89/12/17
3:21 ع
رُوِی أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (ص) قَالَ:
لا یکْمُلُ الْمُؤْمِنُ إِیمَانُهُ حَتَّى یحْتَوِی عَلَى مِائَةٍ وَ ثَلَاثِ خِصَالٍ فِعْلٍ وَ عَمَلٍ وَ نِیةٍ وَ ظَاهِرٍ وَ بَاطِنٍ
فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ(ع) یا رَسُولَ اللَّهِ مَا یکُونُ الْمِائَةُ وَ ثَلَاثُ خِصَالٍ فَقَالَ یا عَلِی مِنْ صِفَاتِ الْمُؤْمِنِ أَنْ یکُونَ
از رسول خدا (ص) روایت شده که فرمودند ایمان مومن کامل نمی شود تا اینکه دارای 103 خصلت در فعل و عمل و نیت و باطن و ظاهر گردد آنگاه امیرالمومنین( ع) فرمودند یا رسول الله آن 103 خصلت کدامند؟ فرمودند یا علی از جمله صفات مومن اینست که:
جَوَّالَ الْفِکْرِ- جَوْهَرِی الذِّکْرِ- کَثِیراً عِلْمُهُ -عَظِیماً حِلْمُهُ-
اندیشه اش بسیار متحرک و پویاست –ذاتا متذکر وبه یاد خداست –علم و دانشش فراوان –بردباریش بزرگ
جَمِیلَ الْمُنَازَعَةِ- کَرِیمَ الْمُرَاجَعَةِ- أَوْسَعَ النَّاسِ صَدْراً- وَ أَذَلَّهُمْ نَفْساً
خوش برخورد در کشمکش –بزرگوار در بازگشت و پذیرش –سعه صدرش از همه بیشتر –و نفسش از همه خاکسار تر است
ضِحْکُهُ تَبَسُّماً- وَ اجتماعه تَعَلُّماً- مُذَکِّرَ الْغَافِلِ- مُعَلِّمَ الْجَاهِلِ
خنده اش تبسم -گرده هماییش برای تعلم و یادگیری –تذکردهنده به غافل- و آموزنده جاهل است
لَا یؤْذِی مَنْ یؤْذِیهِ _وَ لَا یخُوضُ فِیمَا لَا یعْنِیهِ_ وَ لَا یشْمَتُ بِمُصِیبَةٍ
به کسی که آزارش می کند آزاری نمی رساند – و در آنچه به دردش نمی خورد وارد نشود و هیچ کس را به مصیبتی سرزنش و شماتت نمی کند
وَ لَا یذْکُرُ أَحَداً بِغِیبَةٍ- بَرِیئاً مِنَ الْمُحَرَّمَاتِ- وَاقِفاً عِنْدَ الشُّبُهَاتِ
و هیچ کس را با غیبت یاد نمی کند –از کارهای حرام بیزار است –و در موارد شبهه قدم بر نمی دارد
کَثِیرَ الْعَطَاءِ- قَلِیلَ الْأَذَى- عَوْناً لِلْغَرِیبِ -وَ أَباً لِلْیتِیمِ
بخششش فراوان –آزارش بسیار کم –برای غریب و ناآشنا یاور –و برای یتیم پدر است
بُشْرُهُ فِی وَجْهِهِ- وَ حُزْنُهُ فِی قَلْبِهِ- مُسْتَبْشِراً بِفَقْرِهِ
شادابی و خرمی اش در چهره –وحزن و اندوهش در دل –و به نیاز خود (به خدا ) خرسند است
أَحْلَى مِنَ الشَّهْدِ- وَ أَصْلَدَ مِنَ الصَّلْدِ- لَا یکْشِفُ سِرّاً- وَ لَا یهْتِکُ سِتْراً
شیرین تر از عسل- وسخت تر از سنگ است –و هیچ رازی را فاش نسازد –و هیچ پرده ای را ندرد
لَطِیفَ الْحَرَکَاتِ- حُلْوَ الْمُشَاهَدَةِ -کَثِیرَ الْعِبَادَةِ- حَسَنَ الْوَقَارِ
حرکاتش لطیف- دیدارش شیرین-عبادتش بسیار – وقارش نیکو
لَینَ الْجَانِبِ- طَوِیلَ الصَّمْتِ- حَلِیماً إِذَا جُهِلَ عَلَیهِ
