدای من نکند مهربانیت رفته

 

تو بار رفتن بستی، علی حلال کند؟!

 

تو بین بستر هستی، علی حلال کند؟!

 

تو بین شعله نشستی، علی حلال کند؟!

 

تو بین کوچه شکستی، علی حلال کند؟!

 

تو را به جان حسینت نگو حلالم کن

 

از این غریب بخر آبرو حلالم کن

 

کمی مراقب خود باش... فکر جانت باش

 

به فکر من نه... کمی فکر کودکانت باش

 

تو باش! با تن زخم و قد کمانت باش

 

بمان و قدرت زانوی پهلوانت باش

 

همان که بست در این خانه دست حیدر را

 

مخواه باز ببیند شکستِ حیدر را

 

خدا نکرده به تابوت مرگ تن دادی؟

 

که دست بی کسی ام را به دست من دادی

 

اگر به دخترکت چند تا کفن دادی

 

بگو برای حسین از چه پیرهن دادی

 

چرا که بر بدنش پیرهن نمی ماند

 

نه پیرهن که برایش بدن نمی ماند

 

محمد بیابانی


  

91/1/17
12:35 ع

خونابه های زخم تو آب وضوی من

 

لبخند کوچکی به لبت آرزوی من

 

حرفی بزن عزیز دلم غصه می خورم

 

این غصه عقده ایی شده بین گلوی من

 

ناراحتی ز دست علی؟ پس چرا دگر

 

پوشانده ای تو صورت خود پیش روی من

 

مردم دگر جواب سلامم نمی دهند

 

بر باد طعنه رفته همه آبروی من

 

پیرم نموده ناله و اشک شبانه ات

 

دیگر نمانده تار سیاهی به موی من

 

ای ذات آب، روح طهارت، زلال من

 

خونابه های زخم تو آب وضوی من

 

قاسمی


  
مشخصات مدیر وبلاگ
 
رهگذر[99]
 

آنچه اندیشی پذیرای فناست/آنچه در اندیشه ناید آن خداست


لوگوی وبلاگ
 

عناوین یادداشتهای وبلاگ
خبر مایه
بایگانی
 
صفحه‌های دیگر
لوگوی دوستان
 
دوستان
 

ترجمه از وردپرس به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