91/9/8
8:38 ص
تو آفتاب منی با چنین جمال حسین
مرا ببخش که خواندم تو را هلال، حسین
گرفته روی تو را گر چه خون و خاکستر
تو آفتاب وجودی و بی زوال، حسین
سرت به نیزه و قرآن به لب، جلالی نیست
به جز جلال خدا فوق این جلال، حسین
ز شور نغم? قرآنت ای عزیز دلم
ز حال رفتم و باز آمدم به حال، حسین
به راه عشق تو ای تشنه کام، زینب را
سرِ شکسته بود بهترین مدال، حسین
سر شکست? من با سر برید? تو
ز پاره پار? دل دارد اتصال، حسین
قسم به پیکر پامال تو که نگذارم
کنند خون شریف تو پایمال، حسین
یزید اگر به اسارت کشانده اهلت را
کشم حکومت او را به ابتذال، حسین
کنم حرام بر او شهد زندگانی را
که او حرامِ خدا را کند حلال، حسین
ز کودکان ز پا اوفتاده گیرم دست
اگر که سیلیِ دشمن دهد مجال حسین
به هر یکی ز صغیران به گریه می نگرم
تو را ز من طلبد با زبان حال، حسین
زبان حال "مؤید"، غلام تو، این است
من و جدایی از تو بُود محال، حسین
سید رضا موید