91/2/27
12:14 ع
چگونه میتوان از مال حرام گذشت؟
قطعاً در نظام جهان هستی، هر کاری اثری بر جای میگذارد؛ هر چند در مواردی این تاثیر دیدنی نباشد. یکی از این موارد، تأثیر لقمه حرام بر وجود انسان است. از دید ظاهری فرقی بین غذای حلال و حرام نیست، ولی لقمه حرام تأثیری بر جان آدمی دارد که کشف آن از محدوده علوم ظاهری بشری خارج است . وظیفه ادیان الهی، بیان همین امور باطنی است که در دسترس بشر نیست .
حلال خوری بنا بر ادبیات قرآن و فرهنگ قرآن یعنی انسان خود را زنده نگاه دارد . به عبارت دیگر یعنی حیات طیبه. تعبیر قرآن این است که زنده ها و مرده ها دو دسته هستند . برخی از افراد ظاهراً زنده هستند ولی در واقع زنده نیستند. ظاهراً انسان هستند ولی به تعبیر صریح قرآن در واقع انسان نیستند. بالاترین اثر حرام این است که فرد را از انسانیت ساقط می کند. برای حیوان هیچ فرقی نمی کند که پاک و نجس و یا حلال و حرام بخورد. هر چه به دست بیاورد می خورد . حرام خوری انسان را از رتبه ی انسانیت به رتبه ی حیوانیت و غفلت تنزل می دهد. گوش حیوان حرف حق نمی شنود .
لشکر عمر سعد در ظاهر انسان بودند. اما اگر واقعاً انسان بودند سخن امام حسین(علیه السلام) را که با آنان صحبت می کرد می شنیدند . من هم اگر خدای ناکرده ورودی های جسم خود و مخصوصاً لقمه ی خود را کنترل نکنم و حرام وارد وجود من شود ، از انسانیت ساقط می شوم . هر کسی فکر می کند که این تنزل مهم نیست، گوش ندهد و برای آن اهمیت قائل نشود .
وقتی که ما در جایگاه انسانیت باقی بمانیم ، حرف را می شنویم . یک حیوان زیاد نمی تواند انسان ها را تشخیص دهد . سپاهیان عمر سعد ، چهره ی باطن عمر سعد را با چهره ی باطن امام حسین (علیه السلام) خیلی تشخیص ندادند . ظاهراً هر دو عمامه به سر داشته و محاسن داشتند . هر دو لباس جنگ و اسب داشتند . حتی ممکن است سپاه عمر سعد برای آنها جذاب تر هم بود که با او باقی ماندند . بنابراین انسان وقتی حیوان می شود ، کلام و چهره ی حق را از باطل تشخیص نمی دهد. مسیر حق را از مسیر باطل تشخیص نمی دهد .
در روایات داریم که اولین اثر حرام خوری، مرگ دل است . قلب انسان می میرد و دیگر حیات ندارد . آن چیزی که دارد حیات حیوانی است . ما کلاً حیات نباتی، حیوانی و انسانی داریم . اگر برای شما حیات انسانی مهم است ، باید کاری کنید که یک چیزی وارد وجود شما نرود که این حیات انسانی را به خطر بیندازد. الان هوا آلوده است . همه سعی می کنند که جلوی بینی خود را گرفته و ماسک بزنند . چون اگر آلودگی وارد بدن ما شود جسم ما را با مشکل مواجه می کند . هر کس باور کند که چقدر آلودگی دل ، روح را لطمه می زند . مراقب است که این آلودگی وارد روح او نشود . حرام خوری البته به صورت اعم مربوط به چشم و گوش و زبان و فکر و دهان ما است .
در روایت داریم عبادت کسانی که حرام خور هستند پذیرفته نمی شود .دعای این افراد مستجاب نمی شود . کسی که خواب است دعا نمی کند . کسی که در خواب است حتی اگر حرف هم بزند ، دیگران به حرف او اهمیت نمی دهند
قطعاً در نظام جهان هستی، هر کاری اثری بر جای میگذارد؛ هر چند در مواردی این تاثیر دیدنی نباشد. یکی از این موارد، تأثیر لقمه حرام بر وجود انسان است. از دید ظاهری فرقی بین غذای حلال و حرام نیست، ولی لقمه حرام تأثیری بر جان آدمی دارد که کشف آن از محدوده علوم ظاهری بشری خارج است. وظیفه ادیان الهی، بیان همین امور باطنی است که در دسترس بشر نیست .
اینکه حرامخواری چه اثرات سویی بر جان و دل آدمی دارد، بحث مفصّلی است ولی اجمالاً باید دانست که بسیاری از گناهان، ریشه در آلودگی روح آدمی دارد و لقمه حرام مثل آب آلوده که جسم را بیمار میسازد جان آدمی را آلوده میکند .
از اثرات حرام خوری :
یک – مرگ دل است. گوش این افراد حرف حق را نمی شود ، همانطور که کلام حق امام حسین (علیه السلام) را نشنیدند. چشم آنها امام حسین (علیه السلام) را ندید و دل آنها نیز تشخیص نداد.
دوم – دل مُرد دیگر برکت ندارد. وقتی که بی برکتی رخ داد ، اعمال ما دیگر به عنوان عبادت پذیرفته نمی شود . ما ظاهراً نماز می خوانیم ولی پذیرفته نمی شود . چون نماز انسان پذیرفته است و نماز حیوان پذیرفته نیست . در روایت داریم عبادت کسانی که حرام خور هستند پذیرفته نمی شود. دعای این افراد مستجاب نمی شود. کسی که خواب است دعا نمی کند. کسی که در خواب است حتی اگر حرف هم بزند، دیگران به حرف او اهمیت نمی دهند.
