صفحه اصلی پیام‌رسان پارسی بلاگ پست الکترونیک درباره اوقات شرعی
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز

89/8/18
4:19 ع

سالروزفرخنده ازدواج امیر المومنین(ع)وحضرت فاطمه زهرا(س)برتمام شیفتگان ولایت وامامت مبارک باد.

فرار رسیدن ماه رحمت الهی ذیحجه بر عموم مسلمین مبارک باد.

امشب خدا لطف نهان خود هویدا میکند

امشب تفاخر فرش بس بر عرش أعلا میکند

امشب دو تا را جفت هم ، از صنع یکتا میکند

یعنی علی ماهِ رخ زهرا تماشا میکند

با چشم دل در صورت او سیر معنا میکند

امشب حسد بر خاکیان ، بی حد برند افلاکیان

خندان چمن ؛ رقصان دمن ؛ خوشدل زمین ؛ خرم زمان

 

در دست اسرافیل بین ، صورش شده ساز و دُهُل

با نور، دعوتنامه بفرستاده هادیّ سُبُل

امضا ، ز ختم المرسلین ؛ گیرندگان ، خیل رُسل

هر کس که آید همرهش نی دسته گل ؛ یک باغ گل

در آمد و شد اولیا، در رفت و آمد انبیا

ای غصّه و ای غم برو ؛ ای شوق و ای شادی بیا

 

 

از بهر این ساعت زمان لحظه شماری کرده است

وز بهر این وصلت زمین نابردباری کرده است

چشم فلک شب تا سحر اختر شماری کرده است

ایوب دهر از شوق امشب، بی قراری کرده است

دست خدا ، وجه خدا را خواستگاری کرده است

امشب علی ،آن عدل کل بر عق کل داماد شد

شاگرد ممتاز نَبی ، داماد بر استاد شد

 

خوان کرم مخلوق را دعوت به مهمانی کند

صد نعمت از رحمت خدا بر خلق ارزانی کند

وز طور موسی آمده تا آنکه در بانی کند

آید خلیل ،آرد ذبیحِ خود که قربانی کند

یوسف گرفته مِجمر و اسپند گردانی کند

کرّوبیان در هلهله، قدوسیان در همهمه

عیسی به دنبال علی، مریم کنار فاطمه

 

امشب به ملک اهل دل مولی الموالی ، والی است

بر سینه غم دست رد زن، شب موسم خوشحالی است

شام سیه بختی شد و روز همایون فالی است

کوثر،کنار ساقی کوثر علیّ عالی است

زهرا به خانه بخت شد، جای خدیجه خالی است

امشب به روی مرتضی ، لب های زهرا خنده کرد

آن دل گر از غم مرده بود، از خنده ی خود زنده کرد

 

میخانه باز و هرکسی جام مکیّف می زند

ناهید، پا می کوبد و تندر به کف دف می زند

رنگین کمان چون مشتری خود را در این صف می زند

لبخند وصل امشب چه خوش کوثر به مصحف می زند

آری نه تنها خاکیان ، هر آسمان کف می زند

منشین غمین امشب دلا، شادی دل کن بر ملا

خیز و مِس خود کن طلا ، آیینه ات را ده جلا

 

عقد علی و فاطمه در آسمان بسته شد

در آسمان بسته شد در کهکشان ها بسته شد

زین نرگس و سوسن دگر چشم و زبان بسته شد

راه یقین ها باز شد ، پای گمان ها بسته شد

بازاریان حُسن را ، دیگر دکان ها بسته شد

خورشید و ماه و آسمان،آیینه گردانی کنند

چون در زمین خورشید و ماهی نورافشانی کنند

 

بزمی که حق آراسته الحق تماشایی بُوَد

جبریل مأمورست و فکر مجلس آرایی بود

میکال از عرش آمده گرم پذیرایی بود

چشم کواکب خیره گر از چرخ مینایی بود

درشهر یثرب لاجرم، خوش گِرد هم آیی بُوَد

خیل مَلک از عرش ، سوی فرش فرش آورده اند

بهر جلوس انبیا پَرهای خود گسترده اند

 

