91/3/2
10:36 ص
|
|
91/3/1
1:4 ع
نامه ای به همسر چشم چرانم
نگاه تشنه ی تو،آرامش مرا تهدید می کند.چشمهای خیره ی تو که به سوی دیگری می نگرند به من می فهمانند که به وفای تو اعتمادی نیست .
وقتی می بینی حتی از ارتباط تو با دوستان خودم هم ترس دارم به شعورم توهین نکن . این ترس ،ترسی است که از نگاه بلاخیز تو سرازیر شده است .
کسی که در سرازیری رودخانه ای،زندگی می کند،قطعا از باران می ترسد. بارانی که می توانست نوید نعمت باشد ،برای او وعده ی عذاب است. باران با همه ی الطافش دشمن خانه هائیست که در مسیر سیل باشند. وقتی چشمهایت در بین دیگرانی که متعلق به تو نیستند گردش می کند، هر آن، خبر از هجوم سیلی ویران کننده می دهند .
برق چشمهای تو اگر چه شفافیت و جذابیت چشمهایی پاک و محجوب را ندارند ،اما باردار از انرژی است.این برق و نفوذ ،وقتی هم که کارگر افتد، کسی مثل خودت را به تو خواهد آویخت .
همسر ناپایدار من :
اگر چه پایبند بودن به عشق تو کار بیهوده ایست و باور محبتت ،فریب احمقانه ،اما من به خاطر زندگی ام باور می کنم و به عشق تو پایبند می مانم و تا روزی که زهر نگاهت در جام زندگی ام ریخته نشده،فرزندانم را در کنار پدر چشم چرانشان بزرگ خواهم کرد .
اما همسر من :
بدان که نگاههای آلوده ای همچون نگاهی که تو به سوی ناموس دیگران داری ،به سوی من و دختر تو نیز روان است .در یک روایت دیدم نوشته بود:«وَ لَا تَتَبَّعُوا عَوْرَاتِهِمْ فَإِنَّهُ مَنْ تَتَبَّعَ عَوْرَةَ أَخِیهِ تَتَبَّعَ اللَّهُ عَوْرَتَه» (مجموعة ورام، ج1 ،115 ):به دنبال ناموس مردم نباشید، کسى که ناموس دیگرى را دنبال کند، خداوند وسیله دنبالگیرى ناموس او را فراهم آورد (به عبارت دیگر ناموس او را حفظ نخواهد کرد که نتیجه طبیعی عمل اوست )
اما من قلبم را سالم نگه می دارم و از نگاههای آلوده ی دیگران جز بیماری دلها، و تهی بودنشان از تربیت مطلوب ،چیز دیگری نمی فهمم .
من علی رغم تو، از روزی که دست به دست تو دادم، فکر جستجو و انتخاب دیگری را از سر بیرون کردم. البته من هم در ازدواجم، همه ی آنچه را که می خواستم به دست نیاوردم اما به آنچه خدا به من داده قانع می مانم تا حکمت و مصلحت آن را روزی بدانم .
من ایمان دارم که اگر به یک نفر دل ببندی و بخواهی با او همراه شوی و به اوج برسی حتما خواهی توانست و همان او، برای تو بهترین خواهد شد .اما چشمهای منتظر تو تمام فرصتهای با تو بودن را از من ربوده است .به راستی با این نگاههای بی هویت چه چیزی را و به چه قیمتی می خواهی به دست آوری؟ لاجرم که بیابی تازه خواهی فهمید که” آن “چیزی نخواهد بود جز فرصتی برای نابود شدن و نابود کردن!
همسری که قرار است تکیه گاه من باشی! می دانی نگرانی من از چیست ؟نگرانی من از داشتن ماهواره و اینترنت ،و از محیط کاری تو نیست .از خلاء قلب توست
اگر چه ماهواره نداریم اما از هم اکنون از نوع نگاه تو می دانم که اگر داشته باشیم در کدام شبکه های آن هر شب جستجو خواهی کرد !اگرچه مشغله های کاری و بی حوصلگی ات تو را از دنیای مجازی رایانه ها دور داشته است ،اما ناگفته پیداست که اگر دستی در اینترنت داشتی در فیس بوک دنبال چه می گشتی !