سوم - اگر حرام وارد وجود ما شود، خواب هستیم ، دعای ما مستجاب نمی شود . از همه ی اینها دردناک تر این است که نسل ما ناپاک می شود .
چهارم - در روایت صریح داریم که نسل شما ناپاک می شود . خیلی از افراد می گویند که ما در این دنیا خیلی تلاش کردیم اما چیزی بدست نیاوردیم . به آنها می گویم به پسر خود نگاه کنید . می گویند فرزند ما خیلی عالی است . شما سعی کردید لقمه ی حلال در زندگی خود بیاورید ، پسر و دختر شما یک دسته گل شده است . اگر خانه ی آنچنانی ندارید ، اهمیتی ندارد . خانه، باقیات و صالحات شما نیست . چون بعداً فرد دیگری مالک آن می شود . ولی بچه باقیات و صالحات شما است . هر عمل خوبی که انجام دهد ، یک کپی هم برای شما می گذارند .
امام باقر (علیه السلام) فرمود :خداوند روز قیامت مردمى را از قبورشان به محشر مى آورد، که دستانشان به گردنشان بسته، به اندازه یک مورچه قدرت گرفتن چیزى را ندارند، ملائکه به شدت آنان را سرزنش مى کنند، و مى گویند : اینان مردمى هستند که خداوند به آنها ثروت عطا کرد، ولى حق خدا را از مال خود به صاحبان حق ندادند
روایاتی پیرامون مال حرام
رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود : خداوند فرموده : مَنْ لَمْ یُبالِ مِنْ اَیِّ باب اکْتَسَبَ الدّینارَ وَ الدِّرْهَمَ لَمْ أُبالِ یَوْمَ الْقِیامَةِ مِنْ اَیِّ اَبْوابِ النّارِ اَدْخَلْتُهُ. کسى که در کسب مال پروا ندارد، از کجا مى آورد، من در قیامت پروا ندارم که از کدام در او را وارد آتش کنم!
مَنْ کَسَبَ مالاً مِنْ غَیْرِ حِلِّهِ اَفْقَرَهُ اللهُ. کسى که از غیر حلال به کسب مال برخیزد، خداوند او را دچار فقر مى کند.
مَنِ اکْتَسَبَ مالاً مِنْ غَیْرِ حِلِّهِ کانَ زادُهُ اِلَى النّارِ. کسى که از غیر حلال کسب مال کند، آنان مال توشه او به سوى جهنم است.
ثروتى که زکات، خمس، حق سائل، حق محروم، و دیگر حقوق شرعى آن پرداخت نشده، حلال مخلوط به حرام است، و تصرف در آن جایز نیست، و خوراندن حرام یا حلال مخلوط به حرام به زن و بچه و دیگران خود معصیتى غیر از معصیت به دست آوردن حرام، یا حبس حقوق واجبه است.
امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: شَرُّ الاَْمْوالِ ما لَمْ یَخْرُجْ مِنْهُ حَقُّ اللهِ سُبْحانَهُ. بدترین اموال آن مالى است که حق خدا «خمس ـ زکات» از آن خارج نشده است.
امام باقر (علیه السلام) فرمود: خداوند روز قیامت مردمى را از قبورشان به محشر مى آورد، که دستانشان به گردنشان بسته، به اندازه یک مورچه قدرت گرفتن چیزى را ندارند، ملائکه به شدت آنان را سرزنش مى کنند، و مى گویند: اینان مردمى هستند که خداوند به آنها ثروت عطا کرد، ولى حق خدا را از مال خود به صاحبان حق ندادند.
91/2/27
12:13 ع
اسباب بخشودگى گناه
آری خداوند متعال به واسطهی رحمت و کرامت بی انتهایی که دارد یکی از پاداشهایی که برای بسیاری از اعمال خوب قرار داده است بخشایش گناهان است. چنانچه در روایات حکایت شده: که خداوند با هر کار نیکی که انجام میدهیم گناهی را پاک میکند.7 به عنوان نمونه نظر شما را به بعضی از اعمال که باعث بخشیدن گناهان میشود جلب مینماییم:
الف. صلوات فرستادن بر محمد و آل محمد ـ علیهم السلام ـ
از امام رضا(علیه السلام) نقل شده است: «کسی که نمیتواند کاری کند که گناهانش پاک شود پس باید زیاد بر محمد و آل او صلوات بفرستد زیرا زیاد فرستادن صلوات گناهان را از بین میبرد.8
ب. سفر زیارتی حج یا عمره نیز، باعث پاک شدن گناهان میشود.9
ج. زیارت اهل بیت(علیهم السلام) به ویژه امام حسین(علیه السلام)10
د. خوش اخلاقی نیز سبب بخشوده شدن گناهان می شود.چنانچه از امام صادق علیه السلام نقل شده است «خوش اخلاقی مانند حرارت خورشید، گناهان را از بین میبرد.»11
هـ . سجدهی فراوان، شخصی نزد پیامبر اسلام آمد و عرض کرد گناهانم زیاد شده است حضرت فرمودند: «زیاد سجده کن زیرا سجده فراوان، مانند باد که برگها را روی زمین می ریزد گناهان را از بین میبرد.»12
و. خواندن دعاها از جمله دعای کمیل در هر هفته نیز باعث بخشش گناهان میشود.13
ز. گریه نمودن بر مصائب امام حسین(علیه السلام)14
ح. انفاق نمودن به مردم:15 از امام علی(علیه السلام) نیز حکایت شده: «کفارهی گناهان بزرگ و عظیم، فریاد رسی از بیچارگان میباشد.»16
ط. رفتن به سوی مسجد برای نماز جماعت.17
ی. مراعات تقوی.18
خلاصه همهی اعمال خیر مثل قرائت قرآن، نماز، زیارت برادران دینی یا عیادت مریض یا پرستاری از مریض و... همه و همه باعث پاک شدن گناهان میشود.