برخوردش نرم –سکوتش طولانی است – اگر درباره او به نادانی رفتار شود حلیم و بردبار است
صَبُوراً عَلَى مَنْ أَسَاءَ إِلَیهِ- یجِلُّ الْکَبِیرَ وَ یرْحَمُ الصَّغِیر
برکسی که به او بدی کرده است شکیبا است –بزرگتر را گرامی داشته و به کوچکتر رحم می کند
أَمِیناً عَلَى الْأَمَانَاتِ- بَعِیداً مِنَ الْخِیانَاتِ- إِلْفُهُ التُّقَى وَ حِلْفُهُ الْحَیاءُ
بر امانت ها امین- و از خیانت ها به دور است –همدم او تقوا و هم پیمان او شرم و حیاست
کَثِیرَ الْحَذْرِ- قَلِیلَ الزَّلَلِ- حَرَکَاتُهُ أَدَبٌ -وَ کَلَامُهُ عَجِیبٌ
پرهیزش بسیار –و لغزشش کم حرکاتش مودبانه –وگفتارش مایه شگفتی است
مُقِیلَ الْعَثْرَةِ- وَ لَا یتَّبِعُ الْعَوْرَةَ- وَقُوراً صَبُوراً- رَضِیاً- شَکُوراً
از خطا و لغزش در می گذرد –و در پی عیوب دیگران نمی رود –با وقار –صبور –خشنود و راضی –سپاسگذار
قَلِیلَ الْکَلَامِ- صَدُوقَ اللِّسَانِ- بَرّ-اً مَصُوناً
کم حرف –راست گفتار –نیکوکار-مصون –و محفوظ
حَلِیماً- رَفِیقاً- عَفِیفاً –شَرِیفاً- لَا لَعَّانٌ وَ لَا کَذَّابٌ
بردبار-رفیق و سازگار-پاکدامن –با شرافت است لعن کننده و دروغگو نیست
وَ لَا مُغْتَابٌ- وَ لَا سَبَّابٌ- وَ لَا حَسُودٌ- وَ لَا بَخِیلٌ- هَشَّاشاً بَشَّاشاً
غیبت کننده نیست –دشنام نمی دهد نه حسود است و نه بخیل –گشاده رو و شاداب است
لَا حَسَّاسٌ وَ لَا جَسَّاسٌ -یطْلُبُ مِنَ الْأُمُورِ أَعْلَاهَا- وَ مِنَ الْأَخْلَاقِ أَسْنَاهَا
نه ظریف و حساس است –و نه کنجکاو و جاسوس –از کار ها عالی ترین را طلب می کند –و از اخلاق برجسته ترین را
مَشْمُولًا بِحِفْظِ اللَّهِ -مُؤَیداً بِتَوْفِیقِ اللَّهِ- ذَا قُوَّةٍ فِی لِین
حفظ خدا شامل حال اوست –به توفیق الهی یاری شده است –و در عین نرمش قوی است
وَ عَزْمَةٍ فِی یقِینٍ -لَا یحِیفُ عَلَى مَنْ یبْغِضُ- وَ لَا یأْثَمُ فِی مَنْ یحِبُّ
و تصمیمش همراه با یقین –با کسی که دشمن باشد ستم نمی کند –و درباره کسی که دوستش دارد به گناه نمی افتد
صَبُورٌ فِی الشَّدَائِدِ- لَا یجُورُ وَ لَا یعْتَدِی- وَ لَا یأْتِی بِمَا یشْتَهِی
در سختی ها بسیار شکیباست –نه ستم می کند و نه تجاوز –و هر چه دلش خواست انجام ندهد
الْفَقْرُ شِعَارُهُ- وَ الصَّبْرُ دِثَارُهُ -قَلِیلَ الْمَئُونَةِ- کَثِیرَ الْمَعُونَةِ
جامه زیرینش نیاز (به خدا)- و جامه زبرینش صبر ومقاومت – هزینه و زحمتش اندک –کمک و یاریش بسیار
کَثِیرَ الصِّیامِ -طَوِیلَ الْقِیامِ- قَلِیلَ الْمَنَامِ- قَلْبُهُ تَقِی- وَ عِلْمُهُ زَکِی
روزه داری او بسیار –قیام و عبادتش طولانی –خوابش کم –قلبش پرهیزگار و علم و دانشش پاکیزه است
إِذَا قَدَرَ عَفَا -وَ إِذَا وَعَدَ وَفَى- یصُومُ رَغْباً -وَ یصَلِّی رَهْباً