امشب زشادی هر وجودی خویش را گم کند

گردون تماشای زمین با چشم اَنجُم می کند

دریای لطف سرمدی ، بی حد تلاطم می کند

اهل زمین را آسمان غرق تَنَعُّم می کند

هر غنچه بهر وا شدن چون گل تبسم می کند

امشب که گاه شادی بی حدّ و بی اندازه شد

با دست جانان دفتر عشق علی ، شیرازه شد

 

امشب صدف، بر گوهری ، یک بحر گوهر می دهد

یک گوهر اما از دو عالم پر بهاتر می دهد

صرّاف کل ، دردانه ای بر دُرج حیدر می دهد

خود دست دختر را پدر بر دست شوهر می دهد؟

نی نِی ، فلک خورشید را بر ماه انور می دهد؟

تبریک گو بر مصطفی جبریل از دادار شد

زهرا امانت باشد و حیدر امانت دار شد

 

امشب علی در خانه خود شمع محفل می برد

کشتی عصمت ، نا خدا را سوی ساحل می برد

مشکل گشای عالمی، حل مسائل می برد

انسان کامل را ببین ، با خود مکمل می برد

هم آن به این دل می دهد ؛ هم این از آن دل می برد

با نغمه ی جادویی اش ، داوود مداحی می کند

با خامه مانی کِی توان این نقش طراحی کند

 

چشمی ندیده در زمین در هر زمان مانندشان

خورشید و مه تبریک گو بر وصلت و پیوندشان

شادی زهرا و علی پیداست از لبخندشان

لبخندشان دارد نشان از خاطر خرسندشان

شیعه مبارک باد گو ، بر یازده فرزندشان

ای شیعه ، دست افشان شو وتبریک بر دلها بگو

بر پای خیز و تهنیت بر مهدی زهرا بگو

 

ای ساقی کوثر کنار خود بهشتی رو ببین

قامت قیامت را نگر طوبا ببین مینو ببین

زین پس هلال خویش را در آن خَم ابرو ببین

هم روز را در چهره او ، هم شب را در آن گیسو ببین

هم لاله زار رو ببین ، هم نافه بارِ مو ببین

هر چند ماهِ رُخ عیان امشب به تو آسان کند

روزی رسد کز چشم تو رُخسار خود پنهان کند.
شاعر:حاج علی انسانی

  

89/8/16
2:41 ع

سوخت از زهر هلاهل جگرم مادر جان
تیره شد روز به پیش نظرم مادر جان
من در این حجره ‏ى در بسته خود مى ‏پیچم
کس نداند که چه آمد به سرم مادر جان
نکشد گر که مرا زهر جفا خواهد کشت
خنده‏ ى همسر بیدادگرم مادر جان
من جوادم که به یاد تو سخن مى‏ گویم
چون ترا از همه مشتاق ترم مادر جان
همچو شمعى اثر زهر ستم آبم کرد
سوخت پروانه صفت بال و پرم مادرجان
همسرم پشت در خانه به دست افشانى
من به یاد تو و مسمار درم مادر جان
چون تو در فصل جوانى ز جهان سیر شدم
که زده داغ تو بر جان شررم مادر جان
به لب خشک من غمزده آبى برسان
کز عطش سوخته پا تا به سرم مادر جان
شعر (ژولیده) گواهى دهد از غربت من
دوست دارم که بیایى به برم مادرجان
شاعر:ژولیده نیشابوری
__________________

  

89/8/16
2:39 ع

از دل حجره‏ ى تاریک که بسته است درش
مى‏ رسد ناله‏اى و دل شده خون از اثرش
چیست؟ این ناله ‏ى سوزنده و از سینه ‏ى کیست
صاحب ناله مگر سوخته پا تا به سرش
این فروغ دل زهراست که خون است دلش
این جگر گوشه ‏ى موسى است که سوزد جگرش
این جواد است که از تشنگى و سوزش زهر
جان سوزان بود و ناله جان سوز ترش
خانه‏ اش قتلگه و همسر او قاتل اوست
بار الها تو گواهى که چه آمد به سرش
همسر مرد برایش پرو بالى است ولى
همسر سنگدل او بشکسته پرش
آتش زهر چنان کرده به جانش تاثیر
که کند هر نفس سوخته ‏اش تشنه ترش
شهر بغداد بود شاهد مظلوم دگر
پسرى را که دهد جان ز ستم چون پدرش
کاش مى‏ بود غریب الغربا در آنجا
تا زمانى نگردد غربت تنها پسرش
__________________