3. تحمل مشکلات و سختیها:
با توجه به روایات اهل بیت(علیهم السلام) بدست میآید که علت بسیاری از مشکلات، سختیها، بیماریها و همچنین فقر و غم و اندوه و... این است که خداوند اراده کرده است تا با این روش، بندهی خود را از گناهانی که انجام داده است رها سازد تا دچار عذابهای سخت و طاقت فرسای آخرتی نگردد.19
از رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) نقل شده:
«پیوسته برای مرد و زن مؤمن، بلا و گرفتاری در بدن و مال و فرزندان وجود دارد، تا اینکه خدا را در حالی که هیچ گناهی بر عهده او نیست ملاقات کند.20 (کنایه از مرگ می باشد.)»
3 ـ شفاعت که شرح آن در جلد اول تفسیر «نمونه»، ذیل آیه 48 سوره «بقره» آمده است.
4 ـ پرهیز از گناهان «کبیره» که موجب بخشش گناهان «صغیره» مى گردد، همان طور که شرح آن در ذیل آیه 31 سوره «نساء» آمده است.
خداوند متعال به واسطهی رحمت و کرامت بی انتهایی که دارد یکی از پاداشهایی که برای بسیاری از اعمال خوب قرار داده است بخشایش گناهان است. چنانچه در روایات حکایت شده: که خداوند با هر کار نیکی که انجام میدهیم گناهی را پاک میکند
5 ـ عفو الهى که شامل افرادى مى شود که شایستگى آن را دارند، همان طور که در آیه 48 سوره «نساء» بیان شده است.
مجدداً یادآورى مى کنیم: عفو الهى مشروط به مشیت او است، و به این ترتیب، عمومى و بدون قید و شرط نیست، و مشیت و اراده او تنها در مورد افرادى است که شایستگى خود را عملاً به نوعى اثبات کرده اند.
از اینجا روشن مى شود: چرا شرک قابل عفو نیست; زیرا مشرک ارتباط خود را از خداوند بکلى بریده است و مرتکب کارى شده که بر خلاف اساس تمام ادیان و نوامیس آفرینش است.( تفسیر نمونه، جلد 3، صفحه 524)
ملعون در نگاه امام صادق علیه السلام
یونس ابن یعقوب از امام صادق علیه السلام نقل کرده است که:
[در خصوص مومنان]هر بدنی که چهل روز آسیبی به آن وارد نشود، ملعون است و دور از رحمت خداوند.
گفتم: واقعاً ملعون است!؟
فرمود: بله.
گفتم: واقعاً!؟
باز فرمود: بله.
پس چون امام(علیه السلام) سنگینی مطلب برای من را مشاهده کرد، فرمود:
ای یونس! از جمله ی بلا و آسیب به بدن، همین خراش پوست و ضربه خوردن و لغزیدن و یک سختی و خطا کردن و پاره شدن بند کفش و چشم درد و مانند اینها است [نه لزوماً مصیبت های بزرگ].
مومن نزد خداوند با فضیلت تر و گرامی تر از آن است که بگذارد چهل روز بر او بگذرد و گناهانِ او را پاک ننماید؛ ولو به یک غم پنهان در دل، که او نفهمد این غم از کجا حاصل شده است.
به خدا قسم، وقتی یکی از شما سکه های درهم را در کف دست وزن می کند و متوجه نقصان آن شده و غصه دار می شود، سپس دوباره وزن می کند و متوجه می شود که وزنش درست بوده، همین غصه ی کوتاه و گذرا، موجب آمرزش برخی از گناهان اوست.
91/2/27
12:11 ع
یکی از راههای خلاص شدن از گناهان توبه است. راهی که قرآن به ما آموزش میدهد آنجا که میفرماید: «تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً»؛ «بسوی خدا توبه کنید توبهای خالص»
راههای از بین بردن گناهان چیست؟
چنانچه در آیات قرآن و روایات معصومین(علیهم السلام) آمده است هر چند انسان گناه زیادی انجام داده باشد، باب بازگشت به خدا و از بین بردن گناهان همیشه باز است چرا که خداوند در قرآن با بیانی مهربانانه میفرماید:
«یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنفُسِهِمْ لاَ تَقْنَطُوا مِن رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً»1 ؛ «ای بندگان من که بر خود اسراف کردهاید از رحمت خداوند نومید نشوید که خدا همهی گناهان را میآمرزد زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است.»
پس باید دانست که رحمت الهی بسی بیشتر از گناهان ما و گناهان همهی مخلوقات است، و جایی برای ناامید شدن ما نیست؛ و باز خداوند برای بخشیدن ما راههایی را قرار داده که برخی از آنها را بر میشماریم:
1. توبه:
یکی از راههای خلاص شدن از گناهان توبه است. راهی که قرآن به ما آموزش میدهد آنجا که میفرماید: «تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً»2 ؛ «بسوی خدا توبه کنید توبهای خالص»
توبه آنچنان که در روایات معنا شده است یعنی پشیمانی قلبی و واقعی از کارهایی که انجام دادهایم. و لازمهی این پشیمانی، تصمیم بر ترک آن عمل زشت می باشد . پس توبه یعنی پشیمان بودن از گناه و تصمیم بر ترک گناه. چنانچه انسان به این حالت برسد اصطلاحا توبه نموده است.