باور کن! باور کن !باور کن ...
من می توانم همان یار محبوبی باشم که تو را از لذتها سیر و از محبت ها لبریز نماید .اگر ،...تنها اگر، دامنه ی نگاهت را از اطراف جمع کنی و به من هدیه کنی !
در حدیثی از پیامبر خواندم که :«إِذَا أَرَادَ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْتِیَ أَهْلَهُ فَلَا یُعَاجِلَنَّهَا وَ لْیَمْکُثْ یَکُنْ مِنْهَا مِثْلُ الَّذِی یَکُونُ مِنْهُ إِذَا رَأَى أَحَدُکُمُ امْرَأَةً تُعْجِبُهُ فَلْیَلْقَ أَهْلَهُ فَإِنَّ عِنْدَهَا مِثْلَ الَّذِی رَأَى وَ لَا یَجْعَلْ لِلشَّیْطَانِ عَلَى قَلْبِهِ سَبِیلًا وَ لْیَصْرِفْ بَصَرَهُ عَنْهَا» (تحف العقول ،ص 126): هر گاه یکى از شما زنى را دید و از او خوشش آمد به دیدار همسرش رود، نزد او همانى را بیابد که دیده، و راه شیطان را بر دلش هموار نسازد، و نگاهش را از آن زن بیگانه بگرداند.
از همین اکنون نگاهت را از راهی که می رود باز گردان و از سفرهای سطحی نافرجامش معاف کن و در عمق زندگی خودت و با اعتماد به داشته های خودت ،به دنبال عشق بگرد .
به خدا پیدا خواهی کرد .به خدا پیدا خواهی کرد به خدا پیدا خواهی کرد...
انسیه نوش آبادی
91/3/1
8:8 ص
فرآیند کارساز و ساده تصفیه روح
همنشینى با پاکان، پاکى مىآفریند و بودن با خوبان، خوبى ایجاد مىکند. همراه بودن با مردان خود ساخته، انسان را مىسازد و توجّهاتى که به آنان مىشود، همراهانشان را نیز فرا مىگیرد.
راه براى رسیدن به مقاصد معنوى زیاد است؛ ولى مهمّ این است که کدام یک از راهها نزدیکتر، و انسان را زودتر به مقصد مىرساند.(1)
در این باره، عقاید گوناگون و گفتهها مختلف است. هر گروهى راهى را به عنوان اقرب الطرق پذیرفته و آن را نزدیکتر و سیر در آن را سریعتر و بهتر مىدانند. در این میان برخى مصاحبت با نیکان را اقرب الطرق مىدانند.
آنچه به نظر صحیح مىرسد، اینست که همنشینى با کسانى که خدا را براى خدا مىخواهند نه براى خود و مجالست با آنان که حقیقت ایمان را در خود به مرحله واقعیّت رساندهاند، اثرى فوق العاده دارد.
به این جهت اوّل مظلوم عالم حضرت امیرالمؤمنینعلیه السلام در کلامى دلنشین چنین فرمودهاند:
لَیْسَ شَیْءٌ اَدْعى لِخَیْرٍ وَاَنْجى مِنْ شَرٍّ، مِنْ صُحْبَةِ الْاَخْیارِ.(2) ؛ چیزى نیست که از صحبت اخیار، انسان را بیشتر به سوى خوبی ها بخواند و از بدی ها نجات دهد.
زیرا نشستن در پیشگاه صالحان و شرافتمندان جامعه، براى انسان شرف و هدایت به ارمغان مىآورد؛ دلهاى زنگار گرفته را نورانیّت و صفا مىبخشد و ناخودآگاه انسان را به سوى معنویّت جذب مىکند. حضرت امام زین العابدینعلیه السلام مىفرمایند:
مُجالَسَةُ الصَّالِحینَ داعِیَةٌ اِلَى الصَّلاحِ.(3)
همنشینى با افراد صالح، آدمى را بسوى صلاحیّت دعوت مىکند.