  

89/7/26
1:57 ع

بر درد عشق نسخه و درمان اثر نکرد

مرهم برای زخم غم تو ثمر نکرد

تنها حریم پاک تو داریم زآن زمان

دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکرد

از هر قبیله ای به تو امید بسته اند

نبود کسی که چشم تو بر او نظر نکرد

شاهنشه غریب، امیر رئوف طوس

دل نیست، آنچه داغ تواش پر شرر نکرد

در بازکن که از ره دوری رسیده ام

این خسته بی دلیل در این ره، خطر نکرد

امشب، سحر دوباره به کوی تو آمدم

مخمورم و به شوق سبوی تو آمدم

بر حال من به جان جوادت نگاه کن

فکری به حال این دل بی سرپناه کن

بر زائران پاک تو من غبطه می خورم

آقا ترحمی به من پر گناه کن

امشب برات کرب و بلای مرا بده

ما را دوباره زائر آن بی سپاه کن

گر این زیارتم شده دیدار آخرین

در روز حشر یاد من رو سیاه کن

در راه عشق، اهل غم و درد خواستی

با چشم نافذت تو مرا مرد راه کن

مولا به جان ما تو بگو با امام عصر

یوسف بیا بخاطر من ترک چاه کن

تا روز حشر نوکری ات افتخار ماست

اینجا بهشت روی زمین جنت الرضاست

سروده احسان محسنی فر


  

89/7/25
1:37 ع

مرا در تن بود تا جان علی گویم علی جویم
 
بجنبد تا رگم در جان علی گویم علی جویم

  ز پیدا و ز پنهانم همین یک حرف را دانم
 
که در پیدا و در پنهان علی گویم علی جویم

 اگر اهل خراباتم وگر شیخ مناجاتم
 
به هر آئین ، به هر دستان علی گویم علی جویم

 علی دین است و ایمانم ،علی درد است و درمانم
 
چه با درد و چه با درمان علی گویم علی جویم

 علی حلال مشکل ها ،علی آرامش دلها
 
کند تا مشکلم آسان علی گویم علی جویم

 اگر در خانقه افتم وگر در میکده خفتم
 
به هر معموره و ویران علی گویم علی جویم

 ز مهر او سرشت من ، جمال او بهشت من
 
هم اندر روضه ی رضوان علی گویم علی جویم

 علی باب الله عرفان ،علی سرالله سبحان
 
به نور دانش و عرفان علی گویم علی جویم

 اگر درویش و مسکینم وگر دیندار و بی دینم
 
چه با کفر و چه با ایمان علی گویم علی جویم

 اگر تسبیح می گویم وگر زنار می جویم
 
به هر اسم و به هر عنوان علی گویم علی جویم

 ز سوره سوره ی قرآن ، ز یاسین و ز الرحمان
 
به هر آیه ز هر تبیان علی گویم علی جویم

 اگر از وصل خوشحالم وگر از هجر نالانم
 
چه با وصل و چه با هجران علی گویم علی جویم

 به محشر چون برآرم سر ، به نزد خالق اکبر
 
به گاه پرسش و میزان علی گویم علی جویم

شاعر : موافق


  