ممکن است سؤال شود: چه کار کنیم تا این حالت پشیمانی برای ما حاصل شود؟ پاسخ: برای تحصیل حالت توبه راههای متعددی وجود دارد که به بعضی از آنها اشاره میکنیم:
الف. تفکر: از جمله انسان به نتایجی که گناهان در دنیا و آخرت دارد و عذابهای سخت و دردناکی که برای گناهان قرار داده شده است فکر نماید.3
ب. استغفار: در این راه لازم است انسان فراوان استغفار و طلب بخشش نماید؛ چنانچه قرآن کریم میفرماید:
«وَأَنِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ»4 ؛ «و اینکه از پروردگار خویش آمرزش بطلبید سپس بسوی او باز گردید.»
پرهیز از گناهان «کبیره» که موجب بخشش گناهان «صغیره» مى گردد، همان طور که شرح آن در ذیل آیه 31 سوره «نساء» آمده است
ج. دعا: خواستن و استمداد از خداوند و ائمه اطهار(علیه السلام) که این حالت پشیمانی واقعی و مداوم، برای انسان حاصل شود زیرا در روایات حکایت شده: اگر انسان به درجهی توبه کنندگان برسد مانند کسی است که تازه متولد شده است و گناهی به عهده او نمی باشد.(التائب من الذنب کمن لا ذنب له)5
2. انجام اعمال نیک:
راه دیگری که برای خلاص شدن از گناهان وجود دارد انجام دادن اعمال نیک و پسندیده است چرا که قرآن کریم میفرماید: «إِنَّ الْحَسَنَاتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ» ؛6 «بدرستی که حسنات و اعمال نیک، سیئات (و آثار آنها را) از بین می برد.»
91/2/26
8:21 ص
راههای نفوذ در دلهای مردم!
معمولا محبوب شدن و محبوب بودن بین مردم یکی از دغدغه های بسیاری از ما انسان هاست، و هر کس به فراخور طبیعت و موقعیتش می خواهد قلب های بیشتری را از آن خود کند .
اما با توجه به این همه اختلاف سلیقه و روحیات مختلف افراد چگونه می توان در قلب های آن ها رخنه کرد ؟ و یا چه می شود که عده ای چون آهن ربا همه را به خود جذب می کنند و به اصلاح جاذبه آنان زیاد است ؟ اگر بخواهم اینگونه باشم چه راهکارهایی برای من وجود دارد ؟
اگر می خواهی مردم تو را دوست بدارند به آن ها خوبی و نیکی کن و به آنچه در دست آن هاست طمع نکن و چشم نینداز.(این دستورالعمل از سنت ؛ اما دستورالعمل خداوند در کتاب :) (نحل، 90) «انَّ اللَّهَ یأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ ...» «خدا به عدالت و نیکى کردن ... فرمان مىدهد».و فرمود: «انَّ اللَّهَ یأْمُرُکُمْ أنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ الى اهْلِها وَ اذا حَکَمْتُمْ بَینَ النّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ» (نساء، 57) «خدا به شما فرمان مىدهد که امانتها را به صاحبانش بدهید و چون میان مردم حکم مىکنید به عدالت حکم کنید».
دعا را باید از ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) بیاموزیم. او به خدای سبحان عرض می کند: «فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِّنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ » پروردگارا دلهای گروهی از مردم را متوجه ذریه و خانواده ی من کن، که آنان را دوست داشته باشند و بطلبند و محبوب بین مؤمنان گردند.
قرآن کریم راه محبوب شدن بین مؤمنان را بیان کرده فرمود: «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا.» آنان که از نظر عقیده مؤمن و از نظر اعمال صالح اند، خدا برای آنها محبت قرار داده و آنان را محبوب دلهای دیگران می کند.
بر اساس آنچه در روایتی امده است زیاد خواندن سوره نجم موجب می شود فرد نزد مردم محبوب واقع شود.(ثواب الاعمال 116)
برای این قسمت از بحث قسمتی از کتاب معراج السعادة ص 504 را انتخاب کرده ایم :
فصل: اهتمام در ثواب قضاى حوائج مسلمین و اعانت بر ایشان و این، از صفات شریفه، و ثواب به جا آوردن آن بىحدّ و نهایت است.
حضرت رسول- صلى اللّه علیه و آله- فرموده که: «هر که یک حاجت برادر خود را بر آورد، چنان است که در همه عمر خود خدا را خدمت کرده است». «5»و فرمود: «هر که راه رود به جهت حاجت برادر خود در یک ساعت از شب یا روز، خواه آن را بر آورد یا نه بهتر است از براى او از اعتکاف دو ماه». «احیاء العلوم، ج 2، ص 185»
و از حضرت امام محمد باقر- علیه السّلام- مروى است که: «هر که برود در پى بر آوردن حاجت برادر مسلم خود، خداى- تعالى- هفتاد و پنج هزار ملک را امر مىفرماید که او را سایه بیندازند. و هیچ قدمى بر نمىدارد مگر این که خدا از براى او حسنه مىنویسد و سیئه را محو مىکند. و درجه او را بلند مىگرداند. و چون از حاجت او فارغ شد ثواب حج و عمره از براى او ثبت مىکند». « کافى، ج 2، ص 197 ح 3»و فرمود: «هر که برادر او حاجتى به نزد او بیاورد و او نتواند روا کند و دل او مشغول شود به اینکه اگر مىتوانست روا کند روا مىکرد خداى- تعالى- به این جهت او را
و از حضرت امام جعفر صادق- علیه السّلام- مروى است که: «هر که بر آورد حاجتى از برادر مؤمن خود را، خداى- تعالى- در روز قیامت صد هزار حاجت او را بر مىآورد، که یکى از آنها داخل کردن اوست به بهشت. و یکى دیگر آن است که: خویشان و برادران و آشنایان او را داخل بهشت مىکند، اگر دشمن اهل بیت نباشند».