هنگامی که قدرت یابد عفو نماید – و هنگامی که وعده دهد وفا نماید –با میل و رغبت روزه می گیرد –و با ترس و خوف نماز می خواند
وَ یحْسِنُ فِی عَمَلِهِ کَأَنَّهُ نَاظِرٌ إِلَیهِ -غَضَّ الطَّرْفِ- سَخِی الْکَفِّ
چنان نیکو عمل می کند که گویا او را می بینند –دیده اش (از ناروا )فرو بسته –دستش باسخاوت است
لَا یرُدُّ سَائِلًا -وَ لَا یبْخَلُ بِنَائِلٍ- مُتَوَاصِلًا إِلَى الْإِخْوَانِ- مُتَرَادِفاً إِلَى الْإِحْسَانِ
در خواست کننده ای را رد نکند –ونسبت به دستاورد دیگران بخل نورزد –با برادران ارتباط وپیوستگی دارد –در نیکوکاری پیاپی اقدام کند
یزِنُ کَلَامَهُ وَ یخْرِسُ لِسَانَهُ- لَا یغْرَقُ فِی بُغْضِهِ- وَ لَا یهْلِکُ فِی حُبِّهِ
سنجیده سخن می گوید و زبانش را می بندد-در خشم و دشمنی غرق نشود – و در دوستیش هلاک نگردد
لَا یقْبَلُ الْبَاطِلَ مِنْ صَدِیقِهِ وَ لَا یرُدُّ الْحَقَّ مِنْ عَدُوِّهِ- وَ لَا یتَعَلَّمُ إِلَّا لِیعْلَمَ وَ لَا یعْلَمُ إِلَّا لِیعْمَلَ
باطل را از دوستش نمی پذیرد و در مقابله با دشمن حق را پایمال نمی کند –دانش را نمی آموزد مگر برای دانستن و آگاهی و نمی آموزد مگر برای عمل
قَلِیلًا حِقْدُهُ- کَثِیراً شُکْرُهُ- یطْلُبُ النَّهَارَ مَعِیشَتَهُ- وَ یبْکِی اللَّیلَ عَلَى خَطِیئَتِهِ
کینه اش اندک –شکروسپاس بسیار –در روز به جستجوی معاش می پردازد ودر شب بر خطا وگناهش گریه می کند
إِنْ سَلَکَ مَعَ أَهْلِ الدُّنْیا کَانَ أَکْیسَهُمْ وَ إِنْ سَلَکَ مَعَ أَهْلِ الْآخِرَةِ کَانَ أَوْرَعَهُمْ
اگر با اهل دنیا همراه شود زیرکترین آنهاست و اگر با اهل آخرت همراه باشد پارسا ترین آنهاست
لَا یرْضَى فِی کَسْبِهِ بِشُبْهَةٍ- وَ لَا یعْمَلُ فِی دِینِهِ بِرُخْصَةٍ
در کسب خویش موارد شبهه را نمی پسندد –ودر عمل به دینش دنبال عذر و رخصتی نمی رود
یعْطِفُ عَلَى أَخِیهِ بِزَلَّتِهِ- وَ یرْضَى مَا مَضَى مِنْ قَدِیمِ صُحْبَتِهِ
با خطا و لغزش برادر دینیش به عطوفت رفتار نماید –و حق دوستی دیرینه را مراعات می کند
منبع :بحار الانوار -جلد 67-ص210
89/11/30
11:57 ص
خداوندا!اگر در کار تو چون و چرا کردم ، خطا کردم
وگر در نا امیدی ، تکیه جز بر کبریا کردم ، خطا کردم
اگر جز بر تو، دل بستم به لذت های این دنیا، حلالم کن
وگر دل را به عشق نازنینان مبتلا کردم، خطا کردم
اگر اسمی به جز اسم تو آمدبر زبانم ، من پشیمانم
وگر در نیک روزی ، غفلت از شکر و دعا کردم ، خطا کردم
اگر لغزیده گاهی ذره ای پایم ، ببخشایم
وگر از فرش زیرم اندکی پا را فرا کردم، خطا کردم
من آن روزی که گفتم عشق را دیدم ، نفهمیدم
که عشق اول و آخر تویی عشق آفرینا، من خطا کردم
سرکار خانم باقری
89/11/27
9:55 ص
ما در این جهان به منزله مهمان هستیم، ما را به کار صاحبخانه چه کار.