انرژى و نیروهاى معنوى که این گونه شخصیّت ها از آن برخوردارند در همنشینانشان نفوذ کرده و با مرور زمان اعمال و رفتار آنان را تحت سیطره خود درمىآورد.
گاهى نفوذ معنوى آنان در دیگران سریع مىباشد و احتیاج به زمان طولانى ندارد؛ بلکه یک نشست، یک نگاه و یک گفتار فوقالعاده، وضعیّت فکرى و اعتقادى دیگران را تغییر مىدهد و حیاتى جاویدان در آنان ایجاد مىکند.
آرى در مجمع نیکان، دیگران هم عطرآگین شده و به صف خوبان مىپیوندند. روشنائى و صفا، نورانیّت و پاکى پاکان، دیگران را نیز فراگرفته و قلب و جان آلودگان را بسوى خود جذب مىکند.
همنشینى با پاکان، پاکى مىآفریند و بودن با خوبان، خوبى ایجاد مىکند. همراه بودن با مردان خود ساخته، انسان را مىسازد و توجّهاتى که به آنان مىشود، همراهانشان را نیز فرا مىگیرد.
معمولاً افرادى که صاحب یقین مىباشند و داراى اراده و نفوذ هستند، در دیگران بیشتر اثر مىگذارند. و خصوصیّتهاى فکرى و اعتقادى خود را در آنان ایجاد و یا تقویت مىنمایند
این حقیقتى است که در دعاها نیز به آن اشاره شده است. مرحوم شیخ مفید در کتاب مزار، دعائى را نقل کرده و فرموده: مستحبّ است پس از زیارت ائمّه معصومینعلیهم السلام قرائت شود. در قسمتى از آن دعا چنین آمده است:
یا وَلِیَّ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ اِجْعَلْ حَظّی مِنْ زِیارَتِک تَخْلیطی بِخالِصی زُوَّارِک الَّذینَ تَسْأَلُ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ فی عِتْقِ رِقابِهِمْ، وَترْغَبُ اِلَیْهِ فی حُسْنِ ثَوابِهِمْ.(4)
اى ولى خدا، بهره مرا از زیارتت، مخلوط بودن با زوّار خالص خود قرار ده؛ آن افرادى که از خداوند آزادى آنان را مىخواهى و در داشتن آنان ثوابِ نیک را، به خداوند رغبت نشان مىدهى.
همان گونه که تر و خشک با هم مىسوزند، همان گونه که گلها و خارها از یک چشمه سیراب مىشوند، همان گونه که نگاه هاى مهرآمیزى که باغبان بر گلستان خویش مىافکند، خارهاى باغ را نیز فرا مىگیرد و نسیم عطرآگین گلها، خارها را نیز معطّر مىسازد و همان گونه که گل فروشان گل را با خار مىفروشند و خریداران نیز گل را با خار خریدارى مىکنند، فردى که در خدمت پاکان حضور یافته، از انوار تابناکى که بر آنان مىتابد بهرهمند مىشود.
به این جهت در دعاى بعد از زیارت، خدمت امامعلیه السلام عرض مىکنیم: اى ولىّ خدا؛ این را بهره من از زیارتت قرار ده که در میان زوّار خالص تو و آمیخته با آنان باشم.
مجالست با نیکان، همچون کیمیا است؛ زیرا هالهاى که در اطراف بدن اولیاء خدا وجود دارد، همچون اکسیر که داراى قوّه کاسره است، ضعف و کمبودى را که در شخص مقابل وجود دارد درهم مىشکند؛ به او شهامت خوب شدن مىبخشد؛ به او پر مىدهد تا او را به پرواز درآورد و در فضاى بیکران معنویّت سیر کند و از لذایذ نگفتنى عالمِ معنى بهرهمند شود.
هالهاى که اطراف بدن انسان را فرا گرفته است، عبارت از میدانهاى انرژى است. انسانها به وسیله وجود همین هالهها مىتوانند در اثر همنشینى و مجالست با یکدیگر اثرات مثبت و منفى بر یکدیگر داشته باشند. هاله به خاطر اختلافى که انسانها در اعتقادات و روحیّات دارند از لحاظ کیفیّت و چگونگى، تفاوت فراوان دارد. همین طور از لحاظ مقدار و کمیّت تأثیر گذارى افراد بر یکدیگر اختلاف درجه وجود دارد.