کسى نیک بیند به هر دو سراى که نیکى رساند به خلق خداى
خدا را بر آن بنده بخشایش است که خلق از وجودش در آسایش است
و اخبار بر این مضامین بسیار است، که شرح دادن همه آنها ممکن نیست. و خود این مطلب چندان ظاهر است که احتیاج به بیان ندارد، زیرا همه مردمان، بندگان خداوند منّاناند، و هر که با بنده کسى نیکى کند همانا با او کرده است. بلکه بسا باشد که مولا از نیکى کردن به بنده او خشنودتر مىشود از نیکى کردن به خود او. پس کسى که رضاى خدا را جوید، در کارگذارى بندگان او نهایت اهتمام را به جا مىآورد.
از روایات به دست مىآید که رعایت امورى چند موجب جلب محبت دیگران است از جمله: 1- دیندارى، 2- افتادگى و تواضع، 3- بخشندگى، 4- خوشخویى (چهره شاد و روى باز)، 5- مهربانى و اظهار دوستى به دیگران، 6- دل برکندن از آن چه مردم دارند (طماع نبودن)، 7- رعایت انصاف در معاشرت با دیگران، 8- کمک مالى به دیگران در سختى و خوشى (مانند قرضدادن)، 9- وفادارى ، و...
91/2/26
8:18 ص
پوشیده چون جان می روی اندر میان جان من
سرو خرامان منی ای رونق بستان من
چون می روی بیمن مرو ای جان جان بیتن مرو
وز چشم من بیرون مشو ای مشعله تابان من
هفت آسمان را بردرم وز هفت دریا بگذرم
چون دلبرانه بنگری در جان سرگردان من
تا آمدی اندر برم شد کفر و ایمان چاکرم
ای دیدن تو دین من وی روی تو ایمان من
بی پا و سر کردی مرا بیخواب و خور کردی مرا
در پیش یعقوب اندرآ ای یوسف کنعان من
از لطف تو چون جان شدم وز خویشتن پنهان شدم
ای هست تو پنهان شده در هستی پنهان من
گل جامه در از دست تو وی چشم نرگس مست تو
ای شاخهها آبست تو وی باغ بیپایان من
یک لحظه داغم می کشی یک دم به باغم می کشی
پیش چراغم می کشی تا وا شود چشمان من
ای جان پیش از جانها وی کان پیش از کانها
ای آن بیش از آنها ای آن من ای آن من
چون منزل ما خاک نیست گر تن بریزد باک نیست
اندیشهام افلاک نیست ای وصل تو کیوان من
بر یاد روی ماه من باشد فغان و آه من
بر بوی شاهنشاه من هر لحظهای حیران من
ای جان چو ذره در هوا تا شد ز خورشیدت جدا
بی تو چرا باشد چرا ای اصل چارارکان من
ای شه صلاح الدین من ره دان من ره بین من
ای ای فارغ از تمکین من ای برتر از امکان من
مولانا
91/2/26
8:16 ص
آسمانی که خورشیدش تو باشی، آبیتر است؛ حتی اگر گاهی غبار غفلت، سر و رویش را بگیرد .
ما میبالیم زیر آسمانی ایستادهایم که ستارههایش امان اهل زمیناند .
آری حضرت خورشید "عجل الله فرجک "
نامت که بیاید، دلمان هری میریزد، بس که دوستت داریم .
به جمعهها که میرسیم، آسمان ما رنگ انتظار میگیرد .
غروبهایش که دیگر هیچ ...
آسمان همهجا یکرنگ نیست، آسمان ما آبیتر است .
علی احمدی
ای عقده گشای سینهها ادرکنی
بر جمله دردها دوا ادرکنی
ای صدرنشین معرفت یا مهدی
ای حجت باقی خدا ادرکنی
***
آن سبزتر از بهار خواهد آمد
آن صاحب روزگار خواهد آمد
خورشید جمال یار خواهد تابید
درمان دل فگار خواهد آمد
***
آدینه گذشت و باز هم درماندیم
بر ما نزدی سری و مضطرّ ماندیم
وصل تو کجا و ناامیدی ز کجا
تا جمعه بعد، چشم بر در ماندیم
91/2/26
8:14 ص
راستش را به ما نگفتند
ظهور تو بی تردید بزرگترین جشن عالم خواهد بود و عاقبت جهان را ختم به خیر خواهد کرد .
دل به امید صدایی که مگر در تو رسد
نالهها کـــرد در این کوه که فرهاد نکرد
راستش را به ما نگفتند یا لااقل همهی راست را به ما نگفتند .
گفتند: تو که بیایی خون به پا میکنی، جوی خون به راه میاندازی و از کشته پشته میسازی و ما را از ظهور تو، ترساندند .
درست مثل اینکه حادثه ای به شیرینی تولد را کتمان کنند و تنها از درد زادن بگویند .
ما از همان کودکی، تو را دوست داشتیم. با همه فطرتمان به توعشق میورزیدیم و با همه وجودمان بی تاب آمدنت بودیم .