ما فقط باید بدانیم چه باید بکنیم و چه نکنیم.
اگر انسان تکالیفاتش را رعایت کند از فرشته بالاتر است و دیگر غصه نباید بخورد.
بنده است و بنده هیچ از خود رای ندارد تا خودسرانه کار بکند وگرنه چه بسا به ضررش تمام شود.
آیت الله بهجت
89/11/24
1:28 ع
از نبی مکرم (ص) روایت شده ، همانا آنحضرت فرمود
که برای برادرم علی فضیلتهای بیشماریست . هر کس یکی از آنها را نقل کند و اقرار به آن فضیلت داشته باشد خداوند گناهان گذشته و آینده او را بیامرزد و هر کس فضیلتی از او را بنویسد تا آنگاه که نوشته باقی باشد فرشتگان برایش طلب آمرزش می کنندو هر کس فضیلتی از آنها را گوش دهد خداوند گناهانی را که بوسیله گوش انجام داده بیامرزد و هر کس به فضیلتی از فضایل او نگاه کند گناهانی که بوسیله چشم انجام داده است آمرزیده شود.
و نیز رسولخدا فرمود که دوستی علی عبادت است خدا ایمان بنده ای را نمی پذیرد مگر بوسیله دوستی علی و دوری از دشمنان او . رسول الله (ص) فرمود اگر درختان قلم و دریاها مرکب و جنیان حسابگر و آدمیان کاغذ نمی توانند فضایل علی ابن ابیطالب (ع) را بشمارند.
فضایل امیر المومنین علی ابن ابیطالب(ع)
ایشان پرورش یافته و تربیت شده در ایمان است و آلوده به آلودگی زمان جاهلیت نشده است. دوستیش بر همه کس واجب است زیرا که ذوالقربی و از نزدیکان پیامبر و هاشمی است و جای شک و تردید نیست که نسب و نزدیکی به پیامبر خود فضیلتی بزرگ است .
دوست ترین مردم به سوی خدا تعالی است و بعضی از فضایل انحضرت فضیلت مباهله است.
همانا فرزندانش امامان و پیشوایان معصومی هستند که خدا طاعتشان را بر تمام بندگان واجب کرده است و خدا آلودگی را از آنان زدوده است و ایشان را پاک و پاکیزه قرار داده است .
اولی آنان امام معصوم ابو محمد حسن ابن علی پاکدامن و آخر ایشان امام قائم (ع) است.ایشان همانا نیرومند و شجاع و شمشیر خدا و برطرف کننده غمها از چهره رسولخدابودند...