بر اثر مصاحبت و همنشینى و رفاقت، این هالهها با یکدیگر برخورد نموده و خصوصیّات فکرى و اعتقادى افراد به یکدیگر نقل و انتقال پیدا مىکند.
معمولاً افرادى که صاحب یقین مىباشند و داراى اراده و نفوذ هستند، در دیگران بیشتر اثر مىگذارند. و خصوصیّتهاى فکرى و اعتقادى خود را در آنان ایجاد و یا تقویت مىنمایند.
مجالست با افراد معنوى، در خصوصیّات فکرى طرفِ مقابل تحوّل ایجاد مىکند و افکار غیر سالم را تبدیل به اندیشهها و اعتقادات صحیح و انسانى مىگرداند؛ ولى این یک قانون کلّى نیست. به این جهت همان گونه که دین به یک شخصیّت آگاه و عالم دستور مىدهد در میان مردم جاهل و ناآگاه رفته و آنان را به سوى دین و مذهب فرا خواند و آنان را به دستورات حیاتبخش تشیّع آشنا سازد؛ همین گونه فرمان مىدهد از همنشینى با افراد پست و منحرف - اگر رفت و آمد با آنان در او مؤثّر است - دورى جوید.
این وظیفه شخص عالم و آگاه است که تشخیص دهد اثرات مثبت و منفى همنشینى با افراد ناآگاه و ارشاد آنان داراى چه میزانى است؟ آیا او بر دیگران نفوذ مىکند و رفتار و عقاید آنان را به سوى کمال مىبرد، یا روحیّه آنان بر او مسلّط شده و همنشینى با آنان اثرات منفى بر او مىگذارد؟ آیا هالهاى که در اطراف بدن اوست، بر دیگران اثر مىگذارد یا خود تحت تأثیر هاله دیگران قرار مىگیرد؟ از این جهت وظیفه اهل علم است که هم به ارشاد مردم بپردازند و هم توجّه به حالات روحى خود داشته باشند تا تحت تأثیر دیگران قرار نگیرند.
افرادى که مجالست با آنان باعث تعالى روح است
درباره افرادى که معاشرت و همنشینى با آنان، براى پیشرفت و سیر علمى و عملى انسان زیان آور است، به زودى بحث مىکنیم و اینک به ذکر نمونههایى از افرادى که معاشرت با آنان سیر معنوى را سرعت مىبخشد مىپردازیم:
1 - مجالست با علماى ربّانى
از آنجا که مجالست و همنشینى با افراد آثار فراوانى دارد، مخصوصاً اگر انسان احترام و محبّت خاصى براى آنان قائل باشد، پیغمبر اکرمصلى الله علیه وآله وسلم مىفرمایند:
لاتَجْلِسُوا عِنْدَ کلِّ عالِمٍ اِلاَّ عالِمٌ یَدْعُوکمْ... اِلَى الْاِخْلاصِ.(5)
نزد هر عالمى ننشینید! مگر دانشمندى که شما را از ریا باز مىدارد و به سوى اخلاص فرا مىخواند.
شما را به سوى خدا مىخواند؛ به سوى آل اللَّه دعوت مىکند و هدفش از گفتار و راهنمائیش دعوت به سوى خود نیست.
همنشینى و مجالست با این گونه علماى ربّانى در شما اثر مىگذارد و شما را با معارف نورانى اهل بیتعلیهم السلام آشنا مىسازد. آنان قلب شما را با محبّت خاندان وحى پیوند مىزنند و با اعمال ننگینِ منافقان تاریخ، آشنا ساخته و نفرت شما را از آنان بیشتر مىکنند.