عشق تو با سرشت ما عجین شده است و آمدنت، طبیعیترین و شیرینترین نیازمان بود .
اما... اما کسی به ما نگفت که چه گلستانی میشود جهان، وقتی که تو بیایی .
همه، پیش از آنکه نگاه مهرگستر و دستهای عاطفه تو را توصیف کنند، شمشیر تو را نشانمان دادند .
آری، برای اینکه گلها و نهالها رشد کنند، باید علفهای هرز را وجین کرد و این جز با داسی برنده و سهمگین، ممکن نیست .
آری، برای اینکه مظلومان تاریخ، نفسی به راحتی بکشند، باید پشت و پوزه ظالمان و ستمگران را به خاک مالید و نسلشان را از روی زمین برچید .
ما از همان کودکی، تو را دوست داشتیم. با همه فطرتمان به توعشق میورزیدیم و با همه وجودمان بی تاب آمدنت بودیم . عشق تو با سرشت ما عجین شده است و آمدنت، طبیعیترین و شیرینترین نیازمان بود .
آری، برای اینکه عدالت بر کرسی بنشیند، سریر ستم آلوده سلطنت را باید واژگون کرد و به دست نابودی سپرد .
و اینها همه، همان معجزه ای است که تنها از دست تو برمی آید و تنها با دست تو محقق میشود .
اما مگر نه اینکه اینها همه مقدمه است برای رسیدن به بهشتی که تو بانی آنی .
آن بهشت را کسی برای ما ترسیم نکرد .
کسی به ما نگفت که آن ساحل امید که در پس این دریای خون نشسته، چگونه ساحلی است؟
کسی به ما نگفت وقتی تو بیایی :
پرندگان در آشیانههای خود جشن میگیرند و ماهیان دریاها شادمان میشوند و چشمهساران میجوشند و زمین چندین برابر محصول خویش را عرضه میکند .
به ما نگفتند وقتی تو بیایی :
دل های بندگان را آکنده از عبادت و اطاعت میکنی و عدالت بر همه جا دامن میگسترد و خدا به واسطه تو دروغ را ریشه کن میکند و خوی ستمگری و درندگی را محو میسازد و طوق ذلت بردگی را از گردن خلایق برمی دارد .
به ما نگفتند وقتی تو بیایی :
ساکنان زمین و آسمان به تو عشق میورزند، آسمان بارانش را فرو میفرستد، زمین، گیاهان خود را میرویاند و زندگان آرزو میکنند که کاش مردگانشان زنده بودند و عدل و آرامش حقیقی را میدیدند و میدیدند که خداوند چگونه برکاتش را بر اهل زمین فرو میفرستد .
به ما نگفتند وقتی تو بیایی :
همه امت به آغوش تو پناه میآورند همانند زنبوران عسل به ملکه خویش .
و تو عدالت را آنچنان که باید و شاید در پهنه جهان میگستری و خفته ای را بیدار نمیکنی و خونی را نمیریزی .
به ما نگفتند وقتی تو بیایی:
رفاه و آسایشی میآید که نظیر آن پیش از این، نیامده است. مال و ثروت آنچنان وفور مییابد که هر که نزد تو بیاید فوق تصورش، دریافت میکند.
به ما نگفتند وقتی تو بیایی:
اموال را چون سیل، جاری میکنی و بخششهای کلان خویش را هرگز شماره نمیکنی.
به ما نگفتند وقتی توبیایی:
هیچ کس فقیر نمیماند و مردم برای صدقه دادن به دنبال نیازمند میگردند و پیدا نمیکنند مال را به هر که عرضه میکنند، میگوید: بی نیازم.
ای محبوب ازلی و ای معشوق آسمانی
ما بی آنکه مختصات آن بهشت موعود را بدانیم و مدینه فاضله حضور تو را بشناسیم، تو را دوست میداریم و به تو عشق میورزیم.
چون عشق تو با سرشتها عجین شده بود و آمدنت طبیعیترین و شیرینترین نیازمان بود.
ظهور تو بی تردید بزرگترین جشن عالم خواهد بود و عاقبت جهان را ختم به خیر خواهد کرد.
کلک مشاطه صنعش نکشد نقش مراد هر که اقرار بدین حسن خداد داد نکرد
نویسنده: سیدمهدی شجاعی
91/2/26
8:12 ص
بهشتنوشتهها (2 )
من که نمیدانم چه لذّتی نهفته توی نوشیدن از این بادههای رویایی، اما یکجایی این اوصاف، دلم را بیشتر میبرد. هواییتَرم میکند. قدّ فهم من به اینکه «تو ساقی باشی» نمیرسد. امّا برای من هم و سقاهم ربّهم شراباً طهوراً عجیب دلبری میکند. خوبجوری باید باشد حالِ آنها که ساقیشان تو باشی. خوب جایی باید باشد آنجا که تو سقّایی کنی .
پردهی اول: وقتی تو سقّایی کنی
عَالِیَهُمْ ثِیَابُ سُندُسٍ خُضْرٌ وَإِسْتَبْرَقٌ وَحُلُّوا أَسَاوِرَ مِن فِضَّةٍ وَ سَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَابًا طَهُورًا (انسان/21 )
بر قامت آنها لباسهایی از حریر سبز و دیباست و با دستبندهای نقره آراسته شدهاند و پروردگارشان به آنها شرابی پاکیزه مینوشاند .