ترجمه ارشاد القلوب دیلمی
89/11/18
2:16 ع
تا دل آشفته ام ،شیفته روی توست
هر طرفی رو کنم، روی دلم سوی توست
به گرد بیت الحرم، طواف بر من حرام
ای صنم خوش خرام، کعبه من سوی توست
دل ندهم از قصور ، به صحبت حسن حور
بهشت اهل حضور، صحبت دل جوی توست
سوز و گداز جهان، از غم و غمازی ات
راز و نیاز همه، در خم ابروی توست
شیخ محمد حسین غروی
معروف به کمپانی
89/11/12
2:48 ع
آرزوی زینبه با هزار غم و محن
که تو روز تشییع بشه بدن امام حسن
ای خدا تو مدینه غصه بی اندازه شد
بین اشک و آه بدن تشییع جنازه شد
عده ای مغیره خو تا که از راه اومدند
به جا آوردن گل، بدن رو با تیر زدن
از کفن خون می چکید قاسمش نگاه می کرد
با چشمای پر ز خون عمو رو نگاه می کرد
جای شکرش باقیه زینب علی ندید
همه ماجرا رو گوشه خونه شنید
اما توی کربلا هر چی که شنیده بود
دید میون قتلگاه هر چی که ندیده بود
یکی با خنجر کین یکی شمشیر می زنه
یکی با نیزه و سنگ یکی با تیر می زنه
89/11/4
2:16 ع
زندهی جاوید کیست؟ کشتهی شمشیر دوست
کآب حیات قلوب در دم شمشیر اوست
گر بشکافی هنوز خاک شهیدان عشق
آید از آن کشتگان زمزمه دوست دوست
آنکه هلاکش نمود ساعد سیمین یار
باز به آن ساعدش کشته شدن آرزوست
بنده یزدان شناس مرگ و حیاتش یکی است
زآنکه به نور خداش پرورش طبع و خوست
عاشق دیدار دوست اوست که همچون حسین
زردی رخسار او سرخ ز خون گلوست
دوست به شمشیر اگر پاره کند پیکرش
منت شمشیر دوست بر بدنش مو به موست
ای که مأیوس از همه سوئی به سوی عشق رو کن
قبلهی دلهاست این دل هر چه خواهی آرزو کن
تا دلی آتش نگیرد حرف جان سوزی نگوید
حال ما خواهی اگر از گفتهی ما جستجو کن
زردروئی در میان گل رخان سخت است بر من
روی زردم را بخون ای دیده کابی شستشو کن
چرخ کجرو نیست کج بینی تو ای دور از حقیقت
گر همه کس را نکو خواهی برو خود را نکو کن
جز خیال دوست من چیزی نشاط آور ندیدم
هر زمان افسرده دل گشتی «نظاما» یاد او کن
89/10/20
2:17 ع
اشک معصوم تو را می خواند
دل مهموم تو را می خواند
همه گویند بیا مهدی جان
بشنو ناله ما مهدی جان
خون رخسار رسول دو سرا
فرق بشکافته شیر خدا
ناله های شب تار زهرا
پرچم سرخ شه کرب و بلا
همه گویند بیا مهدی جان
بشنو ناله ما مهدی جان
89/10/8
3:26 ع
من از اشکی میریزد ز چشم یار می ترسم
از آن روزی که اربابم شود بیمار می ترسم
همه ماندیم در جهلی شیبه عهد دقیانوس
من از خوابیدن یاران درون غار می ترسم
رها کن صحبت یعقوب و کوری و غم فرزند
من از گرداندن یوسف سر بازار می ترسم
سحر شد آمده خورشید، اما آسمان ابریست
من از بی مهری این ابرهای تار می ترسم
شده کار حبیب من سحرها بهر من توبه
ز آه دردناک بعد استغفار می ترسم
تمام عمر خود را نوکر این خاندان خواندم
از آن روزی که این منصب کند انکار می ترسم
حبیبم داده پیغامم بیا دارویت آمادست
از آن شرمی که دارم از رخ عطار می ترسم
دلم بشکسته از دستم، که ای دلدار رحمی کن
من از نفرین و از عاق پدر بسیار می ترسم
بوقت ترس و تنهایی تو هستی تکیه گاه من
مرا تنها میان قبر خود مگذار می ترسم
همه گویند این جمعه بیا ، اما درنگی کن
از اینکه باز عاشورا شود تکرار می ترسم