مجالست با نیکان، همچون کیمیا است؛ زیرا هالهاى که در اطراف بدن اولیاء خدا وجود دارد، همچون اکسیر که داراى قوّه کاسره است، ضعف و کمبودى را که در شخص مقابل وجود دارد درهم مىشکند؛ به او شهامت خوب شدن مىبخشد؛ به او پر مىدهد تا او را به پرواز درآورد و در فضاى بیکران معنویّت سیر کند و از لذایذ نگفتنى عالمِ معنى بهرهمند شود
91/3/1
8:8 ص
2 - مجالست با ابرار و صلحا
پیغمبر اکرمصلى الله علیه وآله وسلم در فرمایشات خود دوستان و یاران خود را در مورد مصاحبت و مجالست راهنمایى و ارشاد نمودهاند و به آنان تأکید فرمودهاند که همنشینان خود را از میان افراد پرهیزکار و مؤمن انتخاب نمایند و از مجالست با افراد دنیاپرست و بىهدف پرهیز کنند. در سفارش مفصّلى که آن حضرت به عبداللَّه بن مسعود نمودهاند، این چنین فرمودهاند:
یَابْنَ مَسْعُودِ فَلْیَکنْ جُلَساؤُک الْاَبْرارَ وَاِخْوانُک الْاَتْقِیاءَ وَالزُّهَّادَ، لِاَنَّ اللَّهَ تَعالى قالَ فی کتابِهِ: «اَلْاَخِلاَّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ اِلَّا الْمُتَّقینَ «(6).(7)
اى پسر مسعود، همنشینان تو باید افراد نیک باشند و برادران تو باید اشخاص متقى و زاهد باشند؛ زیرا خداوند در قرآن فرموده است: در آن روز (روز قیامت) دوستان، بعضى با بعضى دیگر دشمن هستند، مگر پرهیزکاران.
همان بزرگوار در وصیّتى که به اباذر نمودهاند، فرمودهاند:
یا اَباذَرِّ لاتُصاحِبْ اِلاَّ مُؤْمِناً.(8) ؛ اى اباذر هم سخن براى خود انتخاب مکن، مگر فرد مؤمن را.
زیرا شیرینى زندگى، همنشین بودن با اولیاء خدا و مردان خودساخته است. در گفتارى حیاتبخش حضرت امیرالمؤمنینعلیه السلام به پیغمبر اکرمصلى الله علیه وآله وسلم مىگویند:
هَلْ اُحِبُّ الْحَیاةَ اِلاَّ لِخِدْمَتِک وَالتَّصَرُّفِ بَیْنَ اَمْرِک وَنَهْیِک وَلِمَحَبَّةِ اَوْلِیائِک.(9)
آیا زندگى را دوست دارم؛ جز براى خدمت تو و اطاعت امر و نهى تو و براى محبّت دوستان تو؟!
ارزش زندگى و ماندن در جهانى که همهاش رنج است، به خاطر وجود اولیاء خدا و مردان خودساختهاى است که در دنیا به سر مىبرند. وگر نه، همان گونه که دنیا در نظر حضرت امیرالمؤمنینعلیه السلام بىارزش مىباشد، زندگى در آن نیز بىارزش، رنج آور و ناراحت کننده است. بنابراین تنها وجود مردان خداست که مردان خدا را به زندگى در دنیا - نه خود دنیا و زر و زیور آن - علاقهمند مىسازند.
بنابراین آنچه که زندگى در دنیا را براى مردان خدا شیرین مىکند، وجود اولیاءاللَّه و افراد خودساختهاى است که برخوردِ با آنان، یاد خدا و اهل بیتعلیهم السلام را در دل انسان زنده مىکند. این است شیرینى و شادى و نشاط زندگى در دنیا براى شخصیّتهایى که دنیا را فروخ. تهاند
91/3/1
8:4 ص
به فرموده امیر پرهیزگاران در عهدنامه مالک اشتر اگر چه شیطان همواره در صدد تهاجم است اما جایی که تو را می ستایند، آن جا خط مقدم آتش ابلیس است و باید مراقب باشی .
می خواستند نردبان معرفت را پله پله تا فراسوی بام ایمان طی کنند و امروز انبان های پر از پرسش خویش را در برابر مردی گشوده بودند که نگاهش موجی از صمیمیت است و کلامش آمیخته به وحی. همو که با کلام امام علی(علیه السلام) الفتی دیرین دارد و از همین روست که گوارا و شیرین، بر دل می نشیند .
