سفارش تبلیغ
صبا ویژن
صفحه اصلی پیام‌رسان پارسی بلاگ پست الکترونیک درباره اوقات شرعی
< << 6 7 8 9

91/4/3
10:7 ص

امشب برای فاطمه گوهر رسیده است

شادی به قلب و جان پیمبر رسیده است

حیدر نظاره کن که دلبر رسیده است

مژده بده حسن برادر رسیده است

کوری چشم دشمن زهرا و مرتضی

حالا دوباره فاطمه مادر شده خدا

او آمده تا که خدایی کند مرا

مشغول کسب و کار گدایی کند مرا

بال و پرم دهد هوایی کند مرا

امشب زلطف کرببلایی کند مرا

او آمده تا که مرا مبتلا کند

عاشق ترین گدا کند و پر بها کند

ای مدعی جذبه ی روحانی اش ببین

بالاترین رتبه ی عرفانی اش ببین

از کودکی قاری قرانی اش ببین

عشاق این قبیله ی سلمانی اش ببین

مجنون اگر که خواستی ز ایرانی اش بخوان

اسلام ما همه ز مسلمانی اش بدان

این بزم عیش با یم چه عالی است

اینقدر عالی است که گویا خیالی است

فطرس به گریه گفت که بالم چه بالی است   !

جایش چقدر خواهر ارباب خالی است

این بزم عیش بی می و ساغر نمی شود

کامل بدون تک یل حیدر نمی شود

آن تک یلی که علمدار کربلاست

ساقی خیمه ها و سپهدار کربلاست

امید بچه هاست و سردار کربلاست

عشق حسین و زینب و غمخوار کربلاست

از مادر ادب ادب آفریده اند

یک بار جز احد ز او کی شنیده اند   *

وقتی رسید شادی به این انجمن رسید

پایان غصه و درد و محن رسید

خنده به لبهای حسین و حسن رسید

حیدر به غمزه گفت - عجب ...مثل من رسید   !

سائل بیاورید کرم بی حساب شد

دوران مستی و می و جام و شراب شد

یاسر مسافرسرود قمری عاشق نوید میلاد است

بشیر خوش خبر روز عید میلاد است

نماز شکر اقاقی به سمت قبله ی نور

وضو گرفتن مریم ز آب دجله ی نور

نسیم صبح، به جشن ترانه آمده است

به سوی شهر مدینه شبانه آمده است

سر مناره ی گل  قاصدک  اذان  داده

مسیر مزرعه ی سیب را نشان داده

صدای چاوش ناقوس می رسد بر گوش

چراغ صومعه را باد می کند خاموش

ز عطر سیب تمام مدینه مدهوش است

درخت تاک در آغوش باغ بیهوش است

عجب شبی، همه جا رد نور می بینم

عجب شبی، چقدر کوه طور می بینم

شبی بزرگ، شب  آفرینش  مهتاب

شب  تجلی  ذات  مقدس  ارباب

شب  تبسم خالق برای  خلقت عشق

شب سجود ملائک به پای حضرت عشق

چه افتخار عظیمی ست بهر اهل سما

شوند  خادم  دربار  سید الشهدا

شب  شکفتن  گل خنده ی  لب مولا

شب ظهور مسیحای حضرت زهرا

سکوت  پنجره ها منطقی و سنجیده

حسین داخل گهواره  تازه  خوابیده

ستاره ها همه مات کران چشمانش

شدند  معتکف  آسمان  چشمانش

هزار یوسف مصری اسیر لبخندش

هزار  حاتم  طائی  فقیر لبخندش

غرور حیدری اش جلوه ای ز ایمانش

بهشت اصلی فطرس، بهشت چشمانش

حسین فاطمه  تا خنده بر پیمبر کرد

تمام آینه ها را همیشه  کافر  کرد

ضریح  لعل لبش  بوسه گاه  پیغمبر

شکسته  قلب  دقایق ز آه  پیغمبر

کنار زخم جگر کاسه ای نمک می دید

لبان کودک خود را ترک ترک می دید

تبسم  نبوی  از لبان شان  افتاد

به یاد روضه ی دندان وخیزران افتاد

وحید قاسمی


  

91/4/3
10:5 ص

بدون باده مستی آفرینی

بدون جلوه هم زیباترینی

زمان تاثیر در ذاتت ندارد

شراب ناب گهواره نشینی

توان درک تو در حدّ ما نیست

چه می فهمد ز مِی ظرف گِلینی

تو متن واضح و روشن ولی من

پر از ابهام، مثل نقطه چینی

رثایت را همه خون گریه کردند

شهاب آسمان، سنگِ زمینی

شنیدم مانده بر زیر گلویت

جسارتهای شمشیر لعینی  ....

رضا جعفری

 


  
مشخصات مدیر وبلاگ
 
رهگذر[99]
 

آنچه اندیشی پذیرای فناست/آنچه در اندیشه ناید آن خداست


لوگوی وبلاگ
 

عناوین یادداشتهای وبلاگ
خبر مایه
بایگانی
 
صفحه‌های دیگر
لوگوی دوستان
 
دوستان
 

ترجمه از وردپرس به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