یک جایی گفتهای نهرهایی از شراب توی آن باغ جاودانهات جاریست که لذّتبخش است نوشیدن از آن؛ اَنهارٌ مِن خَمر لَذّه لِلشّارِبین 1. یا رودهایی از عسل زلال . و انهارٍ مِن عَسلٍ مُصفّی2 .
یک جایی گفتهای که بهشتیها را از جامهایی که طعمش از زنجبیل است مینوشانند از چشمهای که به اسم سلسبیل میشناسندش، وَ یُسْقَوْنَ فیها کَأْساً کانَ مِزاجُها زَنْجَبیلا. عیناً فیها تسمّی سلسبیلاً .3
جای دیگری از رحیق مختوم گفتهای که اهل اشتیاق باید برایش مشتاقانه سبقت بگیرند؛ وَ فی ذلک فلیتنافَس المتنافِسون4. که طعمش را از چشمهی تسنیم گرفتهاند. و مِزَاجُه مِن تسْنِیم5. چشمهای که مالِ خاصها و نورچشمیهای توست . عَیْنًا یَشْربُ بهِا الْمُقَرَبُون6 ...
من که نمیدانم چه لذّتی نهفته توی نوشیدن از این بادههای رویایی، اما یکجایی این اوصاف، دلم را بیشتر میبرد. هواییتَرم میکند. قدّ فهم من به اینکه «تو ساقی باشی» نمیرسد. امّا برای من هم و سقاهم ربّهم شراباً طهوراً عجیب دلبری میکند. خوبجوری باید باشد حالِ آنها که ساقیشان تو باشی. خوب جایی باید باشد آنجا که تو سقّایی کنی.
پردهی دوم: وقتی تو راضی باشی...
وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها وَ مَساکِنَ طَیِّبَةً فی جَنَّاتِ عَدْنٍ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ(توبه/72)
خداوند به مردان و زنان با ایمان باغهایى وعده داده است که از زیر [درختان] آن نهرها جارى است. در آن جاودانه خواهند بود، و [نیز] خانههایی پاکیزه در بهشتهاى جاودان و خشنودىِ خدا بزرگتر است. این است همان کامیابى بزرگ.
به ما معمارها و شهرسازها یاد دادهاند که حتی وقتی همهی شاخصهای کمّی و کیفیِ محیطیِ یک فضا مطلوب باشد، معلوم نیست آن فضا به چشم مخاطب، فضای خوبی بیاید. یک کیفیت مهمترِ دیگری هست که به محیط، مطلوبیت میدهد. یکی کیفیتی که نمیدانیم چیست! این وسط یک جناب «الکساندر»7ی هم آمده و اسم آن کیفیت را گذاشته «کیفیتِ بینام»8! و گفته؛ رازِ جاودانهماندنِ خیلی از فضاها توی اذهانِ ما، همین کیفیت بینام داشتنِ آن فضاست.
داشتم فکر میکردم توی بهشت جاودانهی تو، ورایِ همهی آن زیباییهای مسحور کننده، آن باغهای در هم تنیده، آن نوشیدنیهای شهد خوشگوار با سقایت تو، همنشینی با خوبهای دوستداشتنی، زوجیتهای مطهّر، خانههای طیّب... ورایِ همهی اینها، یک کیفیت دیگری باید باشد تا بهشت، بهشت بشود. آیهها میگویند آن کیفیتِ بینام، اسمش «رضوان» است. همان حالِ بینظیرِ بندهای که بداند تو از او راضی هستی، همان لبخندِ رضایتت.
آیهها میگویند حتی ذرهای از آن «رضوان»، از همهی اوصافی که از باغِ رویاییِ تو خواندهایم بالاتر است.
1. محمد/15
2. همان
3. انسان/17
4. مطففین/26
5. همان/27
6. همان/28
7. Christopher Alexander/The Timeless Way of Building
8. The quality without a name
91/2/23
8:34 ص
صحنهی محشر کبراست خلایق همه در محکمهی عدل خداوند حکیم و همه در وحشت و اندوه عظیمند، هراسان همه از خشم جحیمند، گریزد پسر از مادر و مادر ز پسر، خلق همه منتظر اجر و ثوابند و عقابند و حسابند و کتابند و عتابند و خطابند، نه راهی که گریزند ز تعقیب گناهی، نه امیدی نه پناهی، همه در محکمهی عدل الهی همه جا رفته فرو یکسره در کام سیاهی، امم و خیل نبیّین، همه در جوش و خروشند و ستادند و به گوشند که شاید شنوند از طرف ذات خدا، حکم خدا را.
اُممِ گشته پناهنده به نوح و به خلیلالله و موسی و مسیح و به سلیمان و به داوود نبیّین همه گویند که ماراست نگه جانبِ پیغمبر اسلام، محمد که بوَد احمد و محمود، به جز او و وصیش علی آن حجت معبود، کسی مظهر لطف و کرم خالق دادار نباشد، همه با چشم گهربار، گریزند سوی احمد مختار، که ای رحمت تو سایه فکنده به سر خلق گنهکار، مگر لطف تو گردد همه را یار، نگاهی که رهانی تو از این دایرهی وحشتِ عظما دل ما را.
در آن حال محمد سخن آغاز کند، دست دعا باز کند، با احد لم یزلی راز دل ابراز کند، از جگر آواز کند، بار خدا فاطمهام کو همه دارند به من دیده و من دیده گشودم به سوی عصمت داور که ثنایش شده از جانب تو سورهی کوثر که تو خواندیش ز لطف و کرمت حضرت صدیقه اطهر، همه امید رسول است، بتول است، بتول است، و بوَد پاک و مطهر نفس خلق به سینه شده حبس و همه مبهوت و پریشان، همه با دیدهی گریان که ندا میرسد از خالق منان همگی چشم بپوشید ز وحشت، نخروشید که آید به سوی عرص? محشر، ثمرِ نخلِ دل پاک پیمبر، همه هستِ علی آن هستیِ داور، همه بینید جلال و شرف و عزت ناموس خدا را.