استوار و آرام، مثل همیشه، لب به سخن گشوده است و همه چشم بر چشمان او دوخته اند و از باغ کلامش خوشه های معرفت می چینند و زانوی ادب در محضرش ساییده اند .
از آن جا که ارائه تمام متن سخنان حکیم و مفسر گرانقدر، آیت الله جوادی آملی، در تنگه صفحات نشریه نمی گنجد، متن پیش رو، چکیده و بازنگارشی است از پاسخ های ایشان به چند پرسش از دانشجویان شرکت کننده در همایش .
آب دریا را اگر نتوان کشید هم به قدر تشنگی باید چشید
آفات تهدید کننده نفس انسان کدام اند؟
بعد درونی انسان از دو راه آفت زده می شود: 1. هوا و هوس و آرزوها و خیال های باطل; 2. اهریمن و وسوسه ابلیس .
ابلیس که از برون حمله می کند، تا پایگاه درونی نداشته باشد و نیروهای درونی آن را حمایت نکنند، هرگز نمی تواند در انسان اثرگذار باشد. کار شیطان صادر کردن سم و وارد کردن آن در جهات درونی انسان است. اگر کسی بخواهد انسان را از پای در آورد، باید سم را به خورد انسان دهد، اگر این سم را در جیب پیراهن او قرار دهد، کوچک ترین تاثیری نخواهد دید. هنگامی این سم اثر می کند که پایگاه درونی داشته باشد و در جوارح انسان نفوذ کند. وسوسه ها نیز این چنین اند. هوا و هوس و شهوت رانی، در جوانی به گونه شناخته شده ای بروز می کند و در سالمندی در چهره جاه طلبی و مقام جویی. (1) کسانی که در بند عنوان و لقب و جاه و مقام اند، اهل بازی اند و گرفتار نفس خویش . به فرموده امیر پرهیزگاران در عهدنامه مالک اشتر اگر چه شیطان همواره در صدد تهاجم است اما جایی که تو را می ستایند، آن جا خط مقدم آتش ابلیس است و باید مراقب باشی .
رمز موفقیت بزرگان در آن است که اینان روح خویش را از آفت های گونه گون مصون داشته اند و به ویژه از غذای حرام، فکر باطل، زشت گویی، هتک حیثیت و... دوری ورزیده اند
سر آن که انتقال آدمی به عالم برزخ دردناک است، همان است که او به دنیا و آن چه در آن است دل سپرده و با مرگ این عمارت و دلبستگی های او را از وی می ستانند و آن را در این دنیا باقی می نهند و او که دل در گرو این اسباب نهاده است، ترک آن را دشوار می بیند. هر چه وابستگی انسان در دنیا کم تر باشد، درد جان کندن او نیز آسان تر خواهد بود .
حضرت استاد علامه طباطبایی (ره) می فرمودند: شهید هنگامی که در خون خویش فرو می غلتد، دیگران گمان می برند که درد جان کندن دارد، اما مثل او همانند گرما زده ای است که وارد آبگیر زلال و گوارایی می شود و تن خویش را به آب می زند. و اگر می توانست لب به سخن می گشود و آن را می ستود. و از آن سوی، تبه کاری که به گمان ما، به آسانی جان به جان آفرین تسلیم می کند، آتشی در وجودش شعله ور دارد و ما نمی فهمیم .
انسان باید به کسی و چیزی دل ببندد که او را تنها و رها نسازد و همواره پس از مرگ نیز همراه و یاور او باشد; چرا که او مسافری بیش نیست و مسافر هیچ گاه بر مرمت مسافرخانه همت نمی گمارد .
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم
پس چه کسانی بهتر از اولیای الهی که خیرخواهان انسان اند و رهنمون و یاری گر او به سوی کمال و نیکی ها .
چگونه خویشتن را اصلاح کنیم؟
انسان باید در نخستین اقدام برای اصلاح خویش دست به بازشناسی ابعاد وجودی خویش زند .