89/7/17
2:34 ع

این خانم با کرم محترم را برای وصف امام رضایش شدن آفریدن

اصلا" تمامی ایران زمین را برای ملک خصوصی پایش شدن آفریدن

هر چند دانی نداریم، گندم که داریم ، گیرم مدینه نرفتیم، ما قم که داریم

زهرا حضورش نیازی به مردم ندارد، اصلا ظهورش مدینه یا قم ندارد

بالی که این آسمان را ندارد، چه دارد، آن کس که این آستان را ندارد، چه دارد

من حاجتم را به دست مسیحا ندادم، بال و پرم را به این آسمانها ندادم

جبریلم و در کرم خانه لانه گرفتم، من حاجتم را از این آستانه گرفتم

عصمت تباری که همسایه اش را ندیده، همسایه اش نیز هم، سایه اش را ندیده

بانوی والا مقامی که مافوق نور است، خورشید هفت آسمانی که مافوق نور است

جبریل حتی حریف کمالش نمی شد ،آیینه هم روبرو با جمالش نمی شد

پروازها با قنوتش به بالا رسیدند، اعجازها با نگاهش به عیسی رسیدند

غیر از خدایا خدایا صدایی ندارد، روی زمین غیر محراب جایی ندارد

در بارگاه جلالی تعبد تعبد ،در آستان کمالی تحجر تحجر

امروز باران ترین عنایت به دستش ،فردا فراوان ترین شفاعت به دستش

با لطف بسیار دست بگیری دارد، چه خوب تا می کند با فقیری که دارد

از یک طرف دختر مرد مشکل گشاهاست

از یک طرف خواهر آبروی گداهاست

او حلقه اتصال رضا با جواد(ع) است، باب الحوائج ترینی که باب مراد است

وقتی که می خواست ازخانه اش در بیاید، یعنی به سمت حریم پیمبر بیاید

دورو برش از برادر برادر قرق بود

راه از پسرهای موسی بن جعفر(ع) قرق بود

دست پسرهای موسی بن جعفر(ع) نقابش

پای پسرهای موسی بن جعفر(ع) رکابش

تا چادرش خاکی از رد پایی نگیرد

تا معجر با حجابش به جایی نگیرد

او آمد و مایه افتخار همه شد، دست گل مریمی بهار همه شد

گیرم نبودیم اما سلامش که کردیم ،گیرم ندیدیم ما احترامش که کردیم

ما سر بلندیم از اینکه گلابش نکردیم

با ازدحام سر کوچه آبش نکردیم

او آمدو درس خواهر شدن رو نوشتو

قربان قبل از برادر شدن رو نوشتو

چه خوب شد که مسیرش به مقتل نیافتاد

چه خوبنر بارها از روی تل نیافتاد

گودالی از کشمکش های لشکر ندیدو

 بالای سرنیزه ها سر ندیدو

از خواهری که برادر ندارد

بوسه زند بر گلویش اگر سر ندارد.

یا حضرت معصومه (ع)


  

89/7/14
12:37 ع

تا کی به پشت پرده غیبت نشینی جان من

پس رخ عیان کن بر جهان ای یوسف کنعان من

از دوریت بغض گلو گویی سوار سینه شد

بر این شمار سال ها غم در دلم آیینه شد

 

کم کم دلم از این و از آن سیر می شود

با چشم مهربان تو تسخیر می شود

 

تا چند پوشانی رخت بر این زمستان ای بهار

پایان بده با دیدنت بر لاله های انتظار

 

هر روز پشت پنجره می ایستم به غم

اشکی که دانه دانه سرازیر می شود

این خوابها که همسفر هر شب منند

یک روز مو به مو همه تعبیر می شود

در انتظار دیدنت هر روز و شب طی می شود

پس وعده دیدار این هجران بگو کی می شود

 

ابر بهارم یابن الزهرا تاکی ببارم یابن الزهرا

ای آخرین مسافر دنیا کجایی

ای یوسف صحرایی زهرا کجایی

 

در کوچه های بی کسی یک نای در جوش و خروش

هر جمعه گویی می رسد بانگ انا المهدی به گوش

با این همه جرم و گناه من خود حجابت گشته ام

این جمعه هم آمد ولی درد فراغت تازه شد

این ماتم هجران تو مولا چه بی اندازه شد

 

شاها نظر به ما کن لطفی بر این گدا کن

در یک قنوت وترت آقا ما رو دعا کن

دلم هوای دیدنت کرد

یا طلعت الرشیده برگرد

ای روشنی بخش دلم تو آفتابی

کی می شود بی پرده بر دنیا بتابی

یه سر اگه شد آقا، بیا به روضه ما

تا از شرار آهت،آتیش یگیره اینجا

همراه خود ای بی قرینه

یه شب مارو ببر مدینه

شاید مرا یک شب کنار خود نشانی

بالا قبر مادرت روضه بخوانی

روضه از آن جوانی، که شد قدش کمانی

هم شد رویش سپید و، هم رویش ارغوانی

 