قیامت بوَد آن لحظه که زهرا به سوی حشر بیاید، به روی خلق ز لطف و کرمش دیده گشاید، نه دل احمد و حیدر که دل از دوست و دشمن برباید، به لبش خند? عفو و به سرش تاج شفاعت، به کفش برگه آزادی و دندان رسولالله و پیشانی بشکافتهی حیدر و خون جگرِ نورِ دو عینش، حسن و جام? خونین حسین ابن علی دست ابوالفضل علمدار، دو مظلوم دگر محسن ششماهه و قنداقه خونین علیْاصغر و جبریل امین پیش روی ناقه و پشت سر او حضرت میکال دو سوی دگرِ او ملکالموت، سرافیل به تعظیم و به تجلیل و به تکبیر و به تسبیح و به تهلیل، فزون از عددِ اهل قیامت، ملَک آیند و ستایند همه حضرت امّ النّجبا را.
پس آنگاه ندا میرسد از ذات خداوند که محبوب? من، فاطمه امروز بخواه آنچه که خواهی، ز چنین طرفه ندا فاطمه را اشک، روان گردد و گوید که الهی اگر امروز مرا اشک روان است به صورت، تو گواهی که فقط عاشق دیدار حسینم، که رسد باز ندا از طرف ذات خداوند که یا فاطمه ای دخت پیمبر، بگشا دید? خود را به سوی عرص? محشر نگه فاطمه افتد به یکی پیکرِ بیسر که بود پارهتر از لال? پرپر همه اعضاش جدا گشته ز شمشیر و ز خنجر، زده خون یکسره فواره ز رگهای گلویش، جگر فاطمه خون گردد و آهی کشد از سینه که محشر بخروشد به ستوه آورد از نال? خود ارض و سما را.
اهل محشر همه با فاطمه فریاد بر آرند، چنان اشک ببارند که در حشر شود باز بپا محشر دیگر، ز خدا باز ندا میرسد ای فاطمه بار دگر از ذات خداوند تعالی بطلب حاجت خود را و بخواه آنچه که خواهی، نگه فاطمه بر حنجر صد چاک حسین است و دو دستش به دعا، گرید و گوید به خدای ازلی: بار خدا حاجت من نیست به جز آن که ببخشی ز کرم خیلِ محبّان من و شوهر مظلوم مرا، باز ندا میرسد از حضرت معبود که ای نور دل احمد و محمود، به عزّت و جلالم به تو آنقدر ببخشم که تو راضی شوی از من، به خدا میسزد آن روز خدا خلقت خود را به همان سیلیِ سختی که به یاس رخ زهرا اثرش ماند، ببخشد که همان لطمه شرر زد جگر اهل ولا را.
بگشا دیده و الطاف و عنایات و کرم بین که همان عصمت داور که همان روح دو پهلوی پیمبر، که همان آین? احمد و حیدر، چو نهد پای به محشر، همه بینند چو مرغی که کند دانه ز خاشاک جدا، جمع کند جمله محبان خودش را و منادی خداوند ندا میدهد: ای اهل قیامت! همگی پیش به پشت سر زهرا همه پویند به گلزار جنان همره صدیقه اطهر، به جز آنان که شکستند میان در و دیوار، زکین پهلوی او را، نه فقط پهلوی او، سین? او، بازوی او را و گروهی که ستادند و نکردند در آن عرص? غم یاری او را و گروهی که گشودند به آتش درِ کاشان? او را و گروهی که شکستند درون صدف سینه در آن واقعه دردان? او را و هم آنان که شکستند نمکدان و گرفتند ندیده نمکش را و هم آنان که گرفتند پس از رحلت پیغمبر اکرم فدکش را و هم آنان که پس از فاطمه کشتند حسین و حسنش را و هر آن کس که به اولاد علی ظلم کند تا صف محشر، و هم آنان که گرفتند به جز راه ولایت، ره عصیان و خطا را...
غلامرضا سازگار
91/2/23
8:30 ص
بین محراب ازل گرم سجودی بانو
اولین فاطم? صبح وجودی بانو
سرّ «لولاک» که تکلیف مرا روشن کرد
علت خلقت افلاک تو بودی بانو
کس ندانست که جبریل نگاهت یک عمر
با خدا داشت عجب گفت و شنودی بانو
هر سحرگاه تو معراج دمادم داری
بال پرواز تو نشناخت فرودی بانو
باز از جنت الاعلای تو سمت ملکوت
هر ملک آمده با کشف و شهودی بانو
پلک بر هم زدی و عشق به جریان افتاد
صد و ده پنجره اعجاز گشودی بانو
آمدی آین? نور الهی باشی
حسن مطلق شوی و لا یتناهی باشی
عصمت حضرت حق شد متجلی در تو
میفرستد خود الله تحیت بر تو
روی لب زمزم? نابِ تبسم داری
با خدایت چه کلیمانه تکلم داری
آسمان با تو و تسبیح لبت مأنوس است
روشنی بخش دل و جان تو «یا قدّوس» است
آمدی آین? عصمت ایزد باشی
آمدی ام ابیهای محمد باشی
نبی الله به دیدار تو عادت دارد
با تماشای تو هر لحظه عبادت دارد
یوسف رحیمی