انسان فقط در تالار تشریع خلاصه نمی شود. جسم انسان و کارآیی آن را می توان در محدوده علوم تجربی (طب) بررسی کرد; اما انسان دارای حقیقتی است که وظیفه آن تدبیر بدن، هدایت و راهنمایی آن است و آن، همان جان آدمی است. محدوده شناخت و بررسی این بعد انسان در علوم انسانی است. در اثر گمراهی ها و مشکلات برونی، مانند تبه کاری ها، رفتارهای ناپسند، نفاق، خودپرستی و... ساختار درونی انسان نیز دچار آسیب خواهد شد و آتش این فساد از درون و بعد درونی او سر برون خواهد آورد. (2) حال نکته اساسی در این بحث، آن است که خداوند انسان را بر طینت پاک سرشته است و روح نخستین آدمی، شفاف و صاف و عاری از هرگونه پلیدی است. اما در اثر عواملی گوناگون، مانند عصیان و دروغ و غیبت و ستم و... غبار تیرگی ها بر پیکره این روح پاک می نشیند و آن را تیره و تار می سازد .
رمز موفقیت بزرگان در آن است که اینان روح خویش را از آفت های گونه گون مصون داشته اند و به ویژه از غذای حرام، فکر باطل، زشت گویی، هتک حیثیت و... دوری ورزیده اند .
انسان اگر هر شب اعمال خویش را برسد و به محاسبه نفس خویش بپردازد، هیچ گاه با چنین رویدادی رویاروی نخواهد شد. از این رو است که روایات تاکید فراوان فرموده اند که این امر، باید هر شب صورت گیرد. مبادا روزی که در انبار اعمال خویش را می گشاییم، آن را خالی از عمل نیک و سرشار از پلیدی ها بیابیم
سر این که قرآن کریم، بخش گسترده ای از آیات خویش را به تبیین و شرح خبث نفس ها و راه های درمان آن اختصاص داده، همین است که انسان با شناخت این خباثت، از آن ها پرهیز کند. قرآن شفای همه دردهای مردم است; و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمة للمؤمنین.
جمله قرآن شرح خبث نفس هاست بنگر اندر مصحف آن چشمت کجاست (3)
نکته دیگر، سرسپردگی به خداوند است. کوثر زلال دل، فقط با یاد خداوند آرامش و سکون می پذیرد; الا بذکر الله تطمئن القلوب. هیچ کس بدون خدا نیست. همه یا خدای خودساخته را می پرستند یا خدای خالق و مدبر عالم را.
خدای خودساخته همان هوا و هوس و میل است و به تعبیر بزرگان، نخستین بتی است که در عالم عبادت شده است. دام هوس، بسیار گسترده است; به گونه ای که شیطان نیز در این دام گرفتار آمد.
در روایات نبوی و گفتارهای امامان معصوم، توصیه شده است که انسان باید هر شب، زمانی هرچند کوتاه را به محاسبه نفس خویش همت گمارد و ببیند که در این چند ساعت عمر امروز خویش، چه چیزی به دست آورده و چه فرصت هایی را از کف داده است. گام های خویش را به سوی پلیدی یا نیکی بر شمارد و نقاط ضعف و قوت خویش را باز شناسد. کشوری را مثال می زنند که سالیانی چند در پی ذخیره گندم و دسترنج خویش بود. هنگامی که پس از سال ها به انبار اندوخته های خویش سر می زند، ناگاه متوجه می شود که چیزی در انبار او نمانده و او از وجود موش در انبار خویش غافل بوده است.
گرنه موش دزد در انبان ماست
حاصل طاعات چهل ساله کجاست؟
انسان اگر هر شب اعمال خویش را برسد و به محاسبه نفس خویش بپردازد، هیچ گاه با چنین رویدادی رویاروی نخواهد شد. از این رو است که روایات تاکید فراوان فرموده اند که این امر، باید هر شب صورت گیرد. مبادا روزی که در انبار اعمال خویش را می گشاییم، آن را خالی از عمل نیک و سرشار از پلیدی ها بیابیم.