تا جمعه دیگر برایت ندبه می خوانم به شور

شاید که یک آدینه دیگر بود وقت ظهور


  

89/7/13
11:42 ص

ز هر کسی که گرفتم سراغ خانه تو

ز من گرفت نشان از تو و نشانه تو

ای منجی مقتدی کجایی

کی پرده ز چهره می گشایی

یوسف گمشده فاطمه، به هر کی گفتم خونه مولام کجاست .؟ یه جوابی بهم داد شرمنده شدم .گفت تو میگی من غلام مهدیم، اونوقت ادرس خونه اربابتو نداری.

ما منتظر ظهور هستیم

دل خسته و منتظر نشستیم

ای شاه نظر به سوی ما کن

نگار من ، بت من ، خوب من،  سید من

بگو که از که بگیرم سراغ خانه تو

یک جرعه ز دیدنت بنوشم

این درد فراغ خود بپوشم

دلم به حال دلم سوخت

بس که هر شب و روز ، گرفت این دل غرق به خون، بهانه تو

هر جمعه غروب دل خراب است، جون تشنه در انتظار اب است

این شام غمت بیا سحر کن

کام شیعیان همه شکر کن

آقا جان بگو جواب دلمو چی بدم؟

هر دم ازم سوال میکنه

هر دم ازم جواب می خواد

حرف دلم اینه

نوکر رخ ارباب نبیند سخت است

شب گر رخ مهتاب نبیند سخت است

 لب تشنه اگر اب نبیند سخت است

یابن الحسن

یابن الحسن


  

89/6/30
4:38 ع

معنی ذات احد نیست بغیر از علی

آن صمد لم یلد کیست بغیر از علی

 با همه پیغمبران آمده اندر نهان جان ده و هم جان ستان کیست بغیر ازعلی

 پرتو انوار او عکس رخ یار او معنی دادار و هو کیست بغیر از علی

 مالک ملک وجود برده شهانش سجود بانی بود و نبود کیست بغیر از علی

 جلوه خاوندکار،مظهر پروردگار ایزد و یزدان ویار کیست بغیر از علی

چرخ به فرمان اوست،حق و حی و رب هوست قاری و باری و دوست

کیست بغیر از علی

 ذکر مناجاتیان،قبله حاجاتیان پیر خراباتیان،کیست بغیر از علی

عالی و اعلاست او، والی و والاست او شمس حقیقت بگو،کیست بغیر از علی

در طلبش روز و شب،در شرریم و تعب مظهر الله و رب ،کیست بغیر از علی

 عاصیم و شرمسار ،مستم و هم "بیقرار" قاضی روزشمار،کیست بغیر از علی


  

89/6/24
3:31 ع

خنک آن روز که پرواز کنم تا بر دوست

به هوای سر وکویش پرو بالی بزنم

ای خوش آنروز کزین منزل ویران بروم

راحت جان طلبم، از پی جانان بروم

حجاب چهره جان می شود غبار تنم

خوشا دمی که از این چهره پرده بر فکنم

چنین قفس نه سزای من خوش الحانی است

روم به گلشن رضوان که مرغ آن چمنم

یاد آن ایامی که در تن جان ما منزل نداشت

موج مطلق عنان ما غم ساحل نداشت

خوش نشین باغ و بستان بود چون آزادگان

سرو ما از تنگنای جسم پا در گل نداشت

 

صائب تبریزی


  
مشخصات مدیر وبلاگ
 
رهگذر[99]
 

آنچه اندیشی پذیرای فناست/آنچه در اندیشه ناید آن خداست


لوگوی وبلاگ
 

عناوین یادداشتهای وبلاگ
خبر مایه
بایگانی
 
صفحه‌های دیگر
لوگوی دوستان
 
دوستان
 

ترجمه از وردپرس به